رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

با سلام
گفتم با کسی که نمی توانم درد و دل کنم و از مشکلات و تنهایی هایم بگویم.لذا آمدم اینجا تا خودم را تخلیه کنم.
نظرات رو چون فرصت نمیکنم بدون پاسخ تایید میکنم و یا مختصر پاسخ میدم لذا خرده نگیرید.
تنهایی های من پایانی ندارد
از دیروز تا فردا بر بوم دل تنهایی را نقش زده ام
تنهایی را ستوده ام
تنهایی را بوییده ام
تنها یی را در کنج دل نهاده ام
و اکنون از تنهاییهای دل می نگارم

آیدی کانال : https://t.me/rangnamee
یا : @rangnamee

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین نظرات

۷۹ مطلب با موضوع «مشکلات خودم» ثبت شده است

سلام به دوستام

یکی از مشکلات بنده و سرکار همسر که البته در خیلی زوج های دیگه هم میدونم این مشکل وجود داره در مورد تربیت فرزندمون هست.

من مادران رو همیشه مظهر محبت و لطافت و مهربانی و عاطفه می دانم و جای انکارش هم نیست اما از طرفی در بعضی کارهای غیر عاطفی و سنگ دلانه شان می مونم.

امشب آقازاده جانم گلاب به روتون جیش داشت که تا مقصد برسه دم در دستشویی کار رو تموم کرد و چند قطره ای به راه پله ادرار کرد که سرکار همسر هم پشت سرش رسید. دیدم که با عصبانیت تمام صدام میکنه و میگه بیا ببین بچه چکار کرده و متأسفانه شروع کرد آقازاده رو دعوا و دو تا سیلی محکم با پشت دست به صورت و دهن بچه زد که دیگه نتوستم سکوت کنم و بسیار بسیار ناراحت شدم و گفتم بچه رو چرا میزنی؟ خجالت بکش تو مادری چطور دلت میاد اینطور بزنی طفل معصوم رو؟ اگه همیشه کارش بود جا داشت دعوا کنی اما برای بار اولی یا دومشه. خب زدن نداره حتما نتونسته تحمل کنه(بابا ما که بزرگ شدیم با عرض پوزش بعضی موقعه ولو یک قطره از این خرابکاریا میکنیم چه برسه بچه). گفتم با مهربانی بهش تذکر بده که پسرم کارت خوب نبود و جیش داشتی از این به بعد زودتر برو دستشویی.بعد کمک کردم پله ها رو پاک کردیم و ایشان هم کلا عصبانی و در حال دعوا بودند.

من واقعا تو کار بعضی مادرا موندم که چه دل بی رحمی دارند اینطور بچه رو میزنند.مثلا یه بار تو پارک دیدم مادری داره بچه رو لباس می پوشنه و دو سه تا مشت و سیلی به بچه 4 ساله زد ،چقدر هم محکم و واقعا ناراحت شدم و بلند گفتم خانم گناه داره چرا میزنی. یا خیلی وقت پیش بود تو بازار بودم مادری دختر بچه کوچکی بغلش بود که گریه هم میکرد، چشمتون روز بد نبینه دیدم مثل...دو سه تا مشت خوابوند تو دل و صورت بچه که طفلک صدای گریه از درد مشت مادرش تا آسمان بالا رفت، من انقدر ناراحت شدم بعد اون حتی شبم درست نخوابیدم و با این که سالها میگذره اما اون صحنه از یادم نمیره.

خودتون حتما از این موارد الی ماشالله دیدید و سراغ دارید و البته ان شالله خودتون جزء این دسته مادرا نباشید، حالا من موندم یه مادر با اون روحیه لطیف مادرانه و محبتش چطور دلش میاد بچه معصوم رو کتک بزنه؟به خدا من که مرد هستم شکنجه هم بکنند نمیتونم یه سیلی تو گوش بچه بخوابونم حتی اگه عصبانی باشم. تا حالا آقا زاده رو یک بار هم نزدم با این که تو شیطونی زبان زده عام و خاصه.فقط چند مورد که نیاز بوده تنبیه بشه گوشش رو آروم کشیدم.

ممکنه مادرها بگند وقتی عصبی میشیم دست خودمون نیست و ... اما این دلیل قانع کننده ای نیست و مادر باید صبور باشه و بچه رو طوری تربیت کنه که نهایت تنبیه مادرش رو نگاه تند و محرومیت از تلوزیون و خوراکی ها و ... بدونه نه اینکه کتک بزنه و با این روش و روحیه بزگ بشه و آینده دچاره استرس و ... بشه.

متاسفانه بیشتر مواقع هم زن و شوهر که به جان هم میفتند و دعوا میکنند سر بچه تخلیه می کنند و کتک میزنند.

آیا اینه محبت مادرانه؟ اینه اون روح لطیف مادر؟

۳۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۲:۰۵
مرد تنها
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۱۹
مرد تنها
با سلام
دوستان سوالاتی رو پرسیده بودند که قول داده بودم در یک پست مجزا جواب بدم تا شناخت بیشتری نسبت به بنده و سرکار همسر و زندگی مشترک ما کسب کنند و قول شرف و مردونه میدم همه را صادقانه پاسخ دهم.

1- آیا ایشون تاحالا به بزرگترای شما اعم ازمادرتون،پدرتون،خواهر یا برادرهاتون مستقیما توهین کردن؟(منظورم اینه که توی روشون بایستن وبی احترامی کنن یافحش بدن؟

نه خیر. چون هیچ کدوم کاری نکردند که بخواد اینکار رو بکند .و بحمدالله خانواده ما همه تحصیل کرده هستند و هیچ موقعه باعث ناراحتی سرکار همسر نشدند. حتی یه جورایی تحمل می کنند بعضی کاراهش رو و بخاطر من چیزی نمیگند.

2- شما بهشون گفتید که دیگه دوستش ندارین یا میرین یه زنه دیگه میگیرین یا از چشمتون افتاده؟اگر آره واکنششون چیه؟

وقتی بحث میکنیم تو اوج دعوای لفظی بهشون گفتم و البته بیشتر ایشان میگند و من کم از این حرفا میزنم و اونم در جواب خودش که میگه دوستت ندارم یا از چشمم افتادی میگم منم همینطور.
در مورد گرفتن زن دیگه بعضی موقع به شوخی میگم و یا وقتی به نیازهای جنسیم مخصوصا الان بی تفاوت هستند میگم اینطور نکن که گرایش به صیغه پیدا کنم. ایشون از این جهت به من اعتماد دارند و میدونند شوخی میکنم و اهل اینکار نیستم.

3- چی باعث میشه علارغم اینکه ایشون بهتون بگه خونه رو جارو کنید یا ظرف بشورید خودتون این کار ها رو انجام میدین؟
بعضی موقعه بخاطر کثیفی خونه و بی اهمیتی ایشون، الان هم بخاطر ویار زیاد نمیتونه که من کمک میکنم بعضی موقعه هم انقدر غرر میزنه که کمک نمیکنم منم بخاطر ساکت شدنش انجام میدم.

4- اگر خونه مادرتون تو شهر شما بود چقدر بهشون سر میزدید؟
هفته ای یک بار ،اوائل ازدواج تو شهر خودمون بودیم و هفته ای یک بار به مادرم سر میزدیم و تو هفته هم تلفنی.

5- خانمتون چقدر با تلفن حرف میزنه واکنش شما چیه؟
اگر منظورتون افراد متعدد هست تقریبا در یک روز 4 تا 6 بار با دوستان و اقوام صحبت می کنند اما اگر منظورتون اینه که با هر کس چند دقیقه صحبت میکنه عادی هست و بستگی داره کی باشه و از 5دقیقه تا ده دقیقه اما یکی از دوستاش هست که تا یک ساعت هم با اون صحبت میکنه.
من فقط با این آخری که حدود یک ساعت صحبت می کنند برخورد کردم اونم فقط بخاطر اینکه بچه بهانه میکنه میگه به زور آروم کن تا من صحبت کنم یا مثلا غذا نمیزاره و یک ساعت حرف میزنه.

6- همسرتون ولخرجه؟چقدر پول بهشون میدین؟آیا دوست دارن شاغل باشن ؟شما چی؟
نه شکر خدا یه خوبی که داره و به خودشم گفتم اینه که ول خرج نیست.
هر موقعه بخواند بهشون میدم و بستگی به نیازش داره اما اینکه روزانه یا ماهیانه مقدار مشخصی بدم نیست.
با وجود بچه کوچیک تا حالا امکانش نبوده و دوست دارند. منم اگر محیط زنانه باشه دوست دارم برند کار کنند مثل معلمی. البته من بهشون پیشنهاد دادم که تو خونه برای من کار کنند در زمینه ای و ساعتی 3000 هم میدم اما متاسفانه ذوق زیادی ندارند.

7- تحصیلاتشون چه حده؟آیا اینکه تحصیلاتشون رو بالا ببرن می پسندین؟
لیسانس رو گرفتند.
ایشون درس نمی خونند یه دردسری دارند و درس که می خونند دردسرهاش بیشتره. وقتی درس میخوند خیلی برام سخت بود. به کارهای خونه که کم میرسید و توقعاتش از من زیاد بود. مهمون میمومد دعوا راه می انداخت .امتحان داشت خراب میکرد سر من خالی میکرد و اینطور بود که دوست نداشتم درس بخونه البته قلبا، نه اینکه به زبان بگم نباید بخونی.
تحصیلات بنده بیشتر از ایشون هست و هرچقدر بخونند به من نمیرسند لذا از بالا رفتن تحصیلاتشون از این جهت ناراحت نیستم فقط متاسفانه خودشون ظرفیت ندارند. اگر الان هم بخواند ادامه بدند بازم حرفی ندارم.

8- شما اهل دوست و رفیق هستید؟ آیا با خانمهای همکاران تلفنی ارتباطی دارید ؟واکنش خانمتون اگر با خانمی صحبت کنید چیه؟
من خودم متوسط و در این زمینه سرکار همسر شدید اهل رفت و آمد هست و اگر هم با رفقا رفت و آمد دارم بخاطر ایشون هست و یا چون خانم ها هماهنگ هستند ما میریم و میایم.
من همکار خانم ندارم اما پیش میاد که ارتباط کاری داشته باشم خصوصا بیشتر تلفنی. چون اعتماد دارند و بنده رو خوب می شناسند عکس العملی نشون نمیدند.
حتی یادمه یکی از دوستانش که سن کمی هم داشت و مطلقه بود به شهر ما آمده بود گفت با ماشین برو دنبالش و بیار خونه و موقعه برگشت هم خودم تنها بردمشون ترمینال . یا یک بار با مادرش رفتن بیرون و خواهرش که سه سال کوچیکتر از خودشه خونه موند و منم قرار بود بیست دقیقه دیگه برم و هنوز خونه بودم و هر دو تنها شدیم که من از بی اهمیت بودن مادر خانم ناراحت شدم و خودمم زود آماده شدم و خونه رو ترک کردم چون روایت داریم درست نیست دو نامحرم در خونه خالی باشند . من کاری نمیکنم که حساس بشه و باعث بی اعتمادیش بشه.در کل رو در روی خانم ها خجالتی هستم.

9- به نظرتون اگر خانمتون جای من بود چه واکنشی نشون میداد ؟

جوابش سخته اما میدونم حداقل زندگی رو برای من نابود می کرد و احتمال قوی عالم و آدم رو هم با خبر می کرد.

10-خوش لباسه؟به سر و وضع و آرایش و ... میرسه؟ اگر نه شما بهش هیچی می گین و ایشون چه واکنشی در مقابل حرف شما نشون میده؟
یکی از مشکلات ما که تو یه پست بعدا مفصل صحبت می کنم همینه که خوش لباس نیست.چه منزل چه بیرون و من بارها تذکر دادم اهمیت نمیده.هر موقعه میگم میگه خب برو برام چیز بهتر بخر و میره میخره و باز بد میگرده و وقتی میگم دیگران چقدر خوب می پوشند میگه مرغ همسایه غازه.

11- میدونه شما با نت کار می کنید؟کنجکاوی نمی کنه چکار می کنید؟
بله خوب تو خونه هستم میبینه. چون خودشون علاقه ای به فضای مجازی ندارند کنجکاوی نسبت به کار من ندارند و منم فقط همین وبلاگ رو دارم و میرم خبرگزاری ها و اخبار سیاسی پیگیری میکنم و سیستمم همیشه رو به روی دید هست و اینطور نیست که جلوی دید نباشه. هر موقعه بخواد به راحتی میبینه.البته وبلاگ باز باشه و ببینم داره میاد میرم خبرگزاری.

12- اگر روزی بفهمه اینجا وبلاگ دارین به نظرتون چه واکنشی نشون میده؟
نمیدونم ولی ترسی ندارم و بهش میگم حقیقت ها رو نوشتم. شایدم خوب بشه چون نظرات خانم ها براش بعضا مفیده.

13- سخت گیریهای شما روی چیه؟
حجابش + تربیت و برخورد با آقازاده + نظافت خونه

14- جاهایی که سخت گیری کردین و جواب هم گرفتین کجا بوده؟
سختگیر به اون معنی نیستم و فقط بی اهمیت نمیگذرم و حتما تذکر میدم. در هر سه بعضی موقعه گوش میده بعضی موقعه نه و متغییر بوده.

15- مومنه؟نمازخونه؟ اگر آره. این ایمانش باعث میشه بیشتر دوستش داشته باشین؟
بله مومن هست اما این ایمان با این رفتارهاش فایده نداره و نمازم میخونه و جالبه بدونید بعضی موقعه پشت سر من جماهت میخونه و بهش میگم اگر من مقصرم و منو بد میدونی چرا پشت سرم نماز میخونی که چیزی نمیگه.
چون رفتارش با ایمانش نمیسازه بیشتر ناراحتم میکنه و دلم براش می سوزه که این ایمانش رو با این کارها خراب میکنه. مثلا من خودم به هیچ وجه از همسرداریش راضی نیستم و بنظرم زنی که شوهرش به حق از او راضی نباشه در ایمانش باید شک کرد.

16- چه صفات خوبی دارن ؟
با توجه به نکات بالا شاید مشخص شده باشه.بخوام مختصر بگم:
1. خیلی ولخرج و تجملی نیست.
2. وسواس و شکاک نیست.
3. زیبا هستند و خوش اندام.
4. نسبت به نظافت لباس های خودمون حساس هستند و نمیزارند خیلی کثیف باشه.
5. در ظاهر احترام خانواده رو حفظ می کنند و باعث ناراحتی نمیشند.
دیگه چیز خاصی به ذهنم نمیرسه مگه باز در این موردم سوال بپرسید تو نظرات تا بگم.

17- از خونواده خودش دفاع می کنه؟خونواده خودش رو تو سر خونواده شما میزنه؟
بله بعضی موقعه دفاع میکنه اما چون مادرشون مشکل عصبی دارند و اصلا اخلاق خوبی نداره خود سرکار همسر همیشه ازش ناراضیه و شکایت میکنه و جالبه بدونید من خیلی موقعه از مادرش دفاع یا کارهاش رو توجیه میکنم چون بنده خدا شرایط سختی تو زندگیش داشته.

18- تو دعواها شده بهتون فحش بده و بد و بیراه بگه؟واکنش شما چی بوده؟
بله تا دلتون بخواد. منم گفتم ادب داشته باش و هویت واقعیت رو نشون نده حداقل.بعضی موقعه هم شاید گفتم خودتی (ههههه)

19- شده قهر کنه بره خونه باباش ؟شما چه واکنش نشون دادین؟
نه خیر . هیچ کسی از اختلافات ما خبر نداره. خونه مادرش شرایط خیلی بدتره و چون اخلاق سرکار همسر رو میدونند و منم خوب میشناسند می دانند مقصر کیه.بارها مادرش از سرکار همسر پیش من شکایت کرده.
خود سرکار هم چون میدونند خودش مقصره و خرابکاری میکنه دلیلی بر قهر کردن ندارند. حتی بارها که بحثمون شده میگم بیا با هم با مادرت در مورد مشکلمون حرف بزنیم تا اون قضاوت کنه و مطمئنا مادری نیست که جانب دخترش رو نگیره که قبول نمیکنه چون میدونه مشکل از خودشه.

20-شما قهر می کنید؟چقدر قهراتون طول می کشه؟
نه از این چیزا خوشم نمیاد.مگه مرد هم قهر میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این خل بازیا چیه.(والله بخدا)

21- تو رابطه جنسی با هم مشکلی دارید؟
این بحث مفصله و صلاح نمیدونم عمومی مطرحش کنم اما اجمالا عرض کنم بله متاسفانه در این زمینه هم مشکلاتی داریم خصوصا الان که باردار هستند و از ماه اول ما رو ممنوع الدخول کردند.(بد گفتم؟ ببخشید)

23- تحصیلاتتون چقدره و شغلوتون چیه؟
تحصیلات که ارشد رو گرفتم و در حال تحصیل در دکتری هستم.
اینکه رشته تحصیلی و شغلم چیه بمونید تو خماری و جزء اسرار هست و نمیتونم بگم.بمونه تا از فضولی جون بدید.(شوخی کردماااا)

24- شما روحیه خشکی دارید؟ و خونه سنگین و بد اخلاقید؟
نه اتفاقا من بسیار شوخ هستم و بعضی موقعه ها انقدر شوخی میکنم که دیگه سرکار همسر خسته میشند میگند بس کن دیگه. یادمه قبلا میگفت وقتی تو خونه نیستی خونه هیچ صفایی نداره و از غصه دق میکنیم. تو خانه پدری دور هم باشیم بیشترین شوخی ها رو میکنم و حتی تو اقوام طوری که خالم به مادرم میگفت خوش به حالت پسرات شوخی زیاد می کنند و پسرای ما اینطور نیستند.
ما حتی با پدر و مادرمونم شوخی میکنیم و البته همه اینها با احترام هست. اما دیگه بخاطر این اخلاق های سرکار همسر دو سالی کمتر شده و دیگه حس و حالش نیست.

25-پدر خانمتون چه جور ادمیه .یعنی رابطه ش با بچه هاو زنش چطور بوده..جو خانواده شون صمیمی هست.

مشکل اصلی متاسفانه پدر خانم هستند و شاید علت اصلی عصبی بودن مادرش و خودش و وضعیت بد گذشته شون همین قضیه باشه.
وقتی سرکار همسر حدود 3 الی 4 ساله بودند پدرشون برشکست میشند و همین باعث افسردگی پدرشون میشه و از طرف دیگه هم در جنگ بدن ایشون ترکش میره که الان هم ظاهرا دو جای بدنشون ترکش هست و همین دو مشکل باعث شده پدرشون گوشه گیر بشند و دیگه نتونند کار کنند و همیشه خونه نشین میشند و یه چیز مثل روانی ها میشند و متاسفانه چون پرونده جانبازی هم اونموقعه تشکیل نداده بودند جانباز هم محسوب نشدند که حداقل حقوقی داشته باشند. به قول خود سرکار همسر که میگه یه عمر به ما میگفتند پدر تو دیوانه است و مادرشون با مشکلات و سختی اینها رو بزرگ کرده که یک پسر و دو دختر هستند.
مادر خانم چون یک پسر داشت و وابستگی زیادی هم به او داشت چه مالی و چه عاطفی بعد از ازدواج او دعواهاش بیشتر شد چون از عروس ناراضیه و از ابتدا عروسی که وحشتناک دعوا راه انداخت که باعث آبرو ریزیشون شد.
و متاسفانه عروس رو هم ما معرفی و پیدا کرده بودیم که مادرشون سرکار همسر رو بسیار دعوا میکرد هر چند عروس واقعا دختر خوبی هست و همه میدونند مشکل مادر خانمه.
این مشکلات همگی باعث شده اصلا جو صمیمی نداشته باشند طوری که سرکار همسر بدون من کمتر خونه خودشون میموند و مخصوصا قبلا همیشه خانه ما بود.
یکی از ناراحتی های سرکار همسر اینه که چرا خدا چنین پدر و مادری نصیبش کرده که خودش اینطور بشه و میگه خدا بهم ظلم کرده و چرا منو تو یه خانواده خوب و مومن به دنیا نیورد که اخلاقم اینطور نشه و عقده ای نشم و... منم جواب میدم اما قانع نمیشه.
اگر میگم دلم براش سوخت ازدواج کردم یا الانم دلم براش میسوزه بخاطر این چیزا بود.
سرکار همسر دختر خوب و زیبا و دوست داشتنی هست فقط تنها مشکلش عصبی بودن و عقده ای بودن(که باعث حسادت شده) ایشون هست که باعث این همه مشکلات و پیدا کردن هزار عیوب دیگر شده.
البته طبق گفته عمه خانم مجازی ما کم خونی ایشون و ضعف جسمی و ... هم در عصبی بودنشون بی تاثیر نیست.

آخیییییی راحت شدما چقدر سوالات سخت و زیاد بود کلی وقتم رو گرفت.از دست این خانمااااا. حالا ببینیم چه نمره ای بهمون داده میشه.(ههههههه)
۹۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۸:۳۰
مرد تنها

سلام به همگی دوستان

امروز که بیدار شدم نماز صبح رو خوندم و طبق عادت همیشگی نخوابیدم و به کارام رسیدم.

بعد حدود 7:30 رفتم سرکار و صبحانه هم اونجا چیزی خوردم چون سرکار همسر همیشه تا 10 الی 11 خواب هستند.به تعداد انگشت یک دست هم یادم نمیاد در طول 8 سال زندگی ببینم زودتر از من بلند شده باشند و سفره صبحانه پهن کرده باشند، حتی در تعطیلات. این چیزها برای من فقط در فیلم ها واقعیت داره.

ظهر حدود ساعت 3 رسیدم خونه.

غذای ظهر کوکو سبزی بود که من اصلا خوشم نمیاد و به سرکار همسر قبلا چند بار گفته بودم از این نذاره اما تو دلم گفتم شاید چیزی بهتر نتونستند درست کنند، با اینکه شور کرده بود بدون اینکه چیزی بگم به زور تا آخر خوردم و خودشون نتونستند بخورند. البته اگه به خودشون میگفتم شور شده میدونستم دعوای مفصلی رو شروع میکنه و میگه تو چه توقعی داری من با این حال غذا درست کنم؟ و چرا همش ایراد میگیری و...

بعد غذا کمی صحبت کردیم و ایشان جایی قرار داشت با دوستش و به همراه آقا زاده رفتند.

من هم فرصت رو غنیمت شمردم و تا 5 خوابیدم.

صبح تصمیم گرفتم که بعد از ظهر برم حجامت چون الان (اردیبهشت) بهترین زمانش هست و شما هم حتما حتما برید خیلی مفیده . رفتم حجامت کردم و اومدم .

هوا چند روزی هست گرم شده و سرکار همسر گفته بودند کولر رو راه بندازم که بعد از برگشتن از حجامت رفتم و دو ساعتی با کولر ور رفتم و راه انداختم و تا تموم شد اونها هم رسیدند.

شاید 5 روزی بود که خونه جارو برقی کشیده نشده بود و حسابی کثیف بود و خودم بعد نماز مغرب جارو برقی رو برداشتم و مفصل خونه رو تمییز کردم و بدون هیچ تشکری از سرکار همسر بابت کوکلر و جاور کشیدن و...(چون اصلا بلد نیست و یادم نمیاد تشکری از ایشان شنیده باشم.شاید باور نکنید ولی حقیت رو میگم)

نوبت شام بود که طبق معمول چیزی نداشتیم. هر چند بیرون بودند اما خونه هم باشند همین وضعه و غالبا شام نداریم. خودشون و آقا زاده عسل و خانه خوردند و به علت خستگی زیاد زود خوابیدند.

منم اومدم جواب کامنت ها رو بدم و گفتم وقایع امروزم بنویسیم یه تنوعی باشه.

شاد باشید.

۴۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۵۴
مرد تنها

با سلام

میلاد با سعادت حضرت زهرا سلام الله علیها و روز زن رو به تمام مادران و همسران واقعی و دختران گرامی تبریک عرض میکنم و آرزو میکنم زن به معنای واقعی باشند.

تولد سرکار همسر چون میدونستم خودم چیزی بخرم پسند نمی کنند و غرر میزنند که این چیه خریدی؟ بلد نیستی یه چیز بخری و... لذا مقداری پول در پاکتی قرار دادم و نوشتم همسرم عزیزم روزت مبارک و عکس قلبی با تیر هم جهت شوخی کشیدم. وقتی بهشون دادم بنظرتون چه عکس العملی نشون داد؟؟؟

گفت پس شیرینیت کو؟؟ چرا منو بیرون نبردی خرید کنی؟؟ بعد وقتی پول رو شمرد گفت چرا انقدر کمه چرا رندش نکردی؟ و شروع کرد غرر زدن و بد و بیراه گفتن و اینکه همه دست زنشونو میگیرند میبرند شام و خرید و... بهش میگم جای تشکرته میگه تشکر چی اینم نخواستم.

من سرکار همسر رو بارها امتحان کردم اصلا لایق چنین کارهایی نیست و با اینکه پول کمی نبود و روز زن هم یادم بود و هدیه هم دادم این برخورد بد رو کردند و مطمئن هستم بیرون هم میرفتیم وضع بهتر از اینکه نبود و بدتر هم می شد.

حالا مثل نظرات قبل بیاید بگید او محبت میخواد و باید محبت کنی و یا ایراد از منه و ...

اصلا به نظرتون واقعا چند درصد زنان لایق زندگی و محبت همسرانشون هستند؟ آیا واقعا بهشت زیر پای چنین زنانی است؟ آیا گفتن زن به چنین افرادی جفا به زنان خوب و کامل نیست؟دلم به حال خودم و خیلی از مردا میسوزه که باید زنانی رو تحمل کنیم که همه مریضی های روحیشون رو اینها باید تقاص پس بدند.

یادمه زمانی شاخه گل رز میخریدم و انقدر بهم گفت یه شاخه گل خشکیده میخری و خسیس هستی دیگه نخریدم.

کاش همسری داشتم که شاخه گلی که توش پر محبت و عشق بود رو از هزاران هدیه و پول بیشتر دوست داشت.

۶۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۱۵
مرد تنها

سلام به دوستان

چند روزی هست که شهرستانم و دید و بازدیدها رو انجام دادیم.

متاسفانه اوضاع روحی مثل سابق خوب نیست و سرکار همسر مثل همیشه با آدم و عالم درگیره.

با زن داداشش قهر کرده - از روزی که اومدیم خانه مادرش نرفته که شش روز میشه - با خواهرم مشکل داره - هر حرفی مادرم میزنه گیر میده که چرا اینطور گفت و چرا اونطور نگفت و... - به جاری که بیش از حد حسادت میکنه و کنار اونا بودن بدترین عذابه براش.

دیشبم که یک ساعت موقع خواب گریه کرده و هزار عیب و ایراد گرفته و نهایت هم منو مقصر همه چیز دونسته. صبح هم همینطور.

طبق نظراتی که تو پست قبل دادید و من فهمیدم همه اینها برای زنان عادیه و این منم که مشکل دارم و طاقتم کمه.و ایشون با این اخلاق و رفتارش دنبال محبت هست و منم که محبت نمیکنم.

دعا کنید خدا منو آدم کنه که بتونم در مقابل این همه شکنجه ها و آزارهاش بتونم محبت کنم حتما اینطور کاملا طبیعی و عاقلانه است و من نمیفمیدم.

۲۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۱۴
مرد تنها

سلام و احترام

دیشب پدر و مادر گرام همراه یکی از برادرام و خانمش با هم اومدند.یکی از برادرام هم که طبقه پایین ما میشینه و سرکار همسر با اینا خوب نیست و حسادت داره.پدر و مادرم دوست داشتند یه مسافرتی هم برند و از قبل بحثش بود. حالا دیشب سرکار همسر پیامک دادند ببینید مسافرت میریم یانه. من عین پیامک هایی که بین ما رد و بدل شده بدون هیچ تحریفی الا اسم ها ، دقیقا میزارم خودتون قضاوت کنید: فقط داخل پرانتزها توضیحات خودمه تا دقیق تو جریان باشید.

پیامک سرکار همسر: سلام چه خبر؟ مادرنان برنامشون چیه؟ میرن مسافرت؟

پیامک مرد تنها: سلام . سلامتی . معلوم نیست شاید شهر ... و ....رفتیم.(دو شهری که یک ساعت با شهر ما فاصله دارند و صبح بریم عصر برمیگردیم)

سرکار همسر: تو کجا میری؟

مرد تنها : منم بیکارم دیگه میرم.

سرکار همسر: واقعا برات متاسفم که اینجوری سوارت شدن مگه آدم بدون زن و بچه اش پامیشه میره گردش؟ من دارم اینجا جان میدم تو میخوایی برادرت رو (برادرم که پایین میشنه.ماشین ندارند) ببری گردش؟خدا شاهده اگه قدم برداری نه من نه تو.خود دانی.

مرد تنها: برات متاسفم برادرم اصلا نگفتن. خودم دوست دارم برم.  بمونم تو خونه تنها تا تو دلت خنک باشه(چون حسودی میکنه جاریش من نرم اونا هم وسیله ندارند نمیرن)   بجایی که بگی برو حال و هوات عوض بشه

سرکار همسر: پس هرجا میخواستم برم با مادرنان مادر می گفت بدون شوهر آدم جایی نمیره. اونوقت میخوان بخاطر ماشینت بردارن ببرن. پاشو بیا...(شهرستان)ببین زنت چه حالیه. واقعا متاسفم که زود خر شدی . برادرت بدون زنش جایی میره که تو بدون من میخوایی بری؟ به جایی که بشی آتیش بیایی به من سر بزنی میخوایی بری گردش؟

مجدد سرکار همسر:(پیرو پیامک قبلیم) یعنی چی دوست دارم برم؟ واقعا برات متاسفم من دارم جان میدم تو می خوایی بری گردش؟ واقعا برات متاسفم.افتخارم می کنی دوست داری بری؟ ده روزه من دارم جان میدم عین خیالت آمد؟ هر کی بود می گفت زنم مریضه پا میشد می آمد. نشستی...(شهری که هستم)تا مامانت بیاد.من میگم...(پسرم)بهانه میکنه پاشی بیایی. دیگه حق نداری با من حرف بزنی. هر کاری خواستی بکن.

مرد متاهل: خودت میگی نیا شهرستان.من خودمم ار تنهایی خسته شدم. بیام شهرستان کجا وایسم؟

سرکار همسر: بیا خونه ننت. امشب برات متاسف شدم. مردم از زن و بچه شون پز میدن اونوقت پیش مادرنان و مردم میخوایی بری گردش.مگه من مریض نیستم؟واقعا جای تعجبه! من حامله ام بجایی که نازمو بکشی.یکماه(همش ده روزه رفته ها) من خونه مامانم یه هفته تو برو خونه ننت(در حالی که اصلا مادرم خونه نیست و اینجان). من ساده می گفتم بدون من دلت نمیاد بری عید گردش! اونوقت می خوایی بری مسافرت. اصلا برو وقتی درکت اینقدره من بازور چند بار جلوتو بگیرم. برو خوش باش نه من مهمم نه دو تا بچه هات فقط خودت و خانواده ات.


دیگه جوابی من ندادم چون واقعا موندم بهش چی بگم!

اما نکته های مهم:

1. خود سرکار همسر به من گفتم نیا و بمون چون بیایی جایی نیست که بمونی و حالا میگه چرا نیومدی.که خودمم تو پیام گفتم.

2. میگه از حال من جویا نیستی و... که روزی دو بار تلفنی یا من یا خودش زنگ میزنه و حالش رو می پرسم.

3. میگه دارم جون میدم اینجا ولی برای خودش همه دید و بازدیهای عید رو با مادرش داره میره و حتی بازار هم رفته بود بعد به من میگه تو با پدر و مادر دید و بازدید هم نرو چطور دلت میاد بری؟

4. این گردشی هم که میگه گفتم شاید یه صبح بریم و عصر برگردیم اونم میگم اگر بریم.

5. میگه بخاطر ماشینت و یا بخاطر برادرت خر کردنت. اما خوبه بدونید چون خانم اونم دوست داره زود بره شهرستان پیش پدر مادرش اصلا تمایلی به مسافرت ندارند اما سرکار همسر مثل همیشه تهمت میزنه.

6. ادبش رو در صحبت کردن ببینید: خر شدی ، ننت

خیلی از موقعه ها بعضی خانم ها میگن قضاوت سخته تا کامل ندونیم اما حالا تو این مورد همه چیز مشخصه و بدون هیچ تغییری نوشته ها رو گذاشتم و الان تصمصم گرفتم بزارم تا شما قضاوت کنید.

میبینید چقدر استرس به من میده؟ باور کنید انقدر ناراحتم منزوی شدم و حال خنده و شادی ندارم.من چطور می تونم اینجا گفته های دلابانو رو پیاده کنم و بگم عزیزم من بدون تو جایی نمیرم و ...؟

دیگه قضاوت با شما

۴۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۲۸
مرد تنها

سلام

خیلی دوست داشتم روزای آخر سال از چیزای خوب بنویسم و شما رو هم شاد کنم اما تو تقدیر ما از این چیزا مثل اینکه خبری نیست.ناراحتی های منو جدی نگیرید و ان شالله همگی عید خوب و شادی رو داشته باشید.

این دو روزه شما دوستان هم کم پیدا شدید و کمتر میاید و من تنهاتر شدم. حتما مشغول خرید و آماده شدن عیدید. خوبه خدا رو شکر.شادی شما حتما شادی منم هست.

سرکار همسر که حالشون خوب نیست و شهرستان احتمالا بمونند.

پدر و مادرم چون میان شهر ما منم برم شهرستان جایی ندارم و خونه مادر خانمم نمیتونم زیاد بمونم به همین خاطر باید بمونم همینجا.

مادرم که از رفتن سرکار همسر به شهرستان بسیار ناراحت هستند تو این چند روز ایشون رو دعوت نکرده منزلشون.

بابت حرف مادرم که گفته بودند پسرم شانس نداره زن و بچه اش همیشه مریضه، و مجدد حرف های مشابه همین که زده شده و دعوت هم نمیکنه سرکار همسر هر روز زنگ میزنه و کلی گلایه و غرر می زنند.

مادرم که دیشب تماس گرفت ،گفتم که حرفشون اشتباه بوده و خودم فرستادم اما قبول نمیکنه و میگه زنت همیشه شهرستانه و تو رو تنها میزاره و...

مادرم خیلی صبور و آرامه و منم به مادرم کشیدم ولی نمیدونم چرا الان اینطور میکنه.تو 8 سال بار اوله که این عکس العمل رو داره.مادره دیگه تاج سرم چکارش کنم.من همیشه دستش رو میبوسم و مراقبم نه تند حرف بزنم و نه بد رفتار کنم.

به جای اینکه اونا منو آرام کنند من باید همه رو آروم کنم و همه خرابکاری ها رو درست کنم و بار همه غم ها رو به دوش بکشم. چقدر سخته خداااا.

چه دنیای عجیبه! عروسی ها همه تلخ ،عیدها تلخ،مسافرت ها تلخ ،بچه دار شدن تلخ ...

این روز ها اذیت های شیطان هم شروع شده و از آب گل آلود میخواد ماهی بگیره.

هر روز شکسته شدن خودم رو جلوی آینه میبینم.

خیلی خسته ام...

۱۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۱۹
مرد تنها

سلام
ظهر خسته که رسیدم خونه چند دقیقه بعد سرکار همسر زنگ زد. مادرم دیروز رفته بوده عیادت خونه مادرش و یه حرفی زده و سرکار همسر آتیشی بود. چون سرکار همسر چند باری بدون من رفتن شهرستان و زیاد مریض میشند،مادرم گفته بعضی فامیلا میگن پسرم شانس نداره همیشه یا زنش مریضه یا بچه اش.
البته من تعجب کردم مادرم اینطور گفته چون خیلی حواسش جمع هست که چیزی نگه باعث اختلاف بشه اما خب اینجا رو خراب کرده و کارش خیلی اشتباه بوده. حالا زنگ زده سرکار همسر نیم ساعته همش میگه چرا این حرف رو زده و ... منم گفتم اشتباه کرده و نباید میگفته و بهشون تذکر میدم.
اما مگه گوشش بدهکار بود ،دوباره میگفت مگه من چقدر مریضم؟ جرات داره به اون جاری از این حرفا بزنه؟ تو باعث شدی اینطور به من حرف بزنه و... من طبق حرفی که شماها زدید همه اش آروم میکردم و گفتم ارزش نداره بخاطر حرف اون ناراحت بشی و مهم بچه ات و زندگیه پس ولش کن دیگه کش نده و قبولم دارم اشتباه کرده.اما دوباره شروع میکرد بحث کردن و حرف های توهین آمیز زدن و...
شما میخواید من آروم باشم،خدا میدونه هر مردی بود هر چی دهنش میمومد میگفت و اگه حضوری بود حتما از عصبانیت کتک میزند ولی من هر چند سخت بود اما سعی کردم آروم باشم.
ولی ول کن نبود. گفتم خودت تا حالا چند بار خطای بزرگ کردی مادرم به روت نیورده یه بارم اون اشتباه کرده پس فراموش کن.میگفت نه باید جوابشو بدی و ....
انقدر بهم فشار اورد تا گوشی رو قطع کردم. برای اولین بار در طول زندگی.
ببینید بخاطر یه حرف مادرم چکار میکنه؟ بعد خدا میدونه مادر خودش شاید هزار بار ایراد های بد و توهین های بدتر از این به من کرده اما هیچ موقعه جواب ندادم و به سرکار همسرم تو تلفن گفتم من که گذشت میکنم تو هم بگذر.هر چند مادرش مستقیم به من چیزی نگفته اما به دخترش گفته و اونم به من گفت که مادرم اینطوری گفته.
دلم برای اون بچه می سوزه که تو شکم چنین مادریه.این بچه هم باید عصبی بشه و ضعیف.فقط بخاطر خودخواهی های مادرش.
بعد شما بگید به فکر همدم دیگه نباش .این همه فشار روانی رو چکار کنم؟

تکته:
خانما اگه مادر شوهری,خواهر شوهری,پدر یا برادر شوهری و... در حق شما اشتباهی میکنه و همسرتون قبول کرده و یا حتی قبول هم نمیکنه یه بار که گفتید دیگه کش ندید و بحث نکنید که حرف های دیگه هم مطرح بشه و کار به دعوا و اختلاف بکشه.
میبینید که الان کار بدتر شده ولی بهتر نشد.غالب مردها زود عصبانی میشند و مخصوصا که خسته باشند. با زندگیتون الکی بازی نکنید.

۲۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۱۲
مرد تنها

سلام

دو روزی هست که تنها شدم و سرکار همسر شهرستان پیش مادرشونه.

نبودنشون سخته و تنهایی قبل ما چند برابر شده وقتی نیستند نقش آنها بیشتر مشخص میشه.برای آقا زاده که خیلی بیشتر دلتنگ شدیم خصوصا که همیشه بغل من میخوابید(هنوز جداش نکردیم).

نکته: خانم ها دقت کنند که اگه واقعا زن خوبی باشند برای همسرشون و اهل غرر و دعوا و... نباشند شوهراشون یک روز هم طاقت دوریشون رو ندارند.

البته از غرر ها و اذیت هاش بی امان نیستم چون همش زنگ میزنه که مادرت هنوز نیومده عیادت چرا؟ چرا فلانی زنگ نمیزنه حالمو بپرسه و... منم طبق گفته دلابانو فقط آرامش میکنم.

مادرمم ظاهرا ناراحت شدند و نمیدونم چکار کنم.خب مادرای ما و نزدیکان با وجود چند بچه اما باردار میشدند بازم سر خونه زندگی بودند و بچه داری هم میکردند. البته خانم های این زمونه با قبل خیلی عوض شدند و منم دیدگاه مادرم رو قبول ندارم اما ظاهرا چون قرار بود بعد از مدتی بیان و حالا سرکار همسر رفتند باعث ناراحتی شد.البته چیزی نگفتند مادرم ولی از ظواهر اینطور مشخصه.

راستی خانم ها یک سوال و کمک:

دیروز برنج رو روی گاز گذاشته بودم که داغ بشه و ناهار بخورم.اما یادم رفته بود سر بزنم که بعد از چند دقیقه دیدم بودی معطر سوختگی خونه رو برداشته و رفتم دیدم بله هنوز هیچی نشده دست گل آب دادم و برنج سوخته و ته قابلامه(روحیه نه تفلون) سیاه سیاه شده و برنج مثل سنگ چسبیده و هر کار میکنم جدا نمیشه با سیم هم نمیشه. حالا من باید چکار کنم؟

۱۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۵۷
مرد تنها