رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

با سلام
گفتم با کسی که نمی توانم درد و دل کنم و از مشکلات و تنهایی هایم بگویم.لذا آمدم اینجا تا خودم را تخلیه کنم.
نظرات رو چون فرصت نمیکنم بدون پاسخ تایید میکنم و یا مختصر پاسخ میدم لذا خرده نگیرید.
تنهایی های من پایانی ندارد
از دیروز تا فردا بر بوم دل تنهایی را نقش زده ام
تنهایی را ستوده ام
تنهایی را بوییده ام
تنها یی را در کنج دل نهاده ام
و اکنون از تنهاییهای دل می نگارم

آیدی کانال : https://t.me/rangnamee
یا : @rangnamee

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین نظرات

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

با سلام

یکی از مسائلی که در زندگی زوج ها فراموش شده و شاید فقط در یکی دوسال اول زندگی بیشتر مشاهده اش کرد بحث نشاط و شادابی زن و شوهر هست.

این خیلی خوبه که وقتی مرد میاد خونه زنش رو سرحال و شاداب ببینه و اهل خنده و شادی و نشاط باشه و با شوهرجانش بگه و بخنده و شوخی کنه.شاید خیلی از خانم ها فک کنن صرف لباس پوشیدن های جذاب و متنوع و یا آرایش برای همسرجانشون کافیه اما نه این کافی نیست و باید در رفتار و اعمال هم تنوع و شادابی داشته باشه.

متاسفانه خیلی از خانم ها بخاطر مشکلات بیخودی مثل حسادت ها و رفتارهای مادر شوهر و خواهر شوهر و جاری یا فلان اشتباه همسر و یا ایرادهای بنی اسرائیلی همیشه در افسردگی و ناراحتی به سر میبرند حتی مسافرت ها و مهمانی ها و با سکوت فضای ارتباطی خود رو تیره می کنند و این خیلی بده.

من به سرکار همسر زیاد گفتم که بابا شاداب باش و بگو بخند و شوخی کن و انقدر نرو تو افکار پوچ خودت که جزء ویرانی هیچی نداره. اما کو گوش شنوا؟

مردها هم همینطور باید باشند اما ممکنه مشکلات و خستگی کار و مخارج زندگی کمتر اجازه بده اما خانم ها براشون امکانش بیشتر و راحتره. مخصوصا برای روحیه خودشون و تربیت بچه هاشون عالیه.

زن باید سرزنده و با نشاط باشه حتی با وجود مشکلات و کدورت هایی که از همسر و دیگران داره.

۹۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۵۱
مرد تنها

با سلام

این روزا از طرف محل کار اسکان تقریبا رایگان در مشهد مقدس می دادند تا زیارت بریم اما اصلا دلم راضی نمیشه زیارت برم و همانطور که در پستی (اینجا) گفته بودم از امام رضا دلگیرم و هر طور فکر میکنم میبینم امام رضا می تونست کمک کنه و من که در خونش رفته بودم قدرت داشت سرنوشتم رو طور دیگه ای رقم بزنه. نمیدونم موندم بخدا تو حکمت این کارا.

اصلا آرامش در زندگیم نیست و حسابی داغونم.

۶۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۸ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۴۲
مرد تنها

با سلام

عید سعید فطر بر همگی مبارک.

خیلی از شما بزرگواران به بنده سفارش می کردید با دوستانم گردش مجردی و تفریح برم.دیروز دوستانم تماس گرفتند و گفتند رفقا همگی جمع شدیم و فردا میخوایم بریم باغ و تا عصر اونجا دور هم باشیم.همگی از بچه های خوب و صاحب عنوانی بودند.

برای اینکه خانم ها تنها نباشند چند نفرشون هماهنگ شد و دور هم جمع شدند و ما هم بعد از سالها وقت کردیم و دور هم جمع شدیم و خشک گذشت.

عصری که که اومدم خونه دیدم سرکار همسر ساکته و خیلی حرف نمیزنه و فهمیدم چیزی شده باز. بعد از چند دقیقه شروع کرد صحبت کردن و از دوستانش و شوهراش گفتن. انقدر غرر زد و گریه کرد که واقعا گردش رو به هم حرام کرد مثل همه سفرهایی که با خودش میرفتم.

متاسفانه خانم ها دور هم جمع میشند رو که خودتون بهتر میدونید چکار می کنند؟ تعریف های بیخود و تا دلتون بخواد فیس دادن های دروغی از زندگی و شوهرانشون.اینکه میگم دروغ چون من میشناسم دوستان خودم رو که وقتی زنشون تعریف می کنه میدونم شوهرش اینطور نیست.

حالا جالبه در مورد اون آقایی که حرف میزد و میگفت چرا مثل او نیستی اون یک خانم صیغه ای داره ولی من به سرکار همسر نگفتم که بابا اونی که تو داری میزنی سرم اینطوره.(البته آدم درستیه ها و از اساتید دانشگاه هست این رفیقمون)

خلاصه همش گریه و غرر می زد که تو چرا مثل شوهر فلانی نیستی ؟چرا فلان کار اون میکنه تو نمیکنی؟و...هر موقعه سرکار همسر پیش دوستاش میره همین وضعییت هست و تا میاد خونه بیچاره فکر میکنه کم بود داره و حسرت زندگی دیگران رو میخوره و حال از همشون سرتره.

از شام هم که خبری نبود و تا ساعت 11 شب طول داد تا واقعا عصبانی شدم و سرش داد کشیدم و گفتم ساکت شو و ... که دیگه فهمید اوج عصبانیتم بود چون من خیلی کم عصبانی میشم و خوب میفهمه وقتی اینطور شدم یعنی دیگه اوج عصبانیتمه و بعد ساکت شد و رفت و خوابید و منم گرسنه و با سر درد خوابیدم.

دلم برای این بچه می سوزه که باید شاهد بحث های ما باشه. طفلکی اومده بود میگفت باباجون دعوا میکنید من ناراحت میشم. منم با خنده گفتم عزیزم دعوا نمیکنیم داشتیم حرف میزدیم ولی اشتباه کردیم بلند حرف زدیم.

باور کنید 5 ساعت شاید سکوت کردم و دوست نداشتم و ندارم پیش بچه بحث کنیم اما وقتی سرکار همسر نمی فهمه چکار کنم؟

هر چه بیشتر میگذره جای خالی یک همدم رو تو زندگی بیشتر احساس میکنم.

۵۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۴۷
مرد تنها

با سلام
حتما برنامه دیروز ماه عسل رو دیدید داستان یک مرد الهی و یک زن فاطمی و یک مادر زینبی.
چقدر زیبا بود آشنایی با یک خانواده آسمانی. چقدر این عمو حسن منو دیوونه خودش کرد.به خدا از خودم خجالت میکشم.
چه فرشته هایی که بین ما زندگی می کنند و ما خبر نداریم و اینها حجت های خدا در زمین برای ما هستند.
کجا هستند اون خانم های ناشکری که هزار ایراد از همسر خود می گیرند؟
کجا هستند اون خانم هایی که دنبال دنبال عشق در همسر رویایی پولدار و خوشگل و ... هستند؟
همسر جانباز احترام به مادر شوهر را برای خود افتخار می‌داند در کجا پیدا می شود چنین زنی؟
کجا پیدا می شود زنی که بگوید از خدا خواسته ام به من عمر با عزت بدهد که تا آخر عمر بتوانم پرستاری او را بکنم؟
همسر عمو حسن، کسی که با افتخار داشت عشقش را به همسرش فریاد می زد. کسی که حالا 27 سال است دارد پرستاری همسر جانبازش را می کند و ذره ای، حتی ذره ای پشیمانی ندارد. کسی که همان روز اول با حسنِ جانباز ازدواج کرد اصلاً؛ و می دانست عمری باید پروانه شمع همسرش باشد. و پذیرفته بود این را، نه با بی میلی، که با افتخار، با عشق. عشقی که هر کسی را متحیر می کرد...
کجا چنین عشق و محبتی بین اعضای خانواده پیدا می شود؟ چقدر زیبا عمو حسن با بوسه بر سر مادر او را تاج سر می دانست و تشکر می کرد. چقدر زیبا از همسر خود قدردانی کرد و چقدر زیبا فرزندان قدر چنین پدری را می دانستند؟
بخدا پای چنین زنی را باید بوسید!
یک عمر زندگی خیلی از ماها به یک دقیقه از زندگی اینها نمی ارزد.
مهربانی را در ثانیه به ثانیه ماه عسل دیشب می شد به وضوح دید. و صداقتی که جاری بود در آن. و مظلومیت و بغضی که همه داشتند اما بی خیالش بودند، که خودِ عمو حسن خوشحال بود و پر لبخند، پس همه خوشحال بودند و غرق لبخند...

هنوز باورم نمی شود زن عمو حسن و امثال زن عمو حسن ها زمینی باشند!
۲۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۳ ، ۰۲:۵۱
مرد تنها