رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

با سلام
گفتم با کسی که نمی توانم درد و دل کنم و از مشکلات و تنهایی هایم بگویم.لذا آمدم اینجا تا خودم را تخلیه کنم.
نظرات رو چون فرصت نمیکنم بدون پاسخ تایید میکنم و یا مختصر پاسخ میدم لذا خرده نگیرید.
تنهایی های من پایانی ندارد
از دیروز تا فردا بر بوم دل تنهایی را نقش زده ام
تنهایی را ستوده ام
تنهایی را بوییده ام
تنها یی را در کنج دل نهاده ام
و اکنون از تنهاییهای دل می نگارم

آیدی کانال : https://t.me/rangnamee
یا : @rangnamee

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین نظرات

از زندگیم خیلی خسته شدم

سه شنبه, ۹ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۱۴ ب.ظ

با سلام

از دیروز که مادر خانم رفتند سرکار همسر حال و حوصله نداره.

دیشب شام نداشتیم و نخوردم.

ظهر غذای مانده روزهای قبل که اصلا کیفیت نداشت رو خوردیم.

امشب هم شام نداریم و الان حسابی گرسنه ام.

سر درد شدیدی دارم.

سرکار همسر حدود 4 عصر رفتند بیرون و 6 برگشتند.ناهار که خوردیم هیچ ظرفی رو نشستند و وقتی از بیرون اومدند شروع کردند دعوا که چرا ظرف ها رو نشستی.

من هم که بسیار خسته بودم یک ساعتی خوابیده بودم.

آقا زاده هم که از صبح بیدار بود و ظهر هم نخوابیده بود حسابی خسته بود و خوابش که می اومد بهانه میکرد و شامم که نداشتیم و خودم رفتم براش نمیرو درست کردم.

سرکار همسر از زمانی که رسیدند فقط دراز کشیدند.

الان هم دقیفا یک ساعت(واقعا عرض میکنم و غلو یا شوخی نمیکم)میشه که با دوستشون تلفنی دارند صحبت می کنند.

از زندگیم خیلی خسته شدم خیلیییییییی...

تا حالا خیلی آرزوی مرگ کردم اما خدا دوست داره حالگیری کنه و همش زجر بکشم.

حتما تقاص کاری رو پس میدم خودم نمیدونم.

ولی دعا کنید راحت شم واقعا دیگه این دنیا رو دوست ندارم.

نظرات  (۵۷)

سلام از دست زنم خسته شدم الان حدود 6سال ازدواج کردیم از اون اول بحث داشتیم یعنی از زمان نامزدی همون موقع به زنم گفتم ما به درد هم نمی‌خوریم. اما متاسفانه گوش نکرد واینکه زندگی ادامه پیدا کرد ما حداقل سالی چند بار بحث شدید با هم داریم الان هم صاحب یک فرزند دختر شدیم و خانمم هنوز عصبی هست و در بعضی مواقع به بچه فحش میده که عصبی میشه نمیگویم منم خوبم ولی سعی کردم از وقتی بچه دار شدیم جو آرومی برای خونه داشته باشیم ولی فایده نداره تو فکر طلاق خستم ولی بخاطر بچه ام جرات ندارم نمیدونم چیکار کنم

سلام من ۳۷ سالمه ۱۱ ساله ازدواج کردم.با خانمم ۵ سال دوست بودم بعد ازدواج کردیم
بخدا ۱۰ ساله دارم عذاب میکشم دوتا بچه دارم ک بخاطر اونا خودم زندگی نکردم.بخاطر ولخرجی زنم برشکست شدم ک فشار بیشتری تو زندگی داره بهم میاد.نمیدونم باید چیکار کنم .ن بد دهنم ن بد اخلاق فهش میشنوم داد سرم میزنه ابرومو میبره فقط کافیه بدونه از چی بدم میاد همون کارو انجام میده.فقط ی چیزو فهمیدم خانم ها قبل ازدواج با بعد ازدواج خیلی فرق میکنن.الان دردامو نمیتونم ب کسی بگم از ترس ابروم  ولی چون حس مسئولیت ب بچه هام دارم تحمل میکنم زندگی برای من کابوس بود ولی باز خداروشکر میکنم شبا تو قبل خواب کلی گریه میکنم از خودش میخوام کمکم کنه
اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی اینکارارو میکنه که ی چیزی رو بهت بفهمونه .خداتونو شکر کنید که سر زندگیتونید 29سالمه هنوز نتونستم زن بگیرم خیلی تنهام قدر زندگیتونو بدونید 
اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی اینکارارو میکنه که ی چیزی رو بهت بفهمونه .خداتونو شکر کنید که سر زندگیتونید 29سالمه هنوز نتونستم زن بگیرم خیلی تنهام قدر زندگیتونو بدونید 
یه داد بزنی سرش حله..مشکلتونو توخونه حل کنین ن اینجا ... یکم با دیگران رفت و آمد کنید با کسایی ک همسرای زرنگ و کاری دارن اینجا یسری خانم میگن چقدخانومت بد فلان واین مشکلی را حل نمیکنه بلکه سرد ترهم میشین ..
منم امشب باشوهری دعوام شد چون فهمید ک یواشکی با گوشی ابجیتم می رم تلگرام دیگه دارم دیوونه میشم اخه دیگه این چ موضوعیه ک سرش باهام دعوا کرد واقعا ازش خسته شدم بعضی روزا آرزوی مرگشومیکنم
منم امشب باشوهری دعوام شد چون فهمید ک یواشکی با گوشی ابجیتم می رم تلگرام دیگه دارم دیوونه میشم اخه دیگه این چ موضوعیه ک سرش باهام دعوا کرد واقعا ازش خسته شدم بعضی روزا آرزوی مرگشومیکنم
۱۷ دی ۹۶ ، ۱۲:۰۷ شکسته دل
سلام من 32 ساله هستم 10 ماهه ازدواج کردم ولی ای کاش میمیردم ازدواج نمیکردم زنم خیلی بداخلاق از هر چیزی بهانه میگیره مثلا همین دیروز رفتیم دندان پزشکی مادرم زنگ زد گفت کجا هستید گفتیم دندان پزشکی بعد اون کلی با من دعوا کرد چرا به مادرت گفتی دندان پزشکی هستیم به خدا دگیه بردیم از هر چیزی بهانه میگیره فورا عصانی میشه به خدا قسم تو این مدت یه بار بهش تو نگفتم ولی اون رفتار بدی داره الان آرزوی مرگ دارم چند بار به خودکشی فکر کردم شاید این مدت زمان زندگی مشترک ک باشه ولی برای من 10 سال گذاشته هر بار عصبانی میشه داد میزنه آبرو تو همسایه برام نزاشته برخلاف من که خودم آروم بی صدا هستم
سلام به همگی. حرفهای دوستان رو خوندم این رو میدونم که قضاوت کردن آدمهای دیگه کار خوبی نیست دوستان اومدن اینجا و درددل کردن اما میخوام به بقیه دوستان بگم شما دارید فقط حرفهای یه طرف رو میشنوید پس نمیتونید در مورد یک رابطه اظهار نظر کنید پس نباید یکطرفه به قاضی رفت پس بهترین پیشنهاد برای کسایی که در زندگیشون مشکل دارن صحبت با یک مشاور هست اینو بدونید که هیچ انسانی کامل نیست شما هیچوقت نمیتونید بگید اگر با آدم دیگه ای ازدواج کرده بودید خوشبخت بودید من مجرد هستم اما اینو میدونم که آدمها قبل ازدواج به همه چیزا توجه میکنند جز اینکه از نظر اخلاقی باهم تفاهم دارن یا نه . اینو مطمئن باشید که شما کامل نیستید همانطور که همسرتون دارایی ایراداتی هست شما هم بی عیب نیستید پس سعی نکنید دنبال ایرادات همسرتون بگردید . بدونید شادی یه امر درونی هست و وابسته به هیچکسی جز خودتون نیست پس شاد باشید 
به عنوان یه زن می گویم مردانی که اوضاع مالی مناسبی دارین و از اخلاق و شخصیت خوبی هم برخوردارین وهمسران بداخلاق و ناسازگار و نفهم گیرتون افتاده و به هر دلیلی تمایل به جدایی و طلاق دادن ندارین همسردوم اختیار کنید این جور زنها حقشونه سرشون هوو بیاد. 
آهای خانمی که میگید باید پای همچنین شوهرایی را بوسید ، یه طرفه قضاوت نکنید ، چون تا حالا شما با این آقا زندگی نکردید، مثلش هست مرغ همسایه غازه
۳۰ مهر ۹۶ ، ۲۳:۴۸ مرد تنهای اینجا
21 ساله که ازدواج کردم و دوفرزند دارم که دخترم دانشجوست و پسرم ۱۱ سالشه توی این مدت هیچگاه با همسرم بد حرف نزدم و همیشه در دعواها من کوتاه اومدم و سکوت کردم ومعذرت خواستم در حالی که اون لصلا معذرت خواهی بلد نیست و تا به حال معذرت نخواسته همسرم کلکسیون رفتارهای بد هستش بد دهن بد اخلاق کینه ای مغرور تنبل بی انصاف دروغگو  سردمزاح و ... تقریبا همه صفات بد که یک زن می تونه داشته باشه رو داره من تا به حال به اون بی احترامی نکردم ولی ازش متنفرم دلم می خواد هیچوقت نبینمش ولی به خاطر بچه هام مجبورم تحملش کنم در حالی که نفرت دارم ازش متنفرم متنفرم متنفرم ...
البته این نظارت به معنی زور و بی احترامی نیست.منظورم اینه که مرد یه جایگاهی داره زنم یه جایگاهی.جاهاشون نباید عوض شه.من و همسرم هم خیللللللای دعوا داشتیم و مشکلات.علتاش هم این بود که من و شوهرم هر دو پزشکیم و درس های بشیار سنگین و شغل سختی داریم.ازین جهت زندگیمون تو دوره سخت و با فراز و نششیبای پیچیده قرار گرفته.هر دومون هم بخاطر موقعیتمون مغروریم و من هم بیشتر از حد نرمالش.ولی به این نتیجه رسیدم که تو هر شرایط و موقعیتی که هستیمنبایی جای زن و مرد عوض شه. اینکه شما میگید خانومتون غذا درست نمیکنن و شما جاشون آشپزی میکنید اصلا درست نیست.من با اینکه میرم بیمارستان و خیلی سرم شلوغه ولی هیچوقت از وظایف خونه کم نمیکنم و دلیلشم گفتم بخاطر مراقب یودن همسرمه.  ببینید بدونید اگر زن رو خیلی آزاد بذارید تو هر زمینه ای اصلا خوب نیست و در اکثر مواقع سواستفاده میکنه.منظورم بردگی و این قبیل حرفای جانبداری الکی نیست این یک واقعیته.همونطور که نباید مرد رو خیلی آزاد گذاشت.و بدونید وقتی یک زن میبینه همسرش حواسش به قوانین پایه ای یک خونه است اونم پشتش صرص میشه که زندگیش یه نگهبان داره و خودش حواسش هست که برنامه های زندگیشون اجرا بشه.شاید الان خیلی خانومای به ظاهر روشنفکر بگن شما خودت زنی ولی داری حرفای قدیمی و خلاف زن ها میگی ولی بدونید اتفاقا اونایی که این حرفارو بط و بدردنخور و بردگی زن برای مرد میدونن خودشون برابر مردا و شوهرشون احترام و قدرت ندارن واگرم دارن میدونن الکیه.زن با هر شرایط و موقعیتی اول همسر و بچه و خانه براش اولویته بعد شغل و ...   مرد هم با هر موقعیتی اول خانواده و همسر و بچش هست بعد کار و ....
سلام.من یه خانم متاهل هستم ۲۵ سالمه همسرم ۲۷سالشونه.یه کوچولوی یک ساله هم داریم.ازین صحبتای آقایون ناراحت شدم.همسر من فرق داره با این ویژگیهایی که ءخیلی آقایون گفتن.ایشون یه مرد مقتدره که هواسش به غذا و خونه و وظایف من هستش.یعنی توا این پنج سالی که زندگی میکنیم اصلا روزی نبوده که یادم بیاد که من تنبلی کرده باشم و ول کرده باشم غذا و ایشون از ناچاری از بیرون غذا بیاره.البته نه اینکخ مخالف باشه ها نه.اتفاقا خیلی پیش میاد بیرون غذا بخوریم یا ساندویچی چسزی یگسره واسه شام؛منظورم اینه که من حق تنبلی و بی توجهی ندارم:دی  همین نظارت ایشون باعث شده منی که هییییییییچی بلد نبودم از خونه و خونه داری الان خیلی مهارت کسب کردم و جوری شده که من تقریبا مدیریت کارا و برنامه های خونه رو دارم و حواسم به همه چی هست.کلا بخوام جوری بگم که متوجه شید اینه:همسر من اصلا زن ذلیل نیست! بنظر من هر خونه ای یه نگهبان و ناظر میخواد و اونم مرده.یه نردباید اقتدار داشته باشه تا خانومش ازش حسای ببره و تازه اینجوری بیشتر هم دوستش داره.اینو به آقایونی میگم که فکر میکنن چون زنشونو دوست دارن دیگه تو هرکاری رهاش میکنن و اقتدار مردانشونو از دست میدن
سلام دوستان ، همه نظر ها رو خوندم . با دوستانم هم که صحبت می کنم میبینم از هر ده نفر شون نه نفرشون همین مشکلات رو دارن. و جالب اینکه من خودم هم بعد از هفت سال زندگی مشترک و بعد جدایی الان 6 ساله که تنهام. خیلی به این مسائل فکر کردم که اخر چرا همدیگر اول دوست داریم بعد نداریم و اخر متنفر میشیم. الان پاسخ رو می دونم و یک کلمه است . بیشتر ما برای فرار از مشکلات ازدواج میکنم نه برای اینکه شریک زندگی باشیم . یکی از ماها شروع می کنه ودیگه پاییانی نداره . از من به همه اون دوستانی که عذاب میکشن . جدا شین . " یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بی پایانه "
پاسخ:
آیدی کانال : https://t.me/rangnamee
یا : @rangnamee
سلام به همگی بار اولمه اومدم اینجا .دلم خیلی گرفته خسته ام احساس میکنم همسرم بهم توجه نمی کنه ....الان 3روزه سقط کردم و آقا بدون اینکه به من بگه با دوستانش قرار مسافرت گذاشته ....
پاسخ:
آیدی کانال : https://t.me/rangnamee
یا : @rangnamee
خیلی خیلی خسته شدم دیگه زنم داره حالمو بهم میزنه 
دوست مهربانم ، شرایط جالب و مشابه حقیر بود . مشاورم اسرار داره که جدا شو! ولی واقعا جز خودمون مانعی واسه زندگی بهتر وجود نداره.
به قول شما نه راه به جلوست نه به عقب. با دیگر دوستان هم هم رایی مشابه دیدم. واقعا تاهل و تعهد مسیر انتقام بدی های ما است؟! مدت هاست خودم دارم بهش فکر میکنم. حس قربانی بودن.
من از خاندان معظمی بودم . عمرم، وقتم ،پولم، اعتبارم و.... همه و همه رو بی چشم داشت گذاشتم وسط. جزء تحقیر ، فحش و بی معرفتی و لطف های متنوع دیگر تجربه شیرین دیگری ندارم.
من حیث المجموع نسوان جماعت صعبی هستند که دوری از آنها مرقوم به صرفه تره.... ولی اینطور که شنیدم و هنوز به وضوح ندیدم بانوانی هم هستند که موفقیت های همسرانشان وام دار گذشت و محبت های آنها است .
که باران رحمت بر اینان هر دمی ......
نیازی نیست دروغ بگم ولی بارها زنم ابراز میکنه مردی مثله من سراغ نداره هر وقت میگم فقط یک عیب از من بگو تا خودمو اصلاح کنم میگه تو هیچ عیبی نداری ولی بیست ساله جونمو به لبم رسونده تمام زندگیم تعطیله.
سلام.
همسر من دقیقا برعکس شما هستند.
خیلی ناراحتم خیلی بلاتکلیفم.
از صب تاشب به خودم و بچه مو زندگیم میرسم ولی همش بهانه میارن که چرا غذات اینجوری؟چرا لباسات این شکلیه؟و...
فقط بهانه میارن.درحالیکه نه غذا وته هیچ چیز دیگه م مشکلی نداره.
همسرم اصلا بمن توجه نمیکنن. وقتی میان خونه یه سلام خشک وخالی هم نمیکنه.
هروقت هم ازش میپرسم مشکل چیه؟؟هیچی نمیگه.
احساس میکنم ازم بدش میاد.شاید بکی دیگه رو دوست داره.
دلم نمیخواد سربار باشم ولی بخاطر دخترعزیزم مجبورم تحمل کنم.
اگه بچه نداشتیم امکان نداشت این زندگی رو تحمل کنم.
امیدندارم شوهرم اصلاح بشه فقط ازتون میخوام برام دعاکنین.چون نه راه پیش دارم نه راه پس.
امیدوارم مشکل شما و همه ی خانواده ها حل بشه.
بنظر من اگه میخواین مشکلتون حل بشه اینطور نشون بدین که پای یه زن دیگه درمیونه (البته نه بطور مستقیم و علنی ).چون اینجوری توجه اش نسبت به شما وزندگیش جلب میشه. 
ولی بعد از اینکه انشاالله مشکلتون حل شد بهش اطمینان بدین که جز ایشون هیچکس در زندگیتون نیست.
آقا مشکل از خودت زمانیکه داشتی ازدواج میگردی خوش و خرم بودی زمانیکه شب زفاف رو باهاش بودی خوشحال بودی ولی الان تا تقی به توقی خورده آومدی اینجا گلگی میکنی 
سلام من 8 ساله ازدواج کردم خانومم در مورد رابطه جنسی خیلی مشکل داره وخیلی بخاطر این موضوع دعوا داریم و هیچ وقتم حل نشده من خانومم رو خیلی دوست دارم اما نمیدونم چیکار کنم اون سرد مزاج من گرم مزاج. همش میگه برو باهرکی دوس داشتی باش اما ازم نخواه باهات رابطه داشته باشم فقط بخاطر دوست داشتنم تحملش میکنم نمیدونم دیگه چیکارکنم
سلام،آقای متاهل من هم یک خانم خانه دار هستم که الان ۹ساله ازدواج کردم وودوتا پسر دارم،عاشقانه زندگیم وشوهرم وبچه هام رو دوسدارم،فقط مشکبم از خونه خستم چون همیشه تو خونم ومشغول بچه داری هستم خوش ب حال خانمتون که ی همچین شوهری نصیبش شده،

منم خسته ام اینقدر که دیگر توان صحبت کردن ندارم 10 سال با کسی زندگی کنی که با تصورات وتفکرات غلط که در زندگی تربیت شده والا من باید تحمل کنم ولی دیگر صبرم سر آمده

یعنی موندم ولی یه طرف به قاضی نرین مشکلتون حل شد ایا

سول خدا (ص) فرمود: هر مردی که بر بداخلاقی همسرش برای خدا صبر و شکیبایی کند خداوند بزرگ برای هر بار صبر او، پاداشی همانند و همسنگ پاداش صبر ایوب در برابر بلای او به وی خواهد داد.
منم تو زندگیم خیلی زجر کشیدم همسر اولم علی رغم تمام مهر و محبت هام با چندین نفر رفیق شد .چند بارم توبه اش دادم تا خیال خودم راحت باشه ولی بازم فایده نداشت .دار و ندارم و تمام زندگیم بهش دادم زود طلاقش دادم بعد از طلاق چهار سال مجانی رفتم سرکار تا قسط های با قی ماندشو بدم ..دوباره ازدواج کردم با دختری که از نظر خانواده خیلی عالی هست خودشم به ظاهر خیلی اروم بود .بعد از ازدواج انقدر منو زجر میده و بد اخلاقی میکنه .الان یه سال و نیمه  عروسی کردم همش خودم مجبورم غذا درست کنم. و اصلا به فکرم نیست نه عاطفی نه هیچ بالای میلیاردها بار بهش گفتم دوسش دارم اصلا انگار به سنگ میگی زنگ میزنم میگم سلام عشقم میگه چی میگی همش به من ظلم میکنه خدا میدونه من نه اینکه بی عیب باشم ولی خیلی مهربون و با گزشتم ...به مولا علی قسم اگه یه همسر داشتم از گردن به پایین قطع نخاع بود و هیچ کاری نمی کرد خودم با عشق تمام تا آخر عمرم نوکریشو میکردم فقط مهربون میبود .نمیدونم من که به لطف خدا انقدر مهربونم چرا باید آنقدر از دست زنم زجر بکشم
۲۸ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۵ یک دوست خوب
مرد خوب شما باید اعتماد به نفست رو قوی کنی یک دوم اگر همیشه خانمت اینقدر توقعش بالاست خوب باید ریشه یابی کنی چه چیز یا چه کسری حس کرده که شما دارید ، نکنه می ترسید که بهتون خیانت کنه/؟ مرد اگر قوی باشه همیشه زنه که دنبالش می دوه سعی کن همیشه قوی باشی و ضعف نشون ندی بیشتر زنها مثل خر مگس هستند می رند روی زخم تخم ریزی می کنند%
منم مثل توهم خانمم خیلی اذیتم میکنه خودمون مستاجریم از 5 صبح میرم سرکار تا هفت غروب  حرف هزار نفرم میخورم خانمم یه خانمی اومد پیش گفت من هیچی ندارم تورو خدا کمک کنید اونم 50 پول یارانه مون بهش داد.کمک کردن خیلی خوبه ولی خودمون توی سختی زندگی می کنم 
۲۷ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۸ فریده ازتهران
من متأهلم 21سالمه خیلی تنهام تواینجا غریبم خونوادم شهرستانم الان یکسالم هس ک باردارنشده ام خیلی تنهام دلم حداقل یک بچه میخواد ک سرگرم شم.شوهرمم ک اصن منودرک نمیکنه کارش فقط دروغ گفتن ب منه و اصن هیچ چیزشو ب من نمیگه فقط باخونوادش مخصوصا مادرش من اخرین نفری هستم ک ازهمه چیز متوجه میشم واقعا دوسش دارم اونم دوستم داره ولی واقعا خسته شدم اززندگی همش تنهام مشکلات زندگی هم اززمین واسمون داره واسمون میباره قربون خدا برم اخه چرا مارو بهم رسوند من چه گناهی کردم ک اینقد باید تقاص پس بدم خیلی خستم الان من 21سالمه ولی خیلی ازنظر روحی حالم بده خیلی تواین سه سال ک باشوهرم بودم عذاب کشیدم توروخدا واسم دعا کنید یا شوهرم خوب بشه یا خدا طلاق منو بگیره ازش 
کاش خانمت یه کم قدرشناس بود
سلام آقای متاهل .منم یه خانم متاهلم کاش خانمت بیاد پیش من تابهش بگم کف پای همچین شوهری روباید بوسید  کاش شوهرمنم مثل شما بود...من همه مدل دردوغصه توزندگیش کشیدم ازخیانت گرفته تا توهین  ..بی پولی .بددهنی  .بی شخصیتی و...ولی چون جایی ندارم برم مجبورم تحمل کنم بخدا اگه میدونستم خودکشی گناه کبیره نبود خودمو.میکشتم
سلام آقای متاهل .منم یه خانم متاهلم کاش خانمت بیاد پیش من تابهش بگم کف پای همچین شوهری روباید بوسید  کاش شوهرمنم مثل شما بود...من همه مدل دردوغصه توزندگیش کشیدم ازخیانت گرفته تا توهین  ..بی پولی .بددهنی  .بی شخصیتی و...ولی چون جایی ندارم برم مجبورم تحمل کنم بخدا اگه میدونستم خودکشی گناه کبیره نبود خودمو.میکشتم
با سلام امیر هستم و ٥ ساله ازدواج کردم  متاسفانه من وهمسرم بچه دار نمیشیم البته من اصلا با این موضوع مشکلی ندارم اما از اون موقع که فهمیده سختگیر شده با خانواده اش مشکل داره و با من بدتر مدام بهم گیر میده من قبل ازدواج سیگاری بودم البته مجبورم کرد ترک کنم منم گذاشتم کنار مدام میاد میگه بو سیگار میدی خیلی اعصابم خورد شده بعضی وقتا بهم میگه چرا انقدر زیاد تو حمومی من هم رفتم براش وقت مشاور گرفتم رفت و صحبت کرد چند وقتی عالی بود که یهو سه روز پیش سالگرد ازدواجمون بود منم نمیدونستم شام هم خورده بودم اما همسرم کلی شام درست کرده بود همین که فهمید شام خوردم عصبی شد و دعوامون شد من چیزی من فقط معذرت خواستم اما ی دفعه عصبی خیلی زیاد نتونستم خودمو کنترل کنم زدم تو گوشش واقعا وفهمیدم چه غلطی کردم میدونم واقعا اشتباه کردم اما بیچارم کرده تو این سه روز بد لج کرده لطفا راهنمایی کنید که چیکار کنم باهام اشتی کنه ؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ:
سلام
توجه زیاد خودش ضرر داره. همین که عذرخواهی کردید و پشیمون شدید خوبه. هدیه ای بگیرید و دیگه التماس نکنید تا خودش برگرده.
سلام تمام پستهای شماراخواندم زندگی شمابه اقدام عملی و قاطعنیاز جدی دارد.
پیشنهاد میکنم مشکلتان رابا تالار تخصصی گفتگو ومشاوره همدردی
درمیان بگذارید.البته من فقط خواننده آن سایت هستم.وقتی مشکلی هست
رنج کشیدن و درددل به تنهایی هیچ فایده ای ندارد. 
سلام من 10 ساله ازدواج باکسی که اصلا ن دوستش نداشتم  با صرار پدر مادرم من خانوم دختر دایمه انقدر نسبت به خونه به اهمیته که حد مرز نداره دو تا بچه دارم دختر م 10 سالشه و پسرم 1 سال  من واقعاً ازدستش خسته شدم به هیچی توجه نمیکنه صبح تا شب کارش شده آهنگ گوش دادن با صدای بلند تمام همسایه ها از دست صدای موسیقی این خسته شدن  هرچقدر نصیحت میکنم گوش نمیده هیچی هرچی ازدهنش درمیاد به من میگه من به خاطر ه بچه هام نمیتونم طلاقش بده من واقعاً بچه هامو دوست دارم  شما بگویید من چکار کنم به خداقسم خسته شدم

پاسخ:
سلام
بهش گفتید که با اصرار پدر و مادر گرفتینش؟
سلام من افشینم زنم خیلی عصبی و وسواس داره به موضوعات گیر میده فکر میکنه همه چیز از نظر ایشون درسته.غرور کاذب داره.وسواس بودنش دیگه خسته ام کرده.به خاطر همین موضوعم بچه دار نمی تونیم بشم لطفا کمک کنید که چکار کنم از زندگی لذت ببرم
پاسخ:
سلام آقا افشین
عصبی شدنش نسبت به چه چیزاییه؟
وسواس چی دقیقا؟ به چه موضوعاتی؟
من که چیزی بلد نیستم اما در حد همفکری تونستم کمک میکنم.
سلام
من مدت ده سال است عروسی کردم و صاحب چهار فرزندم، خانمم خیلی نادان است هیج وقتی نمیخواهد مرا درک کند، همش بمن اتهام داشتن کسی دیگری را در زندگیم وارد میکنه، بمن تهمت رابطه نا مشروع به هرکه دلش خواست میزنه، اصلن براش مهم نیست که من چقدر ازش ناراحت میشوم، و من هم یک انسان راست و صادق نسبت به همسرم بودم و هستم اما او مرا درک نمیکنه همش جنگ و دعوا میکنه، هر وقتی از خانه بیرون بروم وقتی برگردم با چشام خیره میشه و کنایه میگه که کجا رفته بودی یعنی باکی رابطه نا مشروع بر قرار کردی، باور کنید از بس این حرفای خانمم سرم تاثیر منفی داره که حتی منزوی و گوشه نشین شدم، در قدیم در مقابل این حرفاش برخورد میکردم ولی حالا دیگه میدانم که برخورد کار ساز نیست گاهی سکوت میکنم و دردم را تحمل میکنم، و گاهی شروع میکنم به نصیحت کردن و تاکید برین دارم که بجز خودت دیگه هیج کسی در زندگی ندارم تو خانممی، عشقمی، مادر فرزندانمی، برای من تو ترزش و اهمیت داری، با موجود بودن تو چرا باید دست به همچو کار بزنم، قسم میخورم که من نسبت به تو صادق بوده و هستم و قسم میدم که درکم کن اما او اصلن به حرفام باور نداره، راستش جنگ و دعوای ما از چهار سال بدین سو آغاز شده، چهار سال قبل یک روز در خانه بودم کنار همسرم یک میسکال از شماره بیگانه برام آمد، منم زنگ زدم دیدم یک دختر است از میپرسه تو کی هستی و در کجا سکونت داری، بهر صورت یک وقت دیگه یهم زنگ زد داشتیم صحبت میکردیم البته رسمی، یک وقت متوجه شدم که خانمم آمده داره از پشت سرم به حرفام گوش میده، فقط یگانه تفصیر من همان یک تماس است و بس ولی از آن زمان تاحال از دست خانمم زجر میکشم، خواهش میکنم اگر کسی در مورد قضیه تجربه یا معلومات داشته باشه رهنمایی ام کنه ممنون میشم. اگر اینجوری ادامه پیدا کنه مجبور میشم از گزینه آخری که طلاق باشه استفاده کنم.


پاسخ:
با سلام
چند خط اول رو خوندم احتمال دادم که این شکاک بودن علت داره که در آخر دیدم نوشتید.
تنها راه اعتماد سازی هست و کاری نکنید که مشکوک به نظر برسد.
برای گوشی رمز نزارید و بدون علت و ذکر کار بیرون نرید و...
سلام مرد خسته.یه سوالی داشتم تا حالا شده با خانومتون جدی برخورد کنید  مثلا مثل یه شیر زل بزنی تو چشماشو سرش نعره بکشی یا یه سیلی محکم بخوابونی زیر گوشش؟من یه زنم همیشه مطیع اروم و کم توقع و صد البته به گفته خیلیا به شدت خونه دار و همسرم خوبه فقط خیلی بداخلاقه  که اونم دیگه به قول دکتر میثاق سهم رنج من از زندگیه، بگذریم .همیشه در مقابل بداخلاقیایه همسرم کوتاه میام و اروم میخزم تو یه اتاق و سکوت میکنم اما تو این ۵ سال زندگی فقط دوبار وقتی شورشو دراورد و ناحقی و به اخر رسوند زل زدم تو چشماشو با همه وجود سرش فریاد کشیدم  حتی روش دست بلند کردم وسیله هایه خونه رو شکستم شاید خیلیا تائید نکنن این رفتار یه زن و ولی من جدا از زن بودم یه ادمم چرا باید یه انسان انقدر زیر سلطه و ظلمه یه انسان دیگه قرار بگیره و سکوت کنه خلاصه به شکله باور نکردنی هنوزم سر اون دوتا مسئله یه مقدار شعورشو به کار میندازه و منعطف تر رفتار میکنه.نمیگم همیشه که عادی بشه اما گاهی وقتا در مقابله همسرایی که شعورشون کمه باید خیلی خیلی محکم ایستاد
پاسخ:
سلام
بله بعضی موقعه لازمه
سلام.منم متاهلم.ازوقتی ازدواج کردم افسردگی گرفتم وبه پیری زودرس دچارشدم.میدونی چرا؟چون هرچی درباره ازدواج گفتن دروغ بود.آرامش آسایش و...هیچکدوم محقق نشد فقط آزادی ام مرد و رنگ خوشحالی وخوشی رو ندیدم دایما در استرس واضطراب هستم ونگران آینده اگر مجرد بودم خوشبخت ترین بودم، افسوس.بعداز ازدواج دین وایمانم را از دست دادم.ازدواج تقاصی است که مرد برای گناهان اش میدهد.من آدم پاکی بودم، دیرازدواج کردم تاکمتر عذاب بکشم.بار گناهان ام زیادسنگین نبود.

پاسخ:
سلام
موافقم

با سلام خدمت شما. من خودم یکسالی میشه ازدواج کردم و درکتون میکنم. ازتون میخام  که یکطرفه به قاضی نرید؟! اون خانوم محترم همسرتونه و از این خانومایی که به خانومتون توهین کردن بشدت ناراحت شدم.

یک سوال؟ اینکه خانومتون مذهبی هستند؟

بنظرم یک روزی کاری رو یا هدیه ای رو که دوس دارن براش بخرید و بنشینید با هم صحبت کنید... انقدر ناامید نباشید.. شما و همسرتون باید با همدیگه مشکلاتتون رو حل کنید....

رفتارهایی که دوس دارید او انجام بده رو بهش بگید شاید به امید خدا فرقی بکنه

 


زیباترین قسم سهراب سپهری :




نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود قسم ،

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت ،

غصه هم می گذرد ،

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند

به تن لحظه خود ،

جامه اندوه مپوشان هرگز .
من یک زنم و اعتراف میکنم همسر شما لیاقت زندگی خوب رو نداره 
باید سختی بکشه تا قدر زندگی خوب رو بدونه
امیدوارم ناراحت نشید
۰۷ تیر ۹۳ ، ۱۸:۳۵ مهتاب نمیگم
سلام
ثبت نام در بیان رو میگم فامیلیمو که اونجا( نمیگم )نوشتم اگه میتونید حذف کنید
و اما من توهین نکردم نگفتم زنت خله سوال پرسیدم ایا هست یا نه؟که شما گفتید نیست ومن متوجه شدم.
بعداشما که اینقدر زنتو دوست داری چرا میگی از زندگیم خیلی خسته شدم...
کسی میگه خسته شدم که طرفشو دیگه دوست نداره واز کارهاش خسته شده چون هرکس حتی مادر و پدر ادم بهش بدی کنه علاقش کموکمتر میشه
من که اینطوریم بماند..
شما ظاهرا ادم زودرنج وباریک بینی هستید وباکوچک ترین چیز بهتون بر میخوره
شاید در زندگی خودتونم به خاطر همین خصلت باشه که خیلی عذاب میکشید
همیشه مثبت فکر کنید وزود به دل نگیرید.
پاسخ:
سلام
متوجه نبودم که برای نظرات ثبت نام اجباری شده. غیر فعالش کردم تا همه نظر بدند.
ببینید درسته من از رفتاراشون خسته هستم و کارایی می کنند که محبتم کم میشه اما بنده همسرش هستم و نمی پسندم کاربران تعبیرات نامناسب درموردشون بکار ببرند.
من اصلا زود رنج و باریک بین نیستم و الانم ناراحت نشدم فقط تذکر دوستانه بود. همینننننننن
شما رفتارهای ایشون رو که نوشتم نگاه کنید ببینید واقعا باریک بینی و زود رنجی هست؟
۰۵ تیر ۹۳ ، ۱۱:۰۶ مهتاب نمیگم
سلام یه سوال دارم ناراحت نشو
زنت خله؟؟؟!!!
رفتارهای غیر عادی و غیر قابل پیشبینی داره دلم برات سوخت ظرف چرانشستی!!!!
تو چیکاره ای(زنت)که به تو میگه چرا ظرف نشستی ساده هستیا
فکر نمیکردم همچین مردایی وجود داشته باشند که زنشون همچین فکری بکنه
یه سوال؟
شاید واسه خونه وسیله نمیخری که اون غذا درست نمیکنه؟!



پاسخ:
سلام
خل توهین نیست؟
هر چی هست درست اما توهین کاربرا رو دوست ندارم.
تا دلتون بخواد وسایل میخرم. هر روز ظهر دست پر میام خونه.
از یکی میپرسن ارزوت چیه ؟؟
میگه اینه که اسمم سروش باشه ..
میگن چراا ؟؟؟
میگه : که وقتی بچه دار شدم بگن : سرووووش منتشرررر شد.....
بخند اقای متاهل ..
پاسخ:
ههههههههه
ممنون جالب بود.وبلاگ ندارید شما یا لو نمیدید؟

سلام اقای متاهل .. صبح بخیر .. امروز با دقت بیشتر این پست رو خوندم .. باورم نمیشه که همچین خانومایی وجود دارن .. به جون کیمیام که دارم جوونیمو پاش میدم , گریه م گرفت . خیلی ناراحت شدم . خیلی . غصه ی اقایون همیشه سنگین تر از غصه ی خانومهاست .. شاید کمتر باشه . اما سنگین تره . شما دارین زیاده از حد کوتاه میاین دوست من . و حتما اینو شنیدید که : نیکی چو از حد بگذرد , نادان گمان بد برد .. و یا گذشت بیش از حد حماقته .. معذرت میخوام .. به نظر میاد ایشون یه پشت گرمی محکم داشته باشن .. نمیدونم .. اما اگر اینطور نیست , ایشون فکر نمیکنن امکان داره شمارو خسته کنن و یا خدای نکرده تصمیمی برای جدایی بگیرید ؟؟ به چه حقی با شما همچین رفتاری دارن ؟؟ خانومها به حسب جنسیتشون محکوم به تحمل بیشتر هستن و در واقع ما خانومها به خاطر بچه هامون سخت ترین شرایطو متحمل میشیم .. البته بعضی از خانومها . نه همشون .. من همونطور که میبینید همیشه میخندم .. خونه و زندگیمو مثل گل نگه میدارم .. هیچوقت صدامو واسه ی شوهرم بالا نبردم . چون نصیحته پدرمه . و اگر اینو به حساب تعریف نزارید , از نظر ظاهری شاید از خیلی ها مقبولتر باشم . اماا میبینید که زندگی خوبی ندارم . 33 سال سن دارم و تقریبا بهترین سالهای عمرمو تو خونه ی این مرد گذروندم . به سختی گذروندم . اماا دم نزدم . همیشه خندیدم تا دخترم فقط خنده هامو ببینه . اونوقت خانوم شماا با داشتن چنین همسری داره نا شکری میکنه .. به پست کسی مثل شوهر من نخورده تا قدر عافیت رو بدونه .. ادم تو کار این خداا میمونه .. یه چیزی رو دلم میخواد بگم . شماا که مردی نباید بزاری یه خانوم اینطوری در حقت بد کنه .. یا درستش کن یا خودتو حروم نکن .. ماا یه بار به دنیا میایم..یه بار زندگی میکنیم .. این یه بارهارو به خودتون زهر نکنین .
پاسخ:
سلام
نمیدونم چی بگم.
بین شما و حتی خیلی از خانم های دیگه با همسرم زمین تا آسمان فرق هست نه اینکه بخوام بی انصافی کنم بلکه طبق دیده ها و واقعیت ها میگم.
شما میگی به خودت زهر نکن خب چکار کنم؟وقتی بهش تذکر میدم گوش نمیده یا منطقی میگم گوش نمیده راهی نیست.طلاقم که نمیشه تو عمل.
بارها بهش گفتم قدر زندگیش و منو بدونه نه اینکه خوبم منم ضعف و اشکالات دارم اما مردها و روحیاتشون رو خوب میشناسم.بازم شوهر شما خیلی خوبه مردهایی هستند که زن و زندگی براشون مثل بردگی هست و کتک و دعوا و استبداد و...
دوست دارم از مشکلاتتون بیشتر بگید تا کمی تبادل نظر کنیم.

من یه خانم خانه دارم تمام وقت در خدمت همسر و دخترمون هستم شما که یک مردید به من بگید چرا همسرم هیچوقت خوشحال و راضی نیست و مدام از من ایراد چرا هیچ کس به حال زنان خسته فکری نمی کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  
پاسخ:
سلام
باید بیشتر توضیح بدید.
فکر نمی کنید زیاد خونه بودن هم باعث افسردگی شما و توقعات بیشتر از شوهرتون میشه؟
ببینید خونه دار بودن مهم نیست خیلی، مهم اینه که چطور خونه داری میکنی؟ رفتار و اخلاقت چطوره؟ و اینکه شوهرت توقعاتش چیه ؟ چقدر ارتباط تونستید با هم برقرار کنید؟
باید بیشتر صحبت کنیم
سلام دوست عزیز حتما داستان اون روحانی عابد و زاهد رو شنیدید که خیلی ارج و قرب داشته و وقتی دوستانش تصمیم میگیرن برن خونشون تا دلیل این بزرگی ایشون و بفهمن با زنشون که فرد بداخلاقی بود آشنا میشن و از زاهد توضیح می خوان,اون روحانی هم می فرماید خداوند به وسیله ی این زن بداخلاق مرا امتحان کرده و صبر من را زیاد کرده است
                         ان الله مع الصابرین
پاسخ:
سلام
بله زیاد این داستان رو تو مشکلات در ذهنم تداعی میکنم.
بله باید صبر کرد...
سلام.واقعا نمیدونم چی بگم اخه وقتی ادم پشتوانه نداره بیشتر باید یزندگیش برسه.اما  راستشو  بخواین توی اقوام ما یکی مثل اخلاقیات شما زن و شوهر هست درست خانمه مثل خانم شماست..وشوهره هم همینطور ک تا بحال از روی نوشتهاتون شناختم مثل هم هستین..وجلب اینجاست ک اون خانم هم هیچ تلاشی واس بهتر شدنش نمیکنه ک نمیکنه ..خیلی باهاش صحبت میکنیم نصیحتش میکنیم..بارهاشده ترسوندیمش ک اگ اینجوری پیش بری میره ازدواج میکنه اما انگار ن انگار..امیدوارم خدا ب شما 2نفر از دست خانماتون صبر بده .......
اما خدایی یک سوال واسم پیش میاد اینکه واقعا  بقول قدیمیا میگن درو تخته  باهم جورن کجاش جورن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟..
پاسخ:
سلام
اتفاقا خودش بهم چند بار گفته که فقط تو رو دارم و منم همین حرف رو بهشون زدم که خوب تو که تنها منو داری چرا اینطور برخورد می کنی؟چرا اخلاقت رو درست نمیکنی؟
خوب وقتی یه اخلاقی تو ذات طرف باشه نمیشه کاریش کرد و خیلی سخته درست کردنش.خیلی راحت بخوان بگم لیاقت زندگی رو ندارند اما کلاه میزارند سر مردم و ازدواج میکنند.
نه خیلی موقعه در و تخته جور نیستن مخصوصا الان که هیچ دقتی تو ازدواج ها نیست و اصولی ازدواج نمی کنند.
آمار وحشتناکی در مورد طلاق های عاطفی بین زن و شوهر های امروزی هست که نشون میده تنها درصد بسیار کمی از زن و شوهر ها زندگی خوب و با آرامشی دارند.

سلام.
اما من برعکس بقیه دوستان مخالف غذا گرفتن از بیرون هستم..اخه ببخشید
خانمتون بی جنبه تشریف دارن واگ 1بار این کار رو بکنید پر رو میشه ..
ب نظر من باید 1جورایی بهش بفهمونید..
نمیدونم چی بگم میترسم 1 نظر بدم بعدش بدتر بشه..

من فکر میکنم خانمتون از ایندش مطمئنه ک اگ هرکار بکنه شما تحملش میکنید و برای همین برای خوب شدنش سعی نمیکنه..
وگرنه ا تلاشی واس خوب شدن زندگیتون میکرد..
1سوال اگ فضولی نیست؟؟؟؟
ببخشید تا بحال شده باهمدیگ درمورد خدای نکرده طلاق و جدایی صحبت کرده باشین ؟
یا تابحال بهش گفتین اگ اخلاقت خوب نشه دیگ تحمل ندارین واین حرفا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پاسخ:
سلام
بله منم موافق نیستم چون خانمم ظرفیت این چیزا رو نداره.البته تا حالا غذا بیرون خوردیم و میبرمش اما اینکه اینطور سفارش بدم عادت میکنه.
چی بفهمونم؟نترسید صلاح ندونم انجام نمیدم.
چرا یه جواریی تلاش میکنه اما چون یه عمر اینطور بزرگ شده نمیتونه خوب بمونه و از طرفی حسود بودنشون و عقده ای بودن(ببخشید تعبیر بهتری پیدا نکردم) کار رو خراب کرده.
بله بحث طلاقم شده وقتایی که خیلی ناراحت هستند و میگن حیف پشتوانه ای ندارم و الا طلاق میگرفتم.البته ایشان از روی عصبانیت و احساس میگه نه اینکه واقعی باشه چون در کل طایفه شون بهترین زندگی رو ایشون دارند.اما من جدی بهشون گفتم که اینطور ادامه بدی طلاق میگیرم اما 114 تا سکه است میدونه جدی نمیگم.
ایشون با مادرشونم درگیری زیاد دارند و هیچ وقت به فکر طلاق نمیافته.
س. اره میدونم..اینکه چرا خانمتون نمیفهمه رو درک نمیکنم. واقعا چرا اینکارا رو میکنه...حالا اگه کارمند بود درکش میکردم اما خونه دارو اینقد تنبل نوبره
پاسخ:
سلام
چون همه فکر و ذکرش مادیات و چشم و هم چشمی و مسائل پوچه.
حسادتی که خانمان سوز هست و در وجودش رخنه کرده و...
جرقه مثل این که حرفای یه ادمی که خیلی دوسش داره و قبولش دارن روش تاثیر بزاره یا هر چیز دیگه 
پاسخ:
نه مشکل ریشه ای تر از اینهاست.
۱۰ مهر ۹۲ ، ۲۲:۱۱ راضی بانو
سلام ... اصلا دلیلی نداره شما گرسنگی رو تحمل کنین ... به نظر من وقتی اینجور برنامه هارو پیاده میکنن از بیرون غذا بگیرین ... در ضمن با نظر اون دوستی که میگه عصرها خونه نباشین موافقم ... میتونین شما هم بادوستاتون برنامه بریزین یا خونه پدر و مادرتون سر بزنین یا حتی یه باشگاه ورزشی ثبت نام کنین ... هم سرحال میشین و روحیتون عوض میشه و هم اینکه دم دست نیستین و از توقعات خانم خونه کم میشه 
پاسخ:
سلام
خوب اینکه از خداشه از بیرون غذا بگیریم.متاسفانه خیلی راحت طلبه و اینطور مطمئنا بد عادت می کنه و یاد میگیره.
مثلا یه بار که خونه یکی از رفقا شام رفته بودیم و شام رو از بیرون سفارش داده بودند بعد از اون میگفت تو هم مهمون دعوت میکنی باید بدی شام رو بیرون درست کنند.
بله پیشنهاد خوبیه ولی شاید این ایراد گرفته بشه بعدا که چون بیشتر موقعه ها خونه نیستم سرکار همسر از تنهایی اینطور اذیت می کنه.توجه به غربت بودن ما رو هم داشته باشید.
سلام
ظاهراً شما عصرها منزل هستین. نمیدونم مدل ساعت کاریتون چطوریه! ولی به نظرم بهتره که عصرها منزل نباشین تا بلکه یه کمی از توقعاتی که ازتون میره کمتر بشه.
 البته من موافقم که آقای خونه توی ظرف شستن یا جمع کردن اسباب بازیای بچه کمک کنه ولی اینکه دعوا بشه که چرا نشستیو، نکردیو... درست نیست وجداناً.
پاسخ:
سلام
بله منزلم ولی نباشم کجا برم؟تازه بریم میگن چون سرکار همسر بیشتر روز تنهاست اینطور شده و علت تنهاییه.
بله منم موافقم و زیاد ظرف میشورم و تو کار خونه کمک میکنم.
اما قرار نیست همیشه اینکار رو بکنم و یا فراموش کردم جنگی به پا کنند.
البته با روحیه ای که از ایشان سراغ دارم کلا اینطور دوست دارنند که من حتی شام هم درست کنم و زیاد هم بهم گفته.
متاسفانه خیلی تنبله و مارش هم زیاد بهش میگه.
واقعا نمیدونم چی بگم کاش همسرتون یک ذره به فکر زندگیشون بودن بچه تون که گناهی نکرده که از نعمت مادری دلسوز و مهربان بی بهره باشه.فکر میکنم زندگیتون نیازمند یه جرقه است که خانومتون به حالت نرمال برگردن
پاسخ:
دلسوزی دارند اما خیلی از مواقع اندک یا تعطیل میشه.
مثلا چه چرغه ای؟
سلام ممنون از حضور گرمتون..
بجای مرگ از خداوند براتون صبر ارزومیکنم..
اما واقعا نمیدونم چرا خانمتون اینجور رفتار میکنه و مقصر خودتون هستین ک از روز اول اینطوری عادتش دادین..
والان هم ک داره این کارو میکنه واقعا حالش خوب نیست و دوری خانواده واسش سخته  لطفا درکش کنید....
امیدوارم اونم هرچ زودتر درمورد این رفتارهاش تجدید نظر کنه  و متوجه اشتباهاتش بشه....
موفق باشید .. در پناه حق
درضمن اینو بدونین ک خداوند همیشه بنده های خوبشو با امتحان های سخت میسنجه ...
ومیخواد صبر بنده هاشو ببینه چ قدر هست..امیدوارم در امتحانات الهی سربلند بشین..بای
پاسخ:
سلام
خواهش میکنم.
نه عادتش ندادم متاسفانه تعادل روحی مناسب ندارند و تقریبا با همه درگیرند.
درک که میکنم و بخاطر همین سعی میکنم همیشه دورش شلوغ باشه و تنها نشه.
امتحانی که توش رد بشیم بهتره نباشه.
مرد نیازهایی داره که اگر براورده نشه براش خطر آفرینه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">