رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

با سلام
گفتم با کسی که نمی توانم درد و دل کنم و از مشکلات و تنهایی هایم بگویم.لذا آمدم اینجا تا خودم را تخلیه کنم.
نظرات رو چون فرصت نمیکنم بدون پاسخ تایید میکنم و یا مختصر پاسخ میدم لذا خرده نگیرید.
تنهایی های من پایانی ندارد
از دیروز تا فردا بر بوم دل تنهایی را نقش زده ام
تنهایی را ستوده ام
تنهایی را بوییده ام
تنها یی را در کنج دل نهاده ام
و اکنون از تنهاییهای دل می نگارم

آیدی کانال : https://t.me/rangnamee
یا : @rangnamee

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین نظرات

اشتباه مادرم

شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۱۲ ب.ظ

سلام
ظهر خسته که رسیدم خونه چند دقیقه بعد سرکار همسر زنگ زد. مادرم دیروز رفته بوده عیادت خونه مادرش و یه حرفی زده و سرکار همسر آتیشی بود. چون سرکار همسر چند باری بدون من رفتن شهرستان و زیاد مریض میشند،مادرم گفته بعضی فامیلا میگن پسرم شانس نداره همیشه یا زنش مریضه یا بچه اش.
البته من تعجب کردم مادرم اینطور گفته چون خیلی حواسش جمع هست که چیزی نگه باعث اختلاف بشه اما خب اینجا رو خراب کرده و کارش خیلی اشتباه بوده. حالا زنگ زده سرکار همسر نیم ساعته همش میگه چرا این حرف رو زده و ... منم گفتم اشتباه کرده و نباید میگفته و بهشون تذکر میدم.
اما مگه گوشش بدهکار بود ،دوباره میگفت مگه من چقدر مریضم؟ جرات داره به اون جاری از این حرفا بزنه؟ تو باعث شدی اینطور به من حرف بزنه و... من طبق حرفی که شماها زدید همه اش آروم میکردم و گفتم ارزش نداره بخاطر حرف اون ناراحت بشی و مهم بچه ات و زندگیه پس ولش کن دیگه کش نده و قبولم دارم اشتباه کرده.اما دوباره شروع میکرد بحث کردن و حرف های توهین آمیز زدن و...
شما میخواید من آروم باشم،خدا میدونه هر مردی بود هر چی دهنش میمومد میگفت و اگه حضوری بود حتما از عصبانیت کتک میزند ولی من هر چند سخت بود اما سعی کردم آروم باشم.
ولی ول کن نبود. گفتم خودت تا حالا چند بار خطای بزرگ کردی مادرم به روت نیورده یه بارم اون اشتباه کرده پس فراموش کن.میگفت نه باید جوابشو بدی و ....
انقدر بهم فشار اورد تا گوشی رو قطع کردم. برای اولین بار در طول زندگی.
ببینید بخاطر یه حرف مادرم چکار میکنه؟ بعد خدا میدونه مادر خودش شاید هزار بار ایراد های بد و توهین های بدتر از این به من کرده اما هیچ موقعه جواب ندادم و به سرکار همسرم تو تلفن گفتم من که گذشت میکنم تو هم بگذر.هر چند مادرش مستقیم به من چیزی نگفته اما به دخترش گفته و اونم به من گفت که مادرم اینطوری گفته.
دلم برای اون بچه می سوزه که تو شکم چنین مادریه.این بچه هم باید عصبی بشه و ضعیف.فقط بخاطر خودخواهی های مادرش.
بعد شما بگید به فکر همدم دیگه نباش .این همه فشار روانی رو چکار کنم؟

تکته:
خانما اگه مادر شوهری,خواهر شوهری,پدر یا برادر شوهری و... در حق شما اشتباهی میکنه و همسرتون قبول کرده و یا حتی قبول هم نمیکنه یه بار که گفتید دیگه کش ندید و بحث نکنید که حرف های دیگه هم مطرح بشه و کار به دعوا و اختلاف بکشه.
میبینید که الان کار بدتر شده ولی بهتر نشد.غالب مردها زود عصبانی میشند و مخصوصا که خسته باشند. با زندگیتون الکی بازی نکنید.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۲۴
مرد تنها

نظرات  (۲۹)

برو بابا خائن
سلام
من نمیخوام هیچ نظری در مورد شما بدم فقط میخوام حرف بزنم که خالی بشم یا شما و بقیه نصیحتم کنید ادم بشم
من و همسرم یکسال و نیمه که باهم ازدواج کردیم
یه مرد فوث العاده است
خوش اخلاقه
همیشه بدون هیییییییچ منتی تو کارهای خونه کمکمه وضع مالی معمولی داره یعنی از خونه پدرم پایینتر اما اگر درامدی داره همه رو به پای من میریزه واقعا دارم میگم
یادمه بهمن یا دی بود ایشوت 100 تومن بیشتر کار کرده بود عین 100 تومن و رفتیم بازار و برای من پالتو خرید
ما از ابتدای پاییز 91 که باهم رفتیم زیر یک سقف تا بهمن 92 خیلی از لحاظ مادی در مضیقه بودیم من تمام تلاشم را میکردم که نق نزنم حتی گاهی اگه چیزی لازم داشتم یا دلم میخواست نمیگفتم مبادا ایشون نتونه برام فراهم کنه و شرمنده بشه
اما بعدش دیگه طاقتم تموم شد و بهش گفتم که دیگه نمیتونم اینجوری زندگی کنم که خداروشکر انگار خدا خواسش بهمون بود و برامون گشایش اتفاق افتاد
اما مشکلی که چند وقته دارم اینه که ما تو خونوادمون و توی استانی که اصلیت من و همسرم به اونجا برمیگرده یه چیز کاملا معمولیه که پدر داماد خرج عروسی و خونه رو تا وقتی دتماد بتونه میده
چند وقته که برادر شوهر بزرگم نامزد کرده و بساط عروسیش تا چندماه اینده به راهه
متاسفانه من برای عروسیم سر هیچی چونه نزدم با خونواده شوهرم یعنی اگر یه چیزب میخواستم به ارزش 50 تومن و اونا میگفتن نع دیگه حتی اسمشم نمیوردم هی هم به شوهرم میگفتم فلانی داداشت عروس بیاره مث من نیست و این چیز و میخواد و اون چیزو میخواد ها ولی ایشون میگفتن نه اصلا و ابدا بابام واسه اون هم عیییین ما خرج میکنه لازم به ذکره خونواده همسرم مثل بابام متمول هستن و به نظر من و خیلیا از خسیسیشونه این خرج نکردناشون
خلاصه اینکه حالا برادر شوهرم داره عروس میاره و این عروس جدید هی چیزهای جدید از اینا میخواد اینا اولش یه ذره مقاومت میکنن بعدش اون یه فصل. دعوا و کولی بازی درمیاره اینا خواستشو انجام میدن
من از سر این موضوع خیلی باهمسرم دچار اختلاف شدیم
از چشمم افتاده
بخاطر اینکه فک میکنم عرضه نداشته بره زمان عروسی ما وایسه جلو باباش بهش بگه من زنم فلان چیز و میخواد
احساس میکنم چون مهریه ام خیلی کمتر از اونیکیه خونواده همسرمم برام ارزش کمتری قائل هستن
ما خونواده های مذهبی هستیم و من بخلطر اعتقادم مهریمو فوق العاده کم انتخاب کردم اما الان پشیمونم
منی که میتونستم دوهفته پیش مادر شوهرم باشم یا باهاش برم مسافرت دوتایی حتی و اخرش با دل خوش و لب خندون بیام خونه حالا نمیتونم 3 ساعت تحملش کنم
همممش به همسرم سرکوفت پیزنم
واقعا خودم بیشتر از همه دارم اذیت میشم
اخه جالبیش اینه که دقیقا همون چیزایی که من میخواستم و گفتن نع نمیشه دارن برای اون اجرا میکنن
قبلا از ته دل خونواده همسر مو دوست داشتم و به فکرشون بودم هرجا مینشتم تعریفشونو میکردم و.... اما الان هم ازشون متنفرم
هم باهمسرم حداقل ها ر دوروز یکبار مشاجره داریم
به این همه حس بد و تنفر عادت ندارم آزارم میده
لطفا راهنماییم کنید

پاسخ:
سلام
به نظرم حرف های خانم های دیگه تاثیر بیشتری داره تا من.
اما اگر از جانب خودم بگم اینه که کارتون واقعا اشتباه و بی انصافی است و اتفاقا یکی از مشکلات من با سر کار همسر مشابه همین موضوع است.
خب خواهر من اولا گذشته ها گذشته و چه دردی رو دوا میکنه اینکار شما؟
ثانیا پدر و مادرش هر کاری می کنند به خودشون مربوطه و شوهر شما چه گناهی کرده؟
ثالثا تو خود خانواده شما پدر و مادرت بین شما فرق قائل نشده؟ عروسی شما با خواهر کوچیک مساوی بوده از هر جهت؟
به نظرم روح خودتون رو بالا ببرید و به این چیزا فکر نکنید و بخاطر چند وسیله زندگی خودتون رو خراب نکنید.
بدونید اگر از الان این بحث ها شروع بشه دیگه مسیر زندگیتون خراب میشه و مثل ما میشید.عشق و علاقه بینتون و زندگیتون از بین میره.
شما چرا میخوایی بره جلو باباش وایسه؟ این چه حرفیه آخه؟ بجای اینکه یاد بدید احترام بزاره به پدرش؟
شما دوست داری زن برادرت اونو شیر کنه که روبه روی باباش وایسه که شما میخواید؟
چرا میخواید زیر منت پدرش باشه؟

در هر صورت سخت نگیرید بچسبید به اصل نه فرع.من واقعا موندم تو کارای شما خانوماااااا
سلام...شماترک هستید؟(من  وهمسرم )25ساله ازدواج کردیم واز روز اول خط قرمزمون مادران بودندوهمچنان ادامه داره.یعنی چی یه حرفی مادرتون زده قراره شمابعنوان بچه ی ایشون ,تنبیهشون کنی؟معنی داره؟نگفته خودم که..گفتن مردم میگن.خب وقتی شماهمه چیو ازمادرتون مخفی میکنید بنده خداویارحاملگی رو بابیماری قاطی میکنه.مادربرکت زندگی شماست وانشالله برقرارباشند
پاسخ:
سلام به عمه گرامی
خدا سایه شما مادرها رو ما بچه ها نگه داره که برکت زندگی هستید.
من و تنبه مادر؟ غلط بکنم . من همیشه دست مادر پدرم رو می بوسم و گفتم که تاج سر هستند. اما اگر کاری اشباه باشه مادرم انجام بده بازم قابل توجیه نیست. من با خنده و آرامی تمام به مادرم
گفتم  که کمترین دلخوری هم پیش نیومد.
جالبه شما خانم ها هم نظرات مختلفی دارید.
ربط این بحث به ترک بودن چیه؟ برام سوال شد!!!

به به .. میبینم که جمعتون جمع بوده حسابی .. من یه کم گرفتار بودم .. حالا اومدم که ببینم بحث به کجاا کشیده و حال اقای مدیرمونو بپرسم .. چطوری اقای مدیر ؟؟ هنوز تنهایی ؟؟؟ ای خدااا .. بابای من به رسم اذری زبونهاا , معتقده ادمهاا همیشه باید شب چهار شنبه ی اخر سالو کنار هم باشن .. راستی من دو رگه ام بچه هاا .. بابام اذری .. مامانم انزلی چی .. بابا نامرداا اسمتونو نخواستیم .. لااقل بگید از کجایید ؟؟ شاید همشهری در اومدیم خوب .. سلااام جونم ؟؟ با تو و اقای مدیر هستم هاا . مستانه جونم که اسمشو لااقل میدونم ..
اهااان .. جریان چیه که همه میخوان وب بزنن ؟؟؟ میبینی اقای مدیر ؟؟؟ میخوان نون تورو اجر کنن هااا .. سلام جونم ؟؟؟ میکشمت هااا .. ما باید اینجاا باشیم و چراغ اقای مدیرو روشن نگه داریم .. هر حرفی هم داریم اینجاا میزنیم .. ایرادش چیه ؟؟؟ حالا اگه اقای مدیر ( واااای چقدر لجم میگیره که اسمتو نمیدونم مدیر جونم ) مخالفت یا شکایتی کرد , اونوقت میریم یه وب شیک میزنیم .. قول میدم عکسمم بزارم .. به به ..
حالاااااا جوووووووک : اخجووووووووووووون :
یه اقایی میره ازمایشگاه که خون بده ... ازش سوال میکنن : اخیرااا که رفتار جنسی پر خطر نداشتی ؟؟؟؟
میگه : چراااا .. چند روز پیش رفتم خونه ی دوست دخترم .. هر لحظه ممکن بود باباش برسه .....
بخند اقای مدیر .. واسه ی سلامتی خودت و خونواده ت دعااا میکنم .. از صمیم قلب .. ایشالاااا هر چی غم دارین , تو اتیش چهار شنبه سوری بسوزه و دود شه ...
بازم ممنون که مارو اینجااا دور هم جمع کردی .. ایشالاااا هممون سال خوبی رو پیش رو داشته باشیم ..

پاسخ:
سلام به المیرای پر انرژی و شاداب
ممنون خوبم. شما خوبید؟ گرفتاری ها ان شالله که حل شده؟ بله تنهای تنهااااا هستم.
دلمون تنگ نظراتتون شده بود و نبودی دوستان دیگه هم کم یاب شدند و حوصلمون سر رفت تنهایی.
خدا پدر شما رو حفظ کنه همراه همسرش که دختر گلی رو تربیت کردند.
همه جای ایران سرای من است.خیلی از تهران دور نیستیم.
بله بر علیه ما توطئه شده مگه شما هوامون رو داشته باشی. البته من رو حرف خانم ها هیچ موقعه حرف نمیزنم و هر طور دوست داشته باشید میتونید عمل کنید.اصلا میخواید مدیریت وبلاگ رو بدم شماها و من برمممممم؟ خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟
ههههههههههه جالب بود واقعا خندیدم.ممنون
ممنون لطف دارید.ان شالله شما هم در کنار همسر و بچه شاد و با آرامش باشید و سالی سرشار از بچه داشته باشید.

اینقد کامنتها وجوابشون طولانیه که حوصله ام نمیکشه بخونم خب خلاصه ومفید نمیشه بگید آیکون ی دختر خندون

 

پاسخ:
خب بحث ها جدیه.
البته پاسخ های من خیلی طولانی نیستند.

اگرشمانیاین تووب خانوما که فایده نداره.باید بیاین و بگین اون گله هایی که از اقایون میکنیم درسته یانه؟ وراه حل دعواهامون چیه؟
یه سوال دیگه.مثلا اون روز که شما گوشی رو گذاشتین بعدش دوباره چه جوری صلح برقرار شد؟
بعدشم حالا شمامیخواین سال تحویلی تنها باشین؟ شماهم برید شهرستان پیش اقازاده و خانوم دیگه.ببخشید ا.........
پاسخ:
چشم بخاطر اصرارهای بیش از حد قبول می کنمممممم.
من هیچ وقت قهر نکردم و به سرکار همسر هم اینطور یاد دادم که هر بحثی هم میشه قهر درست نیست.
دوباره فردا تماس گرفتند و به قول نجمه خانم گلایه و درد و دل ها رو ادامه دادند.
هنوز برای سال تحویل تصمیم نگرفتم ببینم وضعیت چطور میشه.
خواهش....

۲۶ اسفند ۹۲ ، ۱۵:۰۰ یه خانم متاهل

 متاسفانه اغلب مردهای کشورمافن مادرداری وهمسرداری همزمان روبلدنیستن وهمیشه یادچارافراط میشن یاتفریط یعنی بلدنیستن چطوری روابط بین همسرومادرشون رومدیریت کنن.دراین موردیه مثال عینی براتون میزنم:یکی ازفامیلای خودم تعریف میکردخانمی رومیشناسه که همیشه وردزبونش این بوده که من اگه بامادرشوهرم مثل کره عسل هستیم به  خاطرشوهرمه! فامیل من ازش می پرسه مگه همچین چیزی میشه؟اون خانم میگه درموردمن که شده وجریان زندگیش رواینطوری تعریف میکنه که من ومادرشوهرم توی یه خونه بودیم ودرواقع یه اتاق ازاتاق های اون خونه روبه من وهمسرم داده بودن وازصبح تاشب من ومادرشوهرم باهم دعواداشتیم وجروبحث،به محض اینکه شوهرم ازسرکارمی اومدهمسرم میرفت پیش مادرش تابهش سری بزنه وبه قول معروف سلامی عرض کنه ولی مادرشوهرم شروع میکردپشت سرمن بدگوئی کردن وچنان حرفایی به همسرم میزدکه هرمرددیگه ای جای اون بودواین حرفارومیشنیدتاسرحدمرگ زنش روکتک میزدولی همسرمن می نشست تاته حرفای مادرش روگوش میدادوصبرمیکردتاحرفاش تموم بشه بعدکه مادرشوهرم حرفاش تموم میشدبهش میگفت میدونم دلت ازدست زنم پره ولی این روبدون همین زنم این قدرتورودوست داره که نگووهمیشه به من میگه چه مادرخوبی داری من همه جاپزش رومیدم و.... شماهم این حرفاورفتارهاش روبذاربه حساب جوونی وبی تجربگیش وبازم باهاش مداراکن وبهش محبت کن تاسربه راه بشه. بعدکه شوهرم ازمادرش فارغ میشدمیومدسراغ من ونوبت من میشدکه گلایه هام روشروع کنم ومن هم شروع میکردم به گلایه کردن وریزودرشت حرفایی که مادرشوهرم بهم زده بودورفتارایی که باهام کرده بودروبهش می گفتم واونقدرمی گفتم تاخالی بشم همسرم هم خوب به حرفای من گوش میکردوآخرسرمیگفت همه ی اینایی که میگی درست ولی مادرم زبونی یه چیزی میگه ولی قلبااونقدرتورودوست داره وهمه جامیشینه ازت تعریف میکنه که همه حسرتش رومیخورن که چه عروسی گیرش اومده پس توهم این کارهاش روبذاربه حساب مادرشوهربازیش وازش دلگیرنشووبهش احترام بذار.خلاصه تامدتی این رویه ادامه پیداکردوهمسرم هم بامن ومادرش همین رفتاررومیکردالبته باشیوه های دیگه مرتب هم پیازداغش روزیادمیکردبعدازاون مدت من ومادرشوهرم به این نتیجه رسیدیم هرچقدرهم که پیشش گلایه کنیم بازهمین حرفارومیزنه وازطرف دیگه من ومادرشوهرم نسبت به همدیگه مهربونترشده بودیم ودیگه مثل قبل نبودیم ومن که فکرمیکردم همسرم واقعاراست میگه شروع کردم بانرمخوئی واحترام بامادرشوهرم برخوردکنم وبیشتربهش نزدیک بشم وتوی کارهاکمکش کنم واون هم وقتی محبت من رودیدبیشتربه من نزدیک شدوکم کم اونقدربهم نزدیک شدیم وباهم خوب شدیم که همه جاشده بودیم ضرب المثل وهمه حسرت من ومادرشوهرم رومیخوردن ومن بعدهافهمیدم که همسرم درموردتعریف مادرش ازمن به من دروغ میگفته وهمچنین به مادرش برای اینکه بین ماروصلح وآشتی بده ومحبت مارونسبت به هم افزایش بده که واقعاهم موفق شدوهنوزهم رابطه خوب ماادامه داره وهیچ کس تاحالانتونسته بین ماروبه هم بزنه.امیدوارم خوابتون نبرده باشه،این جریان بالاافسانه نیست وواقعیت داره وفقط ازتون یه درخواست دارم که اون رویه باردیگه بادقت بخونین وببینین که یه مردبابه کارگیری یه روش درست چطوری میتونه آتش فتنه روخاموش کنه یابدترخودش بشه آتیش بیارمعرکه،حالاتااینجای مطلب روداشته باشین من بقیه منبرم رودفعه بعدمیرم چون کاری برام پیش اومده.

السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته..........(صلوات یادتون نره).....................

موفق وشادباشین.

پاسخ:
سلام حاج خانم استفاده کردیم از منبرتون.تقبل الله(شوخی بود ,ناراحت میشید تذکر بدید)
نکته خوبیه اما همیشه و برای همه جوابگو نیست.

نجمه جانم به نظرم اکثر آقایون از این کارای عشقولی ذوق زیادی نمی کنن. یه هدیه که به کارشون بیاد بیشتر خوشحالشون می کنه برعکس ما خانوما. مستانه جان من شوهر شمارو که نمی شناسم ولی خب شما هم انتظار نداشته باش زیادی ذوق نشون بده از خودشا. بعدن تو ذوقتون نخوره بگین تقصیر دلابانوئه ها!!!
الانم من این هدیه هه دست خودمه ولی خودم با مرورش حس خوبی پیدا می کنم.
پاسخ:
دلابانو درست میگند مردا چون خیلی احساسی نیستند این چیزا براشون خیلی اهمیت نداره هر چند مردها با هم فرق دارند مثلا خود من بدم نمیاد.
به نظرم شما و قابل توجه همه خانم ها اینکار رو بکنید هم خیلی خوبه که مثلا در هفته یه روز که همسرتون ظهر یا عصر یا شب یا هر موقعه که مناسبه از کار میاد خونه خودتون رو مرتب (آرایش کرده ... و لباس های...)بپوشید و بگید خواستم بهترین تیپ رو بزنم برای عشقم و بعد ... .
این برای خود زنم منفعتش بیشتر از مرده.

۲۶ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۳۳ یه خانم متاهل
سلام وقت بخیر
چندباری اومدم براتون کامنت بذارم ولی مشغله زیاداجازه نداد،باخوندن این پست تون یه نکاتی به ذهنم رسیدکه بهتردیدم بگم امیدوارم به دردتون بخوره وگره ازکارتون بازبشه.
1- گفته بودین که رفتین پیش امام رضا(ع)وازایشون درخواست همسرکردین وچنین همسری گیرتون اومده،به نظرمن یاانتخاب خودتون اشتباه بوده ودقت کافی رودرانتخاب همسرتون نکردین که این دیگه هیچ ربطی به خداوامام رضا(ع)نداره یااینکه واقعامقدرتون این بوده که چنین همسری گیرتون بیادتابه وسیله همسرتون آزمایش بشین،مابنده های عاجزکه ازکارهای خداوحکمت هاش سردرنمیاریم پس بایددربرابرامراون سرتسلیم فرودبیاریم خداونددرچنین مواقعی ایمان ادم روامتحان می کنه تاببینه این بنده هاش که منم منم شون گوش فلک روکرکرده وقت عمل چندمرده حلاجند وچقدردربرابرسختی هاومشکلات صابروشکرگذارخداوندهستند.ازطرف دیگه ازکجامیدونین،شایدخداوندشماروسرراه همسرتون قرارداده تابه وسیله شمااون روهم سربه راه کنه وبتونه عیوب خودش رواصلاح کنه وهردوباهم به تعالی برسین،پس خودتون رونبازین وسعی کنین نذارین درجه ایمانتون افول پیداکنه وهمچنان صبورباشین وبرخداوندوائمه توکل کنین وازهمون بزرگواران بخواهین که کمک تون کنن تاهم خودتون وهم همسرتون بتونین به راه راست هدایت بشین ودراین راه استواربمونین.باورکنین خیلی ازاین فکرهایی(شایدهم همشون)که به سراغتون میادالقائات شیطانه تابتونه بین شماوهمسرتون فاصله بندازه پس راه میدون داری روازشیطون بگیرین وبه خودتون فرصت بدین وهیچ وقت ناامیدنشین.چراشمااون مثلی روکه درموردخودتون وهمسرتون به کاربردین روبرعکس نمی کنین یعنی چراشمانمیشین بارون تاسنگ باورهاوآموخته های نادرست همسرتون روسوراخ کنین وبه عمق قلبش نفوذکنین.همه ی آدمابه خودی خودوفطرتابدنیستن پس هیچ وقت نبایدازاصلاح هیچ انسانی حتی تادم مرگ ناامیدشدهمون طورکه خداوندهم همچین حسن ظنی به بندگانشون دارن وتادم مرگ ازاونهاناامیدنمیشن وبهشون فرصت توبه دادن.
2- باتوجه به توصیفاتی که ازهمسرتون نوشته بودین(خواب زیاد،علاقه نداشتن به انجام کار،عصبی بودن،بی حوصلگی،پرخاشگری و...)به احتمال زیادهمسرتون دچارافسردگی هستن واینطورهم که ازشواهدبرمیادازنوع مزمنش،بهتون پیشنهادمیکنم به یک روانشناس بالینی(حتمابالینی باشه)که تجربه کافی هم درزمینه درمان داشته باشه مراجعه کنین وباایشون مشورت کنین وازشون راهکاربخواین والبته بهتره باراول بدون همسرتون برین واصلابهش چیزی نگین،مطمئنااون روانشناس می تونه بهتون راهکارهای مناسبی ارائه کنه.
3- همیشه قبل ازاینکه بخواین عیوب یااشتباهات همسرتون روبهش گوشزدکنین قاون 5+1روبه کارببرین یعنی اول 5تاازویژگی های خوب ومثبتش روبهش یادآوری کنین وبعدبرین سراغ اون اشتباهی که میخواین بهش تذکربدین وسعی کنین بالحن ملایم ودوستانه بهش بگین نه امرانه وتحکم گونه والبته وقتی باشه که ازلحاظ روحی آرامش داشته باشه وحال جسمیش هم مساعدباشه(این روباتوجه به بارداریش میگم).
...........................................................
پاسخ:
سلام
ممنون بابت نکات خوبتون.
1. در مورد توسل به امام رضا علیه السلام یادمه پست های اول کامل نوشتم. هر دو جواب شما رو به خودم میدم اما بازم جواب دارم براش که قانع نمیشم و بحثش مفصله که بمونه.
هر کسی رو باید در حد خودش امتحان گرفت. از یه بچه ابتدایی امتحان راهنمایی ها یا دبیرستانی رو نمیگیرند. اینطور امتحانات مال آسید علی قاضی که میگن بزرگ عرفا هست بوده که زن بد داشته و گفته امتحان خداست. من تو امتحانات ریز خدا رو سیاه میشم چه برسه این.
به قول شما منبری ها لا یکلف الله الا وسعها(اگه درست نیست بگید اصلاح کنم آیه رو)
اگرم القا شیطان بوده موفق شده بین من و امام رضا فاصله بندازه.قبلا تقریبا هر سال یه بار رو زیارتش میرفتم اما الان ...
2. یک سالی پیش روانشانسی میرفتند اما فایده ای نداشت و حتی به دکتر اعصاب هم معرفیش کرد و قرص میداد اما میدونید که قرص ها مادامی که استفاده میکنی خوبه و الا دوباره مثل قبل و بدتر میشی. هر چند عوارض این قرصها بسیار زیاده و ارزشش رو نداره.
پیش بهترین مشاور که تلوزیونم زیاد میاد رفتیم اما فایده نداشت.(تو یکی از پست ها تعریف کردم این رو)
3. نکته خوبیه و رعایت نمیکنم. هر چند شما فک کنید تو ناراحتی ها و عصبانیت ها کی میشه بیایی خوبی هاش رو بگی. فقط میمونه وقت هایی که هر دو آرامش داریم که باید اونموقعه بگم.

راستی دوستان من تصمیم دارم 101دلیل رو بنویسم به عنوان عیدی بدم به شوهرم.نظرشما چیه اقای متاهل.این کارو بکنم؟شایدم نخونده بندازه اونور شایدم بگه اگر بیکار نباشین این کارا رو نمیکنید؟نمیدونم عکس العملش چیه؟اگر شما بودین چیکار میکردین اقای متاهل؟(به جای شوهرم)
پاسخ:
این 101 دلیل دلابانو هم برای خودش حکایتی شده ها.
نه کار خوبیه و مطمئن باشید خوشحال میشه و بر فرض هم استقبال نکنه به فرموده دلابانو(ببخشید بدون پسوند میگم خود بانو فک کنم پسوند خوبیه) همینکه خودتون به خوبی های همسرتون فکر میکنید تا بنگارید باعث میشه محبتتون بیشتر بشه و بدونید چه خوبی هایی داره.
ذکر خوبی ها خصوصا به صورت نامه و با محبت و عشق جواب خوبی میده.
من بودم خیلی خوشحال میشدم و همیشه نگهش میداشتم و متقابل به سرکار همسر مشابه همین رو یه وقت دیگه می نوشتم.

سلام.چیکار کنم که ازجوابهای شما اقای متاهل اتیش میگیرم.دوستان واقعا چیکارمیتوان کرد برای این هموطنی که همه راهها رو رفته ظاهرا و داره میسوزه ومیسازه.نمیدونم موندم من که دیگه.....

سلام جون وب زنی رومن هستم البته به شرطی که اقای متاهلم بیان راهنماییمون کنن و نظر بدن.

یه سوالی مطرح کنم اگه خواستید بحث کنیم.نظرشماها درمورد چت های اینترنتی چیه؟یکی از دوستام میگه از طریق نیمباز بایه نفر دوست میشه وچندین ساله که باهمند هردوشون متاهلند اما کمبودهای عاطفی که توزندگیشون دارن باچت حل میکنن .به نظر شما این شدنیه؟گناه داره یا نداره؟

پاسخ:
سلام
آتیش چرا؟ بگم چکار کنید؟ جمع بشید با هم تو خیابون راه بیفتید برام خواستگاری کنید.(شوخییییی بوداااا)
من تو وب خانما نمیام زشته باباجون.

بحث کردن نداره! خب منم خیلی دوست دارم اینطور اما غیر ممکنه رابطه سالم باشه و کمبودهای عاطفی مرد بر عکس زن با حرف زدن حل نمیشه. مطمئن باشید به گناه و کارهای باریک کشیده میشه. مرد بخاطر شهوتش به زن نزدیک میشه اما زن از همه لحاظ دل میبنده و وابسته میشه و این یعنی فاتحه زندگیش با همسرش خوانده است.هر چند متاسفانه اینطور رابطه ها زیاد شده .
این خیانت گناهش بزرگه و خدا پس گردنی بدی میزنه.


درمان خیلی از ناراحتی های روحی ذکر گفتنه...به همسرتون توصیه کنید که وقتی احساس ناارامی و پریشانی میکنه یکی از اسماء الله رو به صورت ذکر تکرار کنه یه گوشه آروم بشینه و از ته دل صداش کنه...من اینو تجربه کردم...حتما جواب میگیره....بانوی بزرگواری تو فامیل پدریم  بودن که مظهر آرامش و سکوت و رضا بودن برای همه ما....تا زمانی که زنده بودن 4 فرزند پسرشون رو از دست دادن...اما باور بفرماییدکسی بی تابی یا حتی گریه بلند این بانو رو ندید.....میگفتن شبا  ورد زبانشون(( یا رب ))بود تا صبح ...معتقد بودن بنده های خدا یه مربی و یه معلم میخوان تا سربراه بشن و با تکرار این ذکر از درگاهش انسان کامل شدن رو طلب میکردن...
پاسخ:
ممنون
میگم امیدوارم عمل کنند.

نه وبلاگ جمع آسمانی نه وبلاگ خودم
delabanoo.blogfa .com
نه سلام جان ناراحت نیستم عزیز
شمام تشریف بیارین قدمتون روی چشم
راستی دلابانوی عزیز اسم وب شما چیه ؟؟؟؟؟
المیرااا خوبی؟؟؟ کجایی؟؟
می یای یه وب زنیم به اسم "المیرااا و دوستاش راجع به شوهراشون"؟؟؟؟؟
بعد با لحن طنز گلایه کنیم فضا هم زنونه است می تونیم عکس مانتو هامونم بذاریم
چند روزه تو فکرمه فقط کار خودته می یای؟؟؟ هستی؟؟؟؟ پایه ای؟؟؟
جان خودم جدی ام ها !!!!
پاسخ:
مشتری های ما رو می پرونی؟؟؟؟؟؟؟؟
شوخی میکنم کار خوبیه و جمع خودتون باشه راحترید.

سلام مدیر وبلاگ!
همسر ما ترجیح می دن بیکار می شن بخوابن تا بیان نت به همین خاطر من به جای ایشون از مطلب دیروز شما چی نوشته بودین احوالپرسی بود چی بود به هر حال تشکر می کنم مگه من در حال تایپ باشم یه نگاه می کنن وگرنه ایشون اهل نت نیستن
سال خیلی خوبی داشته باشید هم شما هم همه مهمونای وب !!
المیراااا،مستانه،نجمه،دلابانو،تنها و امیدوار که ایشونم انشااله به زودی عروس می شن و به جمع ما گله کنندگان از همسر می پیوندن و همه همه
پاسخ:
سلام علیکم
خواهش میکنم .ان شالله هر جا هستند شاد و خرم و باشند.
ممنون شما هم سال خوبی داشته باشید.
چند سالی هست عید برام صفا نداره و امسال هم بدتر از سال های قبله اما توکل بخدا و شاید با دعاهای شما بهتر بشه.

سلام دلابانوی عزیز عزیزم چقدر از کامنتت شاد شدم گفتم نکنه 101 مورد دلگیرت کرده نجمه هم همین طور به خاطر اون کلمه طلا از عذاب وجدان داشتم می مردم
خواهش می کنم هر دو تون هم دلا بانو و هم نجمه عزیز منو ببخشید
وقتی می گم بابا جان نظر طولانی نباشه همینه دیگه من از نظرات شما یه 101 مورد به چشمم خورد یه جمله قبل و بعدش رو خوندم بعد فکر کردم شما و نجمه جان تو زندگیتون هی شوهراتون قربون صدقتون می رن هیچ مشکلم ندارید حسودیمون شد
خب ببخشید و می دونم که می بخشید از بزرگواریتون خیلی ممنونم
نمی دونم چرا جواب نداده و اینکه باید چیکار بکنید. ولی خب فکر نکنم دعوا کردن یه رابطه مشکل دار رو جوش بده.
اینم مطمئنم 4نفر اینجا جمع بشیم هی بگیم ای وای چه سرکار همسر بدی دارن چقدر غر میزنن چه قدرنشناسن و اینا به درد شما نمیخوره. بگیم همسرتون چرا این کارو کرد یا باید اون کارو بکنه به درد شما نمی خوره. به هرحال هرکی هرچی بگه باید خطاب به خودتون باشه که مفید باشه.
من می خوام کتاب سر دلبران دکتر بانکی رو تو تعطیلات بخونم و هرموقع فرصت کنم خلاصه ای ازشو تو وبلاگم بنویسم. دوست داشتین هرازگاهی سر بزنین. البته من از فصل سوءظنش می خوام شروع کنم که ان شاالله در مورد خانواده همسرم تو این تعطیلات مشکلات قبلی رو نداشته باشم.
البته شایدم فرصت نکردم زیاد بیام نت نمی دونم ولی ان شاالله سعیمو خواهم کرد.
.....
سلام خانوم عزیزم بله می پذیرم که بسیار کم تجربه تر از شما هستم و هنوز در بسیاری از شرایط سخت زندگی قرار نگرفتم. حتی هنوز تو دوره عقدم. اندازه ای که تنش های رابطه رو درک کردم می تونم نظر بدم و صددرصد به پختگی نظرات شما نخواهد بود. ولی چه گیری دادین به این 101دلیل منا! والا اونقدام بیکار نیستم عزیزم شب بیداری کشیده بودم و آماده ش کرده بودم! بعدم اصلا نخواستم به کسی بگم بشینین این ایده منو پیاده کنین! صاحب وبلاگم انگار منظور منو نگرفته بودن که فرمودن همسرشون اندازه انگشتای دست هم بهشون دوستت دارم نمی گن چه برسه به 101تا!
من بحثم این بود که تلقین چه متوجه باشیم چه نه اثر بسیار زیادی داره. به قول دکتر فرهنگ یارو موقع کارش آهنگ میزاره حالم بده حالم بده!! حواسشم به شعره نیست بعد یهو می بینه حالش بد شد. میاد می گه آقای دکتر من اصلا نمیدونم چرا انقد احساس افسردگی می کنم!!
منم فقط خواستم به صاحب وبلاگ بگم این که مدام به بدی ها فکرکنن و هی ذهنشون سرچ کنه اتفاقات بدو که بیان توی رنجنامه شون بنویسن ناخودآگاه حالشونو بدتر می کنه. پیشنهاددادم یه قراری بزارن با خودشون که تو هر پستی یه جمله یه ویژگی خوب یه خاطره خوب هم از زندگی مشترکشون بگن. ذکر اون هدیه 101دلیلم هم شاهد این موضوع بود. من تو شرایط خوبی اونو ننوشتم ولی وقتی به بهانه اون هدیه خوبی های کوچیک و بزرگ همسرمو مرور کردم باعث شد به جای ضعف هاش خوبی هاش برام پررنگ بشن و این اولین اثرش آرامش بیشتر خودم بود. همین!!!!
پاسخ:
سلام
بله حرف شما درسته .
منظورتون وبلاگ جمع آسمونی هاست؟

سلام به همگی.مثل اینکه دیررسیدم.واقعا توی این دنیا هیچ چیز به اندازه ی سلامتی وارامش ارزش نداره.به خدا خیلی نعمتهای بزرگی هستن.من قدر این دو را توی زندگیم میدونم وسعی میکنم که حفظش کنم.امیدوارم سرکار همسر شماهم به این باور برسن وارامش خودشونو شمارا به خاطر چیزهای بیهوده برهم نزنند.من هم ازصمیم قلب برای شما سر سفره هفت سین دعا خواهم کرد. ( المیراجون ممنون که به یادمی.اگر وبلاگ داری بگو بهت سربزنم)
پاسخ:
سلام
ممنون. منم دعاگو هستم.

سلام
خوش به حالت المیرااا، من کارم پاره وقته یعنی چند وقت یه بار یه مالک زنگ می زنه برا نظارت منم از اونجا که شهرمون کوچیکه هنوز یه ایراد از کار نگرفته 100 نفر از فامیل و دوست و آشنابهم زنگ می زنن که کاری به فلان مالک نداشته باشی ها البته تو زمستونی فقط یه بار بازرس اومد وگرنه کار تعطیل بود می مونه کارهای همسرم که اداری هاش با منه ولی خب اونم بعضی وقتها با یه مسئولی بحثم می شه همسرم ترجیح می ده خودش بره
صورت وضعیت ریز مالی و این جور چیزا می مونه که خیلی وقت گیر نیست و تو خونه انجام می شه
همین بود که تا لنگ ظهر می خوابیدیم دیگه....
البته ترم 3 ارشد هم هستم نمی دونم نوشتم یا نه نمره هامم خوبه
واقعا نمره هام خوبه حالا هی پز هی پز هی پز...
المیرااا می دونی چیه امروز از تصور ظاهر تو و خودم خنده ام گرفت
مامانم هی اصرار داره  دختر  یه خورده به روز باش یه خاطره خنده دار هم طلبت تا بعد

واااای .. یا خداااا ... سلاام اقای مدیر .. بچه هااا سلاام ..  ( ای خدای بزرگ چرااا این بحث ساپورتی هاا تموم نمیشه ) ... بابا چراا هر کی هر مشکلی براش پیش میاد میندازه گردن این ساپورتی های ننه مرده ؟؟؟ سلااام جونم ؟؟ میکشمت هااااااا... اخریشم تو بودی .. یه کاری میکنید اخر من لو برم .. البته اینو شوخی کردم هاا .. اماا کلاا یه کم (یه کم) بدحجابم .. سلاام جونم ؟؟ اگه تو و اقای مدیر دعواام کنید جفتتونو میکشم .. اهااااان : امروز میخوام بیوگرافی بدم سلااام جونم .. چون تو خواستی هااا .. من المیرااا ..33 ساله .. از تهران.. یه کارگزار ساده ی ایران خودرو .. معمولا هفته ای 4-5 روز .. ( شماا بخواید بمبم میترکونیم براتون قربان ) .. خوب این از من .. راستی از مستانه جونم خبری نیست چراا ؟؟؟ اقای متاهل ؟؟ صبح به خیر قربان .. ازت ممنونم که باعث شدی اینجاا و اینطوری دور هم جمع شیم و با هم و برای هم همدردی کنیم .. به خدااا قول میدم لحظه ی تحویل سال از اعماق قلبم واسه ی حل شدن مشکلت دعاا کنم .. گر چه خودمم محتاج دعااام .. یه جناب همسر دیگه هم بهمون اضافه شده .. خدمت ایشون هم سلااام عرض میکنیم .. با این اسماتون .. سلااام جونم ؟؟ به شوهرتم بگیم سلاام 2 .. ؟؟ واقعاا که ...جوکم ندارییییییییییم ... اقای متاهل ؟؟ اینکه میگید جوکستان بزن بریم شاد شیم , دو پهلو نیست ؟؟ پس چیه ؟؟؟ همتونو دوس دارم .. روز خوشـــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
پاسخ:
سلام
بد حجاب؟؟؟؟؟ بگید گشت ارشاد بیاد. نه شوخی میکنم ولی المیرا خانم این حرفا رو زیاد شنیدید که حجاب یعنی ارزش داشتن خودتون و حفظ زیبایی خودتون برای همسر نه مردان هوس ران و...
سرکار سلام رو مامور میکنم به هدایت و جذب شما به حجاب خوب.ببینم چه میکنید.
ممنونم برای همه دعا کنید مخصوصا این رفیق جدید ما جناب مهندس که خدا بهشون یه چهار قولو بدند.منم دعاگوی همه هستم.
گفتم برید شاد شید و منم کم سر میزنم و خواستم بیام یالله میگم.

کدوم زنو شوهر ایرانی تو این دور و زمانه می تونن اینقدر خسته نباشن ؟؟؟
شما و همسرتون چه شغلی دارین؟؟
منو همسرم مهندسیم من به اندازه ایشون نه ولی ایشون همیشه خسته است خیلی خسته از صبح تا غروب سر پروژه با کارگرها سر و کله زدن ماسه رو اینجا بریز بالابرو اونجا ببر فلانی افتاد پایین امروز بازرس عالی می یاد شهرداری پول نمی ده
دلم براش می سوزه من اعتقاد دارم همه مردهای با نجابت ایرانی امروزه خسته اند خیلی خسته
تو خونه بچه بهش امان نمی ده تا آخر شب باید براش اسب بشه گاو بشه چه می دونم آخرسرم بچه فقط باید باباش براش قصه بگه ....
پارسال این موقع ها بود بچه دومو از دست دادیم خدا برا هیچ کی پیش نیاره
شما می دونید افسردگی شدید گرفتن یعنی چی چقدر برای بهبودی جنگیدم
حالا خوبم اما می دونید چقدر برا یه پدر مادر این چیزا سخته
می دونید چقدر انرژی می بره
شما مخاطبتونو نمی شناسید چون خوشبختانه هنوز زندگی اون یکی رو شو نشون نداده که امیدوارم نده
ولی خودتون رو بذارین جای یک زوج خسته خیلی خسته واقعا خسته نه همش به دلیل فیزیکی بلکه خسته از این جو از این بی وجدانی ها از این اصلا همین دولت روحانی
کلا خسته از این دور و زمانه از این ساپورتی ها از این ماهواره ها که متاسفانه دامن اونایی رو هم که ندارن می گیره
حالا اگه خوب از خستگی من و همسرم آگاه شدین بگین ببینم اصلا من می تونم از حرفهای مادرش براش گله کنم جوابمو چی میده؟؟؟
طلا می خره ؟؟؟یا من می تونم 101 موردی بنویسم ؟؟؟؟
خب المیرااا اگه تا اینجا خوندی حتما جوابمو بده ما که خانوم مهندس بودیم شما چه کاره ای؟؟؟؟
اسم بچتو نگفتی وگرنه من این بار اسم اسممممممممممممم یه اسم ..
همسر ما الان اینجاست داره نظر همسر رو می بینه
توجه توجه از امروز یه آقا به جمعمون داره اضافه می شه چه معلوم شاید ایشون هم کامنت گذاشت (همسر سلام)
حالا هی المیرااا حرص بخوره آخه سلام چه اسمیه شما دیگه اسمتونو بگید
بای
پاسخ:
دیشب بعد نماز خیلی دلم گرفته بود و کلی اشک ریختم.میدونید که مرد به راحتی اشکش نمیاد.
اشکم بخاطر همه بدبختی هامه کدوم مرد روزی 6 ساعت و کمتر میخوابه؟ تو سال های اول زندگی خونه و تمام امکانات جور کرده باشی و همسرت ناشکری کنه؟ خانواده خوب گیرش بیاد و دنبال دعوا باشه.
بچه مذهبی باشی و بری پیش امام رضا اشک بریزی و متوسل بشی بگی همسر خوب جور کن و آخرش اینطور.
سلام خانم من که خوب نیستم و بودم اینطور تو زندگی رنج نمیکشیدم اما شوهرتون مثل طلاست و یه خنده شوهرتون رو با هزار تا طلا عوض نکنید میدونم قدرش رو میدونید مشخصه اما براش کم نزارید.(ما هم شدیم مثل زنا و تو نظر دادنم اشکمون میاد)

به به سلام آقا مهندس
خوش اومدی برادر. ما که برای بچه مون خر خوبی هستیم ولی شما مهندسی ماشالله اسب خوبی هستید.میدونید که پیامبرم با بچه ها همینکار رو میکرد.خیلی خوبه پدر مغرور نباشه.
مهندس جان خوبه این مطالب رو بخونید تا قدر خانمتون رو بیشتر بدونید و نزارید آب تو دلش تکون بخوره.حالا که خدا دوستتون داشته و زندگی خوبی رو براتون ایجاد کرده پس شما هم با احترام متقابل و تربیت بچه خوب و البته نه یکی و طبق فرمایش آقا فرزندان متعدد بیارید و خوب بزرگ کنید.
ان شالله بچه بعدی با سلامتی تمام متولد بشند و بعد اون به فکر بعدی ها باشید.

سلام صبح به خیر
بفرما حالا بدهکارم شدی آقای مدیر باید بری طلا بخری برا همسر!!!!!شاید بعضی خانوما وقتی غر می زنن مدالی چیزی گیرشون می یاد
دلا بانو حدس می زدم که بچه نداری چون حرفات شبیه سالهای بی بچگی من بود اون زمانا منم برا همسرم 101 مورد که هیچ 1001 مورد می نوشتم
شما و نجمه جان یه کم جوانتر از این حرفهایید هنوز وارد سختی زندگی نشدید
ببین شما چقدر وقت برای کامنت گذاشتن دارین این یعنی اینکه شما اصلا تحت فشار مسئولیت نیستید هنوز
عشق واقعی تو تمام شرایط هر روز جون می گیره ولی پدر ومادر گاهی خیلی خسته تر از اونی هستن که بتونن 101 مورد بنویسن

پاسخ:
سلام
من طلا هم براش خریدم فکر می کنید اینکارم نمیکنم؟ وقتی که بخاطر خرید خونه طلاهاش رو فروخت(هر چند پدر ما رو دراورد بخاطر فروختن طلاهاش)به دوسال نرسیده 5 ملیون چند ماه پیش دادم براش طلا هم گرفتم.

۲۵ اسفند ۹۲ ، ۰۱:۵۷ تنها و امیدوار
سلام ، هلاک میشم ناراحتی ادم ها رو میبینم ، تنهایید و غصه میخورید ، خانم تون هم تنهاست و دلخوره ، خیلی بده .... به خدا گذشت ، تواضع ، کوتاه اومدن هیچ چیز از ادم کم نمیکنه فقط ارامش ادم رو بیشتر میکنه ، من تو زندگی به این شیوه عمل میکنم ، بالاخره افراد متوجه گذشت و فداکاری ادم میشن و اروم میگیرم ، اگر هم نشن عیبی نداره خودم اروم میشم در برابر اونا !
مخاطب خاص من مجرده ، جریانش رو توی پست عشق مهندس یا مهندسی عشق نوشتم ، فقط یه دوست داشتن یه طرفه که دو یاله فقط و فقط تو دلم هست و اولین جایی که بازگو کردم توی وبلاگ بود و ....
پاسخ:
سلام
ممنون.
من که راهی جز گذشت ندارم بخاطر زندگی اما کاش سرکار همسر هم یه کم بلد بود گذشت رو.
جالبه مجردی و مشکلات خودش و متاهلی و دردسرهای خودش.

المیرا جان خب نظر من و شما متفاوته و کاریشم نمی شه کرد!!!
کسی هم مجبور به اجرای صحبت های من نیست. اندازه فهم و تجربه ی خودم نظرمو می گم! همین!
حالا نیای بگی ناراحت شدا!! نه گلم ناراحت نشدم.
ولی شما هرچقدر بگی من عقیدم اینه
من جز راهنمایی به محبت چیز دیگه ای رو درست نمی دونم!
پاسخ:
پس چرا جواب نداده؟ من که اویل زندگی تا چهار پنج سال دقیقا مثل گفته شما عمل میکردم؟ چرا بدتر شد و بهتر نشد؟
فکر نمی کنید موارد با همدیگه فرق دارند؟
سلاااام اقای متاهل .. واااای خدای من .. این دلابانو اخر منو میکشه با این راهکاراش .. عزیزم .. دلابانو جونم : به خداا اینایی که شما میگی بیشتر شبیه یه کتاب قصه س . اگر واقعاا همچین شوهری , با همچین رفتاری دارین , خوش به سعادتتون . امااا خواهر من : هر راهکاری , در همه ی موارد جواب نمیده و کاربرد نداره . درسته که تلاش کردن واسه ی اشتی و حسنه شدن روابط بین دو نفر , بسیار کار خوبیه و همه ی بزرگان , در انجامش سفارش اکید کردن , ولی گاهی وقتهااا این روش جواب عکس میده .. و در واقع ما با چنین رفتاری , داریم به طرفمون میدون میدیم تا با شدت بیشتر جولان بده .. و این درست نیست .. یه چیز دیگه اقای متاهل : من دقیقااا احساس مادرتون رو درک میکنم میدونم یکی از دلایلی که باعث شده ایشون همچین حرفی بزنن ( اگر زده باشن ) اینه که : من خودم و دوستای دیگه ی من که میان اینجاا اکثرا مادر هستیم .. بخشی از ناراحتی مادر شماا و اینکه باعث شده چنین حرفی بزنن فقط و فقط به خاطر حس دلسوزیه که نسبت به شماا که پسرشی دارن .. مسلماا از اینکه میبینن شماا در چنین وضعیتی هستین و مجبورین مدتی رو تنهاا سر کنین , ناراحتن .. و این طبیعیه که ایشون غصه ی تنهایی شماا و خورد و خوراکتون رو بخورن ... در ثانی : اصلا گیرم که مادر شماا چنین حرفی رو زدن .. خوب منم اگر جای ایشون باشم , ناراحت میشم , عصبانی میشم , و طبیعیه که از ایشون پیش همسرم گله کنم . اماا دیگه بیشتر از این زیاده رویه .. به خداا اگر قضیه بر عکس بود , شاید مادر خودشون بدتر از اینهاا رو به اقای متاهل میگفتن .. خوب بگه .. مادره دیگه .. دشمن که نیست .. میتونن بعدهاا که ایشالا حالشون بهتر شد , پیش مادر شوهرشون با حفظ احترام گله کنن و بگن مادر جون من فلان موقع , از فلان حرفتون ناراحت شدم , خیلی گریه کردم .. ازتون انتظار نداشتم که پیش خونوادم باهام اینطوری صحبت کنین . اماا به احترام اینکه مادر همسرم هستین و نمیخواستم جلوی خونوادم حرمت مادر همسرم رو بشکنم , جوابی ندادم ..
من که روشم اینه .. به خداا همیشه خیلی چیزارو که تو دلم سنگینی میکنه , با همین روش مطرح میکنم .. با اینکه قبلا هم گفتم که دل خوشی از همسرم ندارم .
واااای دوس دارم یه جوک بگم . تا نوک زبونم اومده هااا .. اماا نمیگم .. میترسم دعوام کنی اقای مدیر..
پاسخ:
سلام
باور کنید راهکار دلابانو بزرگوار رو انجام دادم خصوصا اوائل زندگی اما بدتر شده و بهتر نشده. شاید بگند بازم ساز منفی میزنی اما خب چی بگم؟ وقتی انجام میدم جواب نمیده چه ساز منفی بزنم؟

با؟ من کی دعوا کردم؟ من که موافق جک گفتناتونم.میگفتید حداقل اول صبحیه رو با خنده شروع میکردیم.

نه اشتباه نکنید من کار خانوم هارو توجیه نکردم. من به نوبه ی خودم به عنوان یه زن باید تلاش کنم رفتارای خودمو درست کنم. بتونم حساسیتامو به خونواده همسر کم کنم. بتونم موقع دل گرفتگی خودمو آروم کنم و به خدا فکر کنم و خدایی عمل کنم به جای غر زدن. بتونم موقعیت شناس باشم و موقع خستگی عشقم نکشه با همسرم درددل کنم.
ولی الان خانومتون اینجا نیست که من بخوام به ایشون پیشنهادی بدم. مخاطبم شمایید. پس چون همجنس خانومتونم و دنیای همسرتونو بیشتر از شما می شناسم سعی کردم چیزهایی که به نظرم می تونه راحت تر یه خانومو تو این شرایط آروم کنه بگم.
مسلما در عین اینکه همسر منم باید تلاش کنه کمتر عصبانی بشه(حالا شاید تلاش بکنه شایدم نکنه) به هرحال منم باید یاد بگیرم موقع عصبانیت به جای بدتر کردن حالش بلد باشم اون شرایطو مدیریت کنم و یاد بگیرم آرومش کنم.
پاسخ:
خب من که آروم میکنم ولی وقتی خودش نمیخواد و نمی تونه من چکار کنم؟
این راهکار شما هم متاسفانه جواب نمیده چون دارم انجام میدم.
امان از این مدل دعواها که اگه من بخوام تعریف کنم ی طوماره خدارو شکر که دیگه مادرشوهرم کاری به کارم نداره بعد دعواهای سختی که من وهمسرم کردیم به خاطر مادرش متوجه شد نباید بعضی حرف ها رو بگه اما چه فایده که رابطه ومن وهمسرم مثل سابق نمیشه
پاسخ:
ان شالله تلاش کنید و هر دو بخواید مثل سابق که هیچی بهتر از اونم میشه.
فقط باید هر دو طرف بخواند و با هم تلاش کنند.

یه چیز دیگه م اینکه وقتی دارن توهین می کنن به خانوادتون یا غیبت و تهمت و طبیعتا شما خیلی عصبانی می شین میشه بهشون یه تذکر دینی بدین. چیزی که اینجور مواقع منو ساکت می کنه اینه که همسرم دلسوزانه بهم می گه تو مطمئنی الان حرفات تهمت یا غیبت نیست عزیزم؟ خودتو مدیون دیگران نکنی. یا دوست ندارم خانومم اهل غیبت باشه و از اینجور چیزا. خب منم می بینم راست می گه دیگه از اعتراض و انتقاد گذشته و به ناکجاآباد رسیده حرفام!
از نکته تون هم خیلی ممنون
وای که یکی از بزگترین معضلات زندگیم اینه که بتونم کش ندم. گاهیم که چیزی نمی گم تلنبار می کنم تو دلم و یه باره منفجر می شم که واویلتا. باید یاد بگیرم بتونم راحت فراموش کنم و بگذرم. مادرشوهرم استاد گذشتن و فراموش کردنه.
پاسخ:
اصلا این حرف ها رو متوجه نمیشه و با اینکه متاسفانه نماز خونن اما بگم تهمت نزن و غیبت نکن متوجه نمیشه.
شما شاید آروم بشی اما ایشون براش مهم نیست.
شما لازم نیست تلنبار کنید و بگید . یک بار بگید و تمامش کنید دیگه نه یک ساعت یه چیزی رو تکرار کنی و دوباره عصر و فردا و هر روز همونو بگید.

خداوکیلی حرف خیلی خیلی بدی زدن مادرتون. اونم به یه خانوم باردار.
و اینکه خانومتون گفته تقصیر شماست که به من این حرفو زدن رو کاملا درک می کنم. اصولا خانوم ها همیشه احساس می کنن اگه همسرشون خانواده شو متوجه کنه که جایگاه همسرش براش خیلی مهمه و در مواقع این چنینی برخورد کنه دیگه کسی جرئت نمی کنه بهش این حرفارو بزنه. یه خانوم اینجور موقعا می خواد حامی بودن همسرشو در مقابل دیگران درک کنه. سخته واسه یه خانوم یه پرونده جدا واسه خانواده همسرش تشکیل بده و تو این مسائل بتونه به احساساتش غلبه کنه و همسرو مقصر ندونه.
و البته می دونم کش دادن قشنگ اعصاب یه مردو مچاله می کنه. کاری که خودمم متاسفانه خیلی می کنم.
سعی می کنم خودمو بزارم تو موقعیت همسرتون و ببینم اگه مادرشوهرم اینجوری می گفتن چی می تونست بهترین راه باشه.
" گفتم خودت تا حالا چند بار خطای بزرگ کردی مادرم به روت نیورده یه بارم اون اشتباه کرده پس فراموش کن."
این تیکه مسلما اوضاعو بدتر کرده! شاید بهتر بود به همسر اطمینان می دادین به مادرتون می گین. یعنی اطمینان بدین اون کاری که می خواد رو می کنید.
"میگفت نه باید جوابشو بدی و ...." 
بگید بله که جوابشو می دم عزیزم. مادرم هرچقدرم برام عزیزه باید بدونه تو جون منی و نباید بهت چنین حرفی بزنه و من به هیچ وجه نمی تونم تحمل کنم با خانومم عزیزترین کسم چنین رفتاری بشه. حتی اگه طرف مادرم باشه. من به هیچ احدالناسی اجازه نمی دم گل منو ناراحت کنه. چنین جملاتی رو به کار بردین تاحالا؟ به نظر من که معجزه می کنه.(همسرم گاهی اینجوری باهام حرف زده و نتیجه شم حسابی دیده. ذوق مرگ شدم واسش. دیگه حتی ته دلم دیگه نمی خواستم راس راسکی چیزی به مامانش یا خواهرش بگه.)
ولی خانومتون که مکالمه شما و مادر رو نمی بینه. شما هرموقع شرایطو مساعد دیدین یه اشاره کوچیک به مادر می کنید که صرفا بدونن کار خوبی نکرده بودن. همین و بس. خانوم هم به خیالش که شوهرم حسابی جلوی مادرش در اومده خیالش راحت می شه که من براش از مادرش مهم ترم و آروم می شه. به مادر هم چیز خاصی نمی گین که ناراحت بشن.
دیگه خودتون جملاتتونو یه جوری به کار ببرید که دروغ نگفته باشید به هیچ
 کودوم ولی لازم نیست همه راستارم بگید!!
با خودتون هم مقایسه نکنید که مادر تو هم بدتر از اینها رو گفته و... دنیای مریخیها و ونوسی ها به شدت فرق داره با هم.
پاسخ:
بله قبول دارم حرف درستی نزدند. و البته باید صبر کرد تا ببینم آیا واقعا مادرم اینطور گفته یا سرکار همسر پیازداغشو زیاد کرده. چون متاسفانه تو دروغ و بزرگ کردن حرف ها تبحر زیادی داره.
اما اینکه میگید بگم عزیزم و ...این وقتی میشه که سرکار همسر همیشه رابطه خوبی با من داره و یکی دو بار پیش میاد که ناراحت بشه و منم اینطور صحبت کنم.اما ایشون این عزیزم و جانم گفتن های منو 4 و 5 سال پیش از بین برد. زمانی که به قول خودش من صبورترین بودم و آرام بودم.
من چقدر باید عزیزم و جانم بگم؟ چند بار؟ چند سال؟ مگه من انسان نیستم؟ مگه محدود نیستم؟
این حرف های شما برای چند سال اول بود که من عمل میکردم اما آب هم سنگ رو سوراخ میکنه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">