رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

با سلام
گفتم با کسی که نمی توانم درد و دل کنم و از مشکلات و تنهایی هایم بگویم.لذا آمدم اینجا تا خودم را تخلیه کنم.
نظرات رو چون فرصت نمیکنم بدون پاسخ تایید میکنم و یا مختصر پاسخ میدم لذا خرده نگیرید.
تنهایی های من پایانی ندارد
از دیروز تا فردا بر بوم دل تنهایی را نقش زده ام
تنهایی را ستوده ام
تنهایی را بوییده ام
تنها یی را در کنج دل نهاده ام
و اکنون از تنهاییهای دل می نگارم

آیدی کانال : https://t.me/rangnamee
یا : @rangnamee

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین نظرات

۷۹ مطلب با موضوع «مشکلات خودم» ثبت شده است

با سلام

این روزا از طرف محل کار اسکان تقریبا رایگان در مشهد مقدس می دادند تا زیارت بریم اما اصلا دلم راضی نمیشه زیارت برم و همانطور که در پستی (اینجا) گفته بودم از امام رضا دلگیرم و هر طور فکر میکنم میبینم امام رضا می تونست کمک کنه و من که در خونش رفته بودم قدرت داشت سرنوشتم رو طور دیگه ای رقم بزنه. نمیدونم موندم بخدا تو حکمت این کارا.

اصلا آرامش در زندگیم نیست و حسابی داغونم.

۶۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۸ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۴۲
مرد تنها

با سلام

عید سعید فطر بر همگی مبارک.

خیلی از شما بزرگواران به بنده سفارش می کردید با دوستانم گردش مجردی و تفریح برم.دیروز دوستانم تماس گرفتند و گفتند رفقا همگی جمع شدیم و فردا میخوایم بریم باغ و تا عصر اونجا دور هم باشیم.همگی از بچه های خوب و صاحب عنوانی بودند.

برای اینکه خانم ها تنها نباشند چند نفرشون هماهنگ شد و دور هم جمع شدند و ما هم بعد از سالها وقت کردیم و دور هم جمع شدیم و خشک گذشت.

عصری که که اومدم خونه دیدم سرکار همسر ساکته و خیلی حرف نمیزنه و فهمیدم چیزی شده باز. بعد از چند دقیقه شروع کرد صحبت کردن و از دوستانش و شوهراش گفتن. انقدر غرر زد و گریه کرد که واقعا گردش رو به هم حرام کرد مثل همه سفرهایی که با خودش میرفتم.

متاسفانه خانم ها دور هم جمع میشند رو که خودتون بهتر میدونید چکار می کنند؟ تعریف های بیخود و تا دلتون بخواد فیس دادن های دروغی از زندگی و شوهرانشون.اینکه میگم دروغ چون من میشناسم دوستان خودم رو که وقتی زنشون تعریف می کنه میدونم شوهرش اینطور نیست.

حالا جالبه در مورد اون آقایی که حرف میزد و میگفت چرا مثل او نیستی اون یک خانم صیغه ای داره ولی من به سرکار همسر نگفتم که بابا اونی که تو داری میزنی سرم اینطوره.(البته آدم درستیه ها و از اساتید دانشگاه هست این رفیقمون)

خلاصه همش گریه و غرر می زد که تو چرا مثل شوهر فلانی نیستی ؟چرا فلان کار اون میکنه تو نمیکنی؟و...هر موقعه سرکار همسر پیش دوستاش میره همین وضعییت هست و تا میاد خونه بیچاره فکر میکنه کم بود داره و حسرت زندگی دیگران رو میخوره و حال از همشون سرتره.

از شام هم که خبری نبود و تا ساعت 11 شب طول داد تا واقعا عصبانی شدم و سرش داد کشیدم و گفتم ساکت شو و ... که دیگه فهمید اوج عصبانیتم بود چون من خیلی کم عصبانی میشم و خوب میفهمه وقتی اینطور شدم یعنی دیگه اوج عصبانیتمه و بعد ساکت شد و رفت و خوابید و منم گرسنه و با سر درد خوابیدم.

دلم برای این بچه می سوزه که باید شاهد بحث های ما باشه. طفلکی اومده بود میگفت باباجون دعوا میکنید من ناراحت میشم. منم با خنده گفتم عزیزم دعوا نمیکنیم داشتیم حرف میزدیم ولی اشتباه کردیم بلند حرف زدیم.

باور کنید 5 ساعت شاید سکوت کردم و دوست نداشتم و ندارم پیش بچه بحث کنیم اما وقتی سرکار همسر نمی فهمه چکار کنم؟

هر چه بیشتر میگذره جای خالی یک همدم رو تو زندگی بیشتر احساس میکنم.

۵۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۴۷
مرد تنها

سوال یکی از کاربران:

شرمنده یه سوال داشتم؟؟؟شاید بهتون بر بخوره ولی مجبورم بپرسم!!!شما تو رفتار خودتون اصلا مشکلی نمیبینید؟؟؟آخه از اول تا آخر وبلاگتون از بدیا همسرتون فقط میگید

و پاسخ بنده:

با سلام

سوال خوبیه چون قصد داشتم کمی بیشتر از ایرادات خودم بگم. حتما می دونید هیچ انسان غیر معصومی بی اشکال و بی عیب نیست و در زندگی اشتباه و خطا دارد و این ما هستیم که طبق سفارش اسلام و یا بخاطر تداوم در زندگی باید گذشت داشته باشیم.

من هر آنچه عیب و نقص دارم که سرکار همسر هم می گوید بینی و بین الله صادقانه می گویم تا نگویید نمی توانیم قضاوت یک طرفه کنیم و باید صحبت های خانم تون رو هم شنید. اینها که می نویسم از زبان ایشان هست و البته دفاعیه های خودم رو مختصر در پرانتز می نویسم:

1. بیشترین عیب من را این می داند که اهل محبت نیستم . می گوید محبت نمی کنی و سرد هستی.(قبلا گفتم چون همیشه بد اخلاق هست و دعوا می کند و مشکلاتش با دیگران را با دعوا سر من خالی می کند طبیعی است که نمی توانم محبت کنم. اما باور کنید دو سه روزی که خوب می شود کلی محبت می کنم و دوستت دارم میگم و ازش تعریف می کنم اما خدا نکنه دوباره از چیزی ناراحت بشه)

2. دوران نامزدی من همراه ایشون برای خرید بازار نرفتم و همراه مادر و خواهرم رفتند.(بنده این اشکالم رو قبول کردم و بارها گفتم قبول دارم این کارم درست نبوده ولی ایشان هر بار بحثی که میشه این موضوع رو سرکوف میکنه و میگه. البته علت نرفتن بنده مشکلات کاری بود مخصوصا در اون تایم زمانی که نمیشد. توجیه نمیکنم و عرض کردم اشتباهم را می پذیرم).

3. دوران نامزدی سرد بودی و ...(اصلا سرد نبودم و فقط خیلی کم رو و خجالتی بودم و پیش خواهر و برادرای مجرد که نمی تونستم هر رفتاری رو انجام بدم. من تا قبل ازدواج با هیچ دختری همکلام نشده بودم و تا عادت کنم و خجالتی بودنم کم بشه طبیعی بود که رابطه در نامزدی خیلی گرم نمی شد)

4. تو خرید عروسی کم گذاشتید و ...(ما در حد توان خرید کردیم که کم نبود اما هر کاری کنیم ایشان طلبکاری خودش رو داره. خانواده اش براش عروسی نگرفتند اما ما براش گرفتیم و خودشون فقط به 40 نفر غذا دادند اما ما تالار و لباس عروس و.... گرفتیم، البته من برام این چیزا اصلا مهم نبوده و نیست و به ایشونم وقتی غرر میزنه و طلبکاره چیزی در این زمینه نمیگم که منتی سرش نباشه)

5. زایمان آقازاده منو تنها گذاشتی و کمتر پیشم بودی و ...(من هنگام زایمان خودم بردم بیمارستان و تا مرخص بشند بیشترین موقع رو اونجا بودم. بعد از زایمان و در منزل هم متاسفانه مادر بداخلاقش پیشش بود که سرکار همسر رو بشدت آزار می داد و حتی یک شب می گفت مادرش تا صبح بالا سرش نشسته بوده و غرر میزده. بعد هر موقعه من کنار سرکار همسر میرفتم شروع به غرر زدن و گریه می کرد و مثل الان همه ناراحتی ها رو سر من خالی میکرد و من یکبار هم نشد پیشش برم و شاد ببینم و غرر نزنه. هر کسی هم هر اشتباهی میکرد از من بازخواست می کرد و من باید جوابگوی خطای دیگران می بودم و این رفتارش باعث می شد کمتر رغبت کنم پیشش برم)

6. تو لباس های خودت رو چرا نمی شوری؟ شوهر فلانی و فلانی خودشون لباسای خودشونو می شورند.(حالا بهترین ماشین لباسشویی رو براش خریدم که اوماتیک می شوره و خشک میکنه)

7. غذا گذاشتن بلد نیستی و چرا هیچ وقت غذا نمیزاری؟ مثل شوهر فلانی و فلانی (نمیدونم چه جوابی باید بدم!)

8. ظرف نمی شوریی در حالی که خیلی از مردها ظرف می شورند.(باور کنید می شورم اما ایشون توقع داره من هر روز ظرف بشورم حتی اگه از کار ظهر خسته رسیده باشم)

9. اهل بازار چرخیدن نیستی. (قبلا گفتم برای هر خرید باید چند بار بازار بره و همه جا رو بچرخه و آخرش هم نمی تونه تصمیم بگیره و دعوا درست میکنه. و مهمتر اینکه من خیلی از بازار رفتن خوشم نمیاد اما با این حال بیشتر موقعه ها که خواستند رفتم).

10. چرا تو دعوا و بحث ها جواب منو میدی و آتیشم میزنی.( من ایشون تا 6 سال غرر میزدند و دعوا میکردند و هر چی دهنشون میومد میگفت سکوت میکردم و آرومش میکردم تا شاید بخاطر صبر و گذشتم اصلاح بشه اما دیدم بدتر شد و بهتر نشد و فکر میکرد حرفاش درسته که من جوابی نمیدم و سکوت میکنم و الان هم با صبر برخورد میکنم فقط جاهایی که لازمه جوابش رو میدم تا فکر نکنه حق با اونه. هر چند متاسفانه دیگه صبرم مثل سابق نیست و خیلی تغییر کردم و زود عصبانی میشم و علت هم کارای ایشونه)


پ.ن: دیگه چیز خاصی به ذهنم نمیرسه که ایراد و اشکال باشه و تو نظرات یادم اومد میگم.میبیند که غالبا ایرادها مال گذشته است و من بارها به سرکار همسر میگم گذشته تموم شده و قبول میکنم اشتباهی بوده ول کن و به آینده بچسب.آخه تا هر بحثی میشه گذشته رو به رخ می کشی مشکل حل میشه؟ باور کنید مشکلات ایشون و خطاهای ایشون در گذشته هزار برابر بیشتر از منه اما هیچ موقعه به روش نمیارم و نمیگم مگه جزئی اونم زمانی که خیلی دعوا کنه و غرر بزنه که جواب بدم تا بدونه حق با اون نیست.

پ.ن: خانم ...یک زن... تو پست قبلی در دو نظر تهمت های خیلی بدی بهم زدند و گفتند اومدم اینجا غیبت می کنم و از بدی های سرکار همسر میگم .در حالی که یک نفر هم اینجا من و ایشون رو نمیشناسه و لذا غیبت نیست.
من بارها گفتم اینجا قصدم گفتن بدی های سرکار همسر نیست فقط اتفاقات زندگی و درد و دل های خودم هست.دوست دارم اتفاقات تلخ زندگیم رو بنویسم مشکلی که نداره.میدونم برای آینده ام خوبه. حتی برای خیلی خانم ها میونه مفید و آموزنده باشه. اینکه بخوام اینجا درد و دل هام رو بنویسم با نوشتن بدی های همسر خیلی فرق داره. دو هدف کاملا جداگانه است.جواب تهمت های دیگه اش بمونه یوم الحساب.

۹۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۳ ، ۰۶:۳۰
مرد تنها

با سلام
طاعات همگی قبول
یکی از ضربه هایی که ما در زندگی می خوریم این هست که مشکلات بیرون منزل رو به منزل وارد می کنیم و اون رو با دعوا با زن و بچه می خوایم تخلیه کنیم.
یا اینکه با دیگران مشکل داریم تو زندگی باید سر همسر و بچه خالی کنیم و این ضربه بزرگی به زندگی میزنه.
سرکار همسر با جاری و مادر شوهر و خواهر شوهر و حتی مادر خودش و ... مشکل داره و همیشه با اینها درگیر هست و متاسفانه تقاص اون رو من و آقا زاده باید بدیم چون فقط ماییم که بد اخلاقی ها و عصبانیت هاش رو تحمل می کنیم و به هر بهانه ای باید دعوا درست کنه تا شاید خودش رو آروم و تخلیه کنه و ما قربانی این اخلاق بد هستیم.
واقعا خدا رو خوش میاد که بخاطر اینگونه رفتارهای خودخواهانه خانم ها که شاید خیلی ها با افتخار بیان بگن ما هم همینطور هستیم،زندگی رو به فرزند و همسر تلخ کنیم؟
ما چه گناهی کردیم که باید قربانی حسادت و غرور و خودخواهی شماها شویم؟

پ.ن : برنامه ماه عسل دو روز پیش رو من ندیدم اما خانمی بوده که فلج کامل بوده و تنها از ناحیه گردن به بالا سالم بوده اما همسرش با این حال عاشقش بوده و رهاش نکرده و تحمل کرده و می کنه.
سب که افطار رسیدم طبق معمول نه از افطاری خبری بود و نه شام خوب و سرکار همسر برنامه رو تعریف کردند و شروع به دعوا و غرر زدن کرد که یاد بگیر و تو کجا و اون کجا و ....

۲۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۳ ، ۰۴:۴۲
مرد تنها

با سلام

وقتی به رفتارهای سرکار همسر نگاه میکنم و متوجه این قضیه میشم که او از نظر روحی روانی مشکل دارد و من در انتخابم اشتباه کردم هزار بار خودم را مذمت میکنم. بله چه فایده ؟ دیگه کار از کار گذشته و دنیای خودم رو تباه کردم.

ایشان با همه مشکل دارند با همه. کسی نیست که در کنار او آرامش داشته باشه حتی مادر و خواهرش.

به کوچکترین حرکات دیگران حساس است و ناراحت می شود.

الان شهرستان هستیم و عروسی برادرم است.

چند روزی که اینجا هستیم خونه مادرش نمیرفت که به زور یک وعده خانه مادرش رفت و گفتم زشته نری. چون اخلاق مادرش از خودش بدتره یا شایدم اخلاق سرکار همسر انقدر بده که مادرش هم نمی تونه تحمل کنه. با زن داداشش هم مشکل داره که در یک ساختمان با مادرش هستند. مخصوصا که بچه کوچیک دارند و با آقا زاده ما همش دعوا و شلوغ می کنند.

طبق معمول که هیچ عروسی به من خوش نمیگذرد کلی بحث و غرر میزنه و میگه چرا از طرف ما این تعداد دعوت شدند از طرف جاری فلان تعداد؟

چرا موقعه جحاز نشون دادند به من نگفتن معرفی کن وسایل ها رو و به جاری گفتن؟ چرا فلان حرف رو به من زدند؟ چرا وقت آرایشگاه برای من نگرفتن؟ و هزار چرای دیگه.

این همه بحث مال سه روزه. حالا اینجا هستیم و فرصت نبوده خیلی تنها کنار هم باشیم. خدا به داد برسه وقتی داریم میریم شهر خودمون و تو ماشین و اونجا. تا یک ماه ول کن نمیشه و گریه و غرر و ...

بحث هایی که اصلا به من ربط نداره و نهایت فقط درد و دل کنه اما میگه تو باید جوابگوی خانواده خودت باشی.

کاش زن سالم می گرفتم.

......
۲۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۳ ، ۱۸:۵۳
مرد تنها


با سلام

وقتی ظهر از سرکار حدود 3 بر میگردم خیلی گرسنه میشم مخصوصا زمان هایی که صبحانه نخورده باشم یا کم خورده باشم که خیلی موقعه اینطوره.

قبلا گفتم که ما و برادرمون یه ساختمان هستیم و اونها طبقه پایین و ما بالا. هر موقعه ظهر که از سرکار میام بوی خوش غذای زن داداش دیونم میکنه و باور کنید دلم ضعف میره چون میدونم بیام بالا خونه خودمون هیچ خبری نیست.

با کلی ضعف و گرسنگی میام خونه سرکار همسر سیب زمینی تنها گذاشته یا نیمرو . وقتی هم برنج میذاره انقدر بی کیفیت میزاره که خودشم نمی تونه بخوره یا بدون خورشت و ...

خواهشا نگید بهانه گیرم یا غرر میزنم یا ایراد میگیرم بابا بخدا ما مردها هم حق داریم گلایه کنیم و انتقاد کنیم. چرا باید توقع یه غذای با کیفیت از همسرمون نداشته باشیم؟ چرا ما مردها کوچیکترین کوتاهی رو می کنیم همسرانمون ول نمی کنند و توقعات بهترین لباس و تفریح و ... رو دارند اما ما نه؟

اگه در هفته یک یا دو بار اینطور بود ایراد نداشت اما بر عکسه یعنی در هفته شاید چهار بار در کل وعده غذایی غذای متوسط باشه. من غذای خوب رو فقط مهمون داریم یا مهمونی میریم میبینم.

چند بار هم قبلا اعتراض کردم گفتند چقدر به فکر شکمت هستی و ایراد میگیری و... نمیدونم والله شاید مشکل از منه که از سرکار خسته بر میگردم توقع یه غذای با کیفیت دارم. اما در تعجبم چرا بوی خوش غذای زن داداش همیشه ظهرها به مشام میرسه!


پ.ن : 1. نظرات رو که برداشتم وبلاگ دیگه حال و هوا و صفای سابق رو نداره. نمیدونم شاید دوباره نظرات رو فعال کردم.

         2. خیلی دعام کنید تو امتحانات سرسختی از طرف خدا هستم.

۱۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۳ ، ۱۹:۰۷
مرد تنها


با سلام

در ابتدا عذرخواهی میکنم سیستم نظر رو غیر فعال کردم، من به خوانندگان وبلاگم احترام زیادی قائل هستم و همگی رو با شخصیت و باظرفیت می دانم اما به دلایلی مجبور شدم غیر فعال کنم. هر چند اینجا فقط برای درد و دل و نوشتن خاطرات خودم هست و تمایلی به شلوغ شدن وبلاگ ندارم و از طرفی دیگه دوست داشتم با نوشتن ایرادات زندگیم مشکلاتی رو از دیگر زندگی ها حل کنم که نشد و فقط به ذکر خاطرات می پردازم.

نظرات قبلی رو هم سر فرصت پاسخ میدم و اگر کار ضروری بود که ایمیلم رو در قسمت مشخصات وبلاگ گذاشتم.

و اما :

این سه روز مهمون داشتیم و پدر و مادرم از شهرستان اومده بودند و وقتی جمعه صبح رفتند سرکار همسر مثل همیشه از صبح شروع به غرر زدن کردند و تا 10 شب خدا میدونه گریه کرده.

یکی از علت ها این بوده که وقتی مادرم خواستن برن بیرون بعد از حاضر شدن و آماده شدن به سرکار همسر یه تعارف کردن تو هم بیا بریم بازار که میگفت چرا تعارف الکی کردند.(احتمالا چون بازار میخواستن برن بخاطر حامله بودنش و ضرر راه رفتن تمایل نداشتند بیاد)

هم اینکه در کل خواهر و پدر و مادر با اون جاری گرمتر و صمیمی تر هستند و این باعث شده بود سرکار همسر عصبانی بشه. خب اون جاری واقعا اخلاقش خوبه و قابل قیاس نیست,مهربان و دلسوز و بسیار زبان باز و زیرک و یک بار هم در حق خانواده ما بدی نکرده کاملا بر عکس سرکار همسر که نیش زبان ها و حسادت ها و عصبی بودن هاش برای همه آشکار هست. چند بار هم که آشکار با اخلاق بدش آبرو ریزی کرده لذا هیچکس تمایل به صمیمی شدن با اون رو ندارند.

حالا بخاطر این اخلاقش که من هم نمی تونم تحمل کنم دیگران هم ازش فاصله میگیرن و هر چی هم نصیحت میکنی و تذکر میدی انگار نه انگار و فقط بلده غرر بزنه و گریه کنه.

دیروز واقعا عصابم رو خورد کرد طوری که سر درد گرفتم. جواب میدی یه چیز میگه جواب نمیدی میگه چرا جواب نمیدی. واقعیت رو میگی یه چیز میگه نمیگی یه چیز دیگه.

دیروز واقعا از خدا خواستم این زندگی رو هر طور که میخواد نابودش کنه.

۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۳ ، ۰۶:۴۵
مرد تنها

با سلام

ممنونم از دوستانی که جویای حال من هستند.یه مدتی هست حال نوشتن هم ندارم و خیلی خسته ام.

من این وبلاگ رو جهت نوشتن درد و دل و خاطرات خودم درست کردم اما یعضی از دوستان با نظرات خاص خودشون نمک به زخم ما می پاشند و بعضی ها هم با درک بالایی که داشتند علاوه بر هم دردی راه حل و کمک های خوبی کردند که تشکر میکنم از همگیشون.1

سرکار همسر جدیدا با خانم های فامیل ما درگیری پیدا کردند که به بحث و جدل کشیده شده و این وسط  من رو تنها گزینه تخلیه عصبانیت های خودش قرار داده و اعصاب برام نذاشته.

هر کس هر اشتباهی می کنه از من توضیح میخواد و انقدر غرر میزنه و گلایه میکنه و زمین و زمان رو به هم میبافه تا بحث به مشاجره ختم بشه. توهین به مادر و پدر و ... که هیچ ربطی به مشکل ندارند. فک نکنید میاد با من درد و دل میکنه تا تخلیه بشه ها نه میاد سر من خالی میکنه عصبانیت هاش رو.

من نمیدونم چرا این زن با هیچ کس نمی تونه تعامل داشته باشه و با همه درگیره یاد ندارم به کسی نزدیک شده باشه و دوستیش ادامه دار باشه.

دیگه همه فهمیدند همسر با اخلاقی ندارم و همانطور که به موقعیت ام لطمه زده باعث شده از ما فاصله بگیرند .


1. پ.ن : نمیدونم شاید دیگه مطلب ننویسم یا برم یه وبلاگ دیگه و بی سر و صدا مطلب بنویسم بدون فعال کردن نظرات.خودم باشم بدبختی های خودم.

۲۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۲ خرداد ۹۳ ، ۰۹:۰۵
مرد تنها

با سلام

شاید برای خیلی از مردها روز جمعه بهترین روز هفته باشه چون تا لنگ ظهر خوابند و بعد در کنار همسر و فرزندان خوش هستند و یا تفریح میرند.

اما من از روز جمعه متنفرم چون باید سرکار همسر و غرر زدن هاش رو تحمل کنم.بخاطر همین غالبا جمعه ها رو میریم باغ و روستا و گردش.این چند هفته قبل هم همینطور بود و میرفتیم بیرون. اما سرکار همسر چند روزی زیر شکمشون درد می کرد و دکتر که رفتیم گفت باید استراحت کنه تا خوب بشه بخاطر همین بیرون رفتن کنسل شد و امروز خونه بودیم.

بعد از نماز صبح من بیدار بودم و به کارام رسیدم و سرکار همسر و آقا زاده حدود ده بیدار شدند. چشمتون روز بد نبینه از وقتی که بیدار شد گفت کجایی بیا کارای خونه رو انجام بده مگه من نباید استراحت کنم؟ نرفتیم بیرون که من استراحت کنم و تو رفتی به کارات میرسی؟

دوستان باور کنید تا خود عصر این بی انصاف غرر زد و اشک ریخت و هر مشکلی بود از ابتدای نامزدی تا الان پیش کشید. بعد من بهشون میگم میشه تو یک جمله بگی من چکار کردم که انقدر غرر میزنی و جد و آبادم رو وسط کشیدی؟

میگه تو نیومدی بریم بیرون و بهانه استراحت منو کردی تا بمونی خونه.(باور کنید خودمم دوست داشتم بریم بیرون فقط بخاطر دل دردش راضی نبودم که دکتر هم گفت و کلی هزینه دارو دادیم بخاطر این که خوب بشه)بعد من همش سرپا هستم. چون داشت کمی خونه رو تمیز میکرد. منم گفتم خب مگه مجبوری تمیز کنی بزار بمونه بعد و اونایی که من میتونم بگو انجام بدم .

رفتم یه فرش کوچیک شستم و تشک آقا زاده که نجس کرده بود شستم و خرید کردم  و... اما غررهای ایشون تمومی نداشت.

میدونم علت ناراحتیش من نبودم و مثل همیشه من سپر بودم چون خاله ام و جاری با هم بیرون رفتن و به ایشون کم محلی کردند و مباحث اینچنینی باعث ناراحتیش شده بود و سر من بیچاره خالی کرد.

واقعا بعضی زن ها لیاقت ندارند که همسرشون یه روز کنارشون باشه. انقدر غرر زد و عصبیم کرد که سر درد گرفته بودم . از همه بیشتر بخاطر این ناراحت بودم که سر هیچ و پوچ خودش و من و بچه تو شکمش رو آزار میده.

باور کنید تو این چند هفته کلی بهش محبت کردم و دوستت دارم گفتم و عاشقونه باهش رفتار کردم و حتی با پیام از کار حالشو میپرسیدم و ... اما افسوس که آدم بشو نیست و نشون میده با محبت زیاد هم همونی هست که بوده.

وقتی ذات یا اخلاق از ریشه خراب باشه هر کاری بکنی همینه.

باور کنید همیشه جمعه ها همینطوره.بهانه مثل امروزم داشته باشه که بدتر.

بیچاره جوونایی که با هزار امید متأهل میشند و ...

۶۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۳ ، ۰۱:۴۸
مرد تنها

با سلام

متاسفانه روزی نیست که من ظهر بیام و ببینم آشپزخونه تمیزه، غالبا سفره وسط آشپزخونه و کلی نون خورد زمین ریخته شده که راه میری انگار رو زمین مین کاری شده .و همیشه اینطوره ها نه این مدت بارداریشون.

وقتی بهشون تذکر میدم(خیلی محترمانه و با روی خوش) ناراحتم میشه و میگه وظیفه من نیست خودت تمیز کن.

کافیه من یه چیز بخورم و با ظرف و اشغال رو ظرف شویی بزارم کلی نارحت میشند و می گند باید زود تمییز کنی و بشوری اما خودش ظرف های صبح رو تا شب هم نمی شوره و نمیشه بهشون کمتر از گل هم گفت.

امروز داشتم چیزی میخوردم که به من گفت ظرفش رو زود بشوریا گفتم ظرف های صبح و دیشب هنوز مونده چرا به من میرسه باید بشورم ولی خودت عین خیالت نمیاد که بازم گفتن به شما مربوط نیست هر موقعه بخوام می شورم که منم گفتم باشه منم پس مثل خودت عمل میکنم.

دوست ندارم بحث کنم چون متاسفانه اهل منطق نیست فقط خواستم بدونه حواسم هست و کمی به خودش بیاد و همانطور که به من ایراد میگیره کمی هم به کارای خودش فکر کنه.

متاسفانه این اخلاق تو بعضی خانم ها هست که وقتی منطقی باهشون صحبت میکنی بجای پذیرش واکنش بد نشون میدند. بابا نظافت خونه باعث دلگرمی مرد به زندگی میشه و خوبه که زن اهمیت بده.نه اینکه فقط مهمون آمد به فکر تمییزی باشه اونم با عجله و عصبانیت.

یه چیزی هم که جدیدا زن ها یاد گرفتن اینه که میگن ظرف شستن،غذا درست کردن،نظافت خونه و...وظیفه شرعی زن نیست و حتی میتونه پولم بگیره پس طلبکار هم میشند.

اما مرد بیچاره باید صبح بره کار و عصر بیاد و بعد ظرف بشوره و خونه تمییز بکنه و با بچه بازی بکنه و به همسر جان محبت بکنه ، به کارای خودشم برسه ،خوش اخلاق باشه و ...

بعد میگن چرا آمار طلاق داره نجومی بالا میره؟

چرا طلاق عاطفی در 70 درصد زن و شوهر ها وجود داره؟

۴۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۴۲
مرد تنها