رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

با سلام
گفتم با کسی که نمی توانم درد و دل کنم و از مشکلات و تنهایی هایم بگویم.لذا آمدم اینجا تا خودم را تخلیه کنم.
نظرات رو چون فرصت نمیکنم بدون پاسخ تایید میکنم و یا مختصر پاسخ میدم لذا خرده نگیرید.
تنهایی های من پایانی ندارد
از دیروز تا فردا بر بوم دل تنهایی را نقش زده ام
تنهایی را ستوده ام
تنهایی را بوییده ام
تنها یی را در کنج دل نهاده ام
و اکنون از تنهاییهای دل می نگارم

آیدی کانال : https://t.me/rangnamee
یا : @rangnamee

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین نظرات

مادرم خانمم اومده

جمعه, ۵ مهر ۱۳۹۲، ۰۱:۱۷ ب.ظ

با سلام

یکی از موقعیت های بد در زندگیم وقتیه که مادر خانمم میاد.نه بخاطر اینکه خرجی و... نه اصلا,چون مهمان حبیب خداست و روزیش رو با خودش میاره و منم بهش خیلی اعتقاد دارم.

علت اینه که از دو روز قبل سر کار همسر شروع می کنند به خونه تکانی و تمییز کردن خانه.چرا که مادر بد اخلاق و متاسفانه بی فرهنگی دارند که اگر هر ایرادی ببینه دخترش رو دعوا و می کوبه و کمترین شخصیتی رو برای دخترش قائل نیست لذا سرکار همسر از ترس مادرش دو روز کار میکنه و چون قبلش کوتاهی میکنه و اهمیتی نمیده مجبوره یکی دو شبه جبران کنه.

خوب در این وضعیت ایشان عصبانی هستند و دعواشون بیشتر میشه و منم باید کارام رو کمتر کنم تا ایشان رو کمک کنم.کارایی که که اگر به موقع انجام میداد انباشته نمی شد.

ایشان زودتر از ده صبح هیچ وقت بیدار نیستند و بعضی روز ها تا ساعت 12 و 1 جدید قبلا خواب بودند.

خوب مشکل به اینجا کاش ختم بشه چون وقتی مادر خانم منزل ما هستند جالبه بدونید با هم دعوا زیاد می کنند و مادرشون زیاد غرر میزنه و اشکال تراشی میکنه و سرکار همسر هم که آتیشی میشند دنبال بهانه گرفتن از من هستند تا دعوا بکنند و تخلیه کنند.

وقتی هم چند روز اینجا هستند و بعد میرند منزلشون پشت سر من زیاد حرف میزنند از جمله اینکه من مثلا مدتی که اینجا بودند ساکت و اخمو بودم و یا فلان جا تعارف نکردم یا فلان کار رو نکردم و...(که باور کنید اینطور نیست،فقط کلا آدم آروم و ساکتی هستم)

باور کنید هیچی بدتر از بی فرهنگی و درک ضعیف یک خانواده نیست.

یادمه یه بار که قبلا اومده بودند خونه ما، آقا زاده ما که چند ماهه بود یه شب خیلی گریه می کرد و من یه اطاقی دیگه بودم و مادر زن و خواهر زن و خانم یه اطاق دیگه.آقا زاده ما مریض بود و بهانه می کرد و متاسفانه اعصاب مادر و خواهرش خورد شده بوده و به خانم ما گیر داده بودند که اینم بچه اس تو داری گیجمون کرد و...(سرکار همسر بعدا گفتند جریان رو)

یادم نمیره خانم هم عصبانی اومدند از خواب بیدارم کردند که چرا بچه رو ول کردی سر ما و با عصبانی زد تو صورتم.وای خدای من چرا؟مگه من کاری کردم؟حرف بدی زدم؟خودشون بچه رو برده بودند پیش خودشون.

بچه رو گرفتم بغل ده دقیقه ای بغل کردم و راه رفتم و محبت کردم خوابش برد.

دعا کنید دو سه روزه بخیر بگذره.

نظرات  (۸)

آقایون یه سوال داشتم.اونم اینکه واقعا مادر زن چکار با شما کرده که همتون ازش می نالید؟ شوهر من حتی به خودش اجازه میده تو روی من به مادرم بد و بیراه بگه. بخاطر آبروم کنار میام.وگرنه داغون میشم. مامانمه و برام خیلی عزیزه
وای از خانواده های عیبجو شما باید یه کم با جذبه تر برخورد کنی و از زبونتون استفاده کنید احترام خوبه ولی در حدخودش با اینطور آدمها نباید سازشی برخورد کرد باید ازتون حساب ببرن تا جساب کار دستشون بیاد !
اون خانومى که ما رو هم زاییده همین طوره ، والا نام مادر رو من نمیتونم به اینا بدم ببخشششید از همگى !
همشونو به خدا واگذار باید کرد ، مادرم مادر بزرگ هاى قدیم قدیم !!! 

گریه ام گرفت ...براتون دعا میکنم ...پدر مادر منم همینجورن ولی من درس عبرت گرفتم یبار هم غر نمیزنم یا اینکه شوهرم رو اذیت کنم با وجودی که دلمو شکسته چون دوست ندارم مثه مادرم باشم...البته خیلی مادرم رو دوست دارم امیدوارم ببخشدم که درموردش اینو گفتم ...
زدن تو صورت شما!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مگه میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شما چقدر مظلومید..
اصلا با عقل جور در نمیاد..
پاسخ:
بلهههههه
 بیستم مهرماه روزبزرگداشت حافظ شیرین سخن بر شما دوست خوبم مبارک [گل][گل]


سحر به بوی گلستـان دمی شدم در بــاغ [گل]که تا چو بلبـــل بی‌دل کنم علاج دمــــــــاغ
به جــلوه گل سوری نـــــــــــگاه می‌کـردم [گل]که بود در شب تیره به روشنــی چو چـــراغ
چنان به حسن و جوانی خویشتـــــن مغرور[گل]که داشت از دل بلبــــــل هزار گونه فـــــراغ
گشاده نرگس رعنا ز حسـرت آب از چشم [گل] نهــــاده لاله ز سـودا به جان و دل صدداغ
زبان کشیده چو تیغی به سرزنش سوسن [گل] دهان گشاده شقـــــایق چو مردم ایغـــاغ
یکی چو باده پرستــــان صراحی اندردست [گل] یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ
نشاط وعیش و جوانی چو گل غنیمت دان [گل]که حافظا نبود بر رســــــــــــــول غیـــر بلاغ

پاسخ:
سلام
ممنون از لطف شما دوست عزیز.
سلام نه من وبلاگ ندارم.مادر خانومتون انگار ارزشی برای دختر و نوه ش و همین طور دامادش قایل نیست.اما خب شما نباید مثل ایشون رفتار کنید چون عقایدی دارید که با عقایدانها فرق داره.امیدوارم از حسن خلق شما سو استفاده نکنن اما شما به خاطر خدا باهاشون خوب رفتار کن.من خیلی کوچیکتر از اونیم که شما رو نصیحت کنم ببخشید فقط نظرمو گفتم .
پاسخ:
سلام
ممنون که سر میزنید و نکات خوب و مفیدی رو مطرح می کنید.
بله متاسفانه ارزشی برای بچه هاش خصوصا سرکار همسر ماقائل نیستند.خانمم بارها ساعت ها بخاطر رفتار و برخورد مادرشون پیشم گریه می کرد و از آزار و اذیت هاش می گفت.مادرشون هم بخاطر مشکلاتی حالت روانی متعادلی ندارند و بسیار عصبی هستند.(بعدا در پست هایی مطرح خواهم کرد)
بله من حواسم هست که کوچکترین بی احترامی به اونها نشه به دو دلیل:
1. مهمان هستند و باید تکریمشون کنم و احترام مهمان واجبه حتی اگر مشکلاتی ایجاد کنند.
2. من هیچ کاری نمیکنم اینها این همه عیب و ایراد میگیرند حالا اگه کمی رفتارم و برخوردم بد بشه که برام آبرو نمیزارند.سرکار همسر میگه مادرشون کینه ای عجیبی هستند که اگر ناراحت بشند کینه شتری میشه.
شما بزرگوارید و خوشحالم میشم نصیحت های شما رو میشنوم.حداقلش اینه که هر چی تذکرات بیشتر بشه دقتم بیشتر میشه.

عجب آدمایی هستن !!!!!!!!

خدا به دور

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">