رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

با سلام
گفتم با کسی که نمی توانم درد و دل کنم و از مشکلات و تنهایی هایم بگویم.لذا آمدم اینجا تا خودم را تخلیه کنم.
نظرات رو چون فرصت نمیکنم بدون پاسخ تایید میکنم و یا مختصر پاسخ میدم لذا خرده نگیرید.
تنهایی های من پایانی ندارد
از دیروز تا فردا بر بوم دل تنهایی را نقش زده ام
تنهایی را ستوده ام
تنهایی را بوییده ام
تنها یی را در کنج دل نهاده ام
و اکنون از تنهاییهای دل می نگارم

آیدی کانال : https://t.me/rangnamee
یا : @rangnamee

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین نظرات

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

با سلام

میلاد با سعادت حضرت زهرا سلام الله علیها و روز زن رو به تمام مادران و همسران واقعی و دختران گرامی تبریک عرض میکنم و آرزو میکنم زن به معنای واقعی باشند.

تولد سرکار همسر چون میدونستم خودم چیزی بخرم پسند نمی کنند و غرر میزنند که این چیه خریدی؟ بلد نیستی یه چیز بخری و... لذا مقداری پول در پاکتی قرار دادم و نوشتم همسرم عزیزم روزت مبارک و عکس قلبی با تیر هم جهت شوخی کشیدم. وقتی بهشون دادم بنظرتون چه عکس العملی نشون داد؟؟؟

گفت پس شیرینیت کو؟؟ چرا منو بیرون نبردی خرید کنی؟؟ بعد وقتی پول رو شمرد گفت چرا انقدر کمه چرا رندش نکردی؟ و شروع کرد غرر زدن و بد و بیراه گفتن و اینکه همه دست زنشونو میگیرند میبرند شام و خرید و... بهش میگم جای تشکرته میگه تشکر چی اینم نخواستم.

من سرکار همسر رو بارها امتحان کردم اصلا لایق چنین کارهایی نیست و با اینکه پول کمی نبود و روز زن هم یادم بود و هدیه هم دادم این برخورد بد رو کردند و مطمئن هستم بیرون هم میرفتیم وضع بهتر از اینکه نبود و بدتر هم می شد.

حالا مثل نظرات قبل بیاید بگید او محبت میخواد و باید محبت کنی و یا ایراد از منه و ...

اصلا به نظرتون واقعا چند درصد زنان لایق زندگی و محبت همسرانشون هستند؟ آیا واقعا بهشت زیر پای چنین زنانی است؟ آیا گفتن زن به چنین افرادی جفا به زنان خوب و کامل نیست؟دلم به حال خودم و خیلی از مردا میسوزه که باید زنانی رو تحمل کنیم که همه مریضی های روحیشون رو اینها باید تقاص پس بدند.

یادمه زمانی شاخه گل رز میخریدم و انقدر بهم گفت یه شاخه گل خشکیده میخری و خسیس هستی دیگه نخریدم.

کاش همسری داشتم که شاخه گلی که توش پر محبت و عشق بود رو از هزاران هدیه و پول بیشتر دوست داشت.

۶۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۱۵
مرد تنها

سلام

من یه سوال و شبه مهم برام پیش اومده و واقعا تو جوابش موندم.خدای متعال دستور به ازدواج داده و مهمترین علت و فایده رو آرامش بعد از ازدواج ذکر کرده:

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْها ... (روم آیه 21)
و از نشانه‏هاى او اینکه از خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید...

"هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا(اعراف 189)
اوست خدایی که همه شما را از یک تن بیافرید و از (نوع) او نیز جفتش را مقرر داشت تا به او انس و آرام گیرد.

طبق قرآن ازدواج باعث آرامشه، خب واقعا این آرامش که تو قرآن اومده کو؟
از قبل ازدواج و درگیری خرج عروسی و شغل و کار شروع کن و بعد بی پولی ها و اختلاف زن و شوهر که همه زندگی ها هست و کم و زیاده فقط و بعد بچه داری و بیدار موندن شب و مریضی هاش و بعد بزرگ که میشه مشکلات هزار برابر میشه و... حالا واقعا شما کجای این ازدواج آرامش میبینید؟
آیا ازدواج جزء بدبختی و دردسر و رنج چیزی داره؟حالا برای خانم ها شرایط فرق داره اما یه مرد دیوونه نیست ازدواج کنه؟ حداقل ازدواج نکرده یه مشکل داره اونم مجرد بودنشه اما متأهل بشه چی؟هزار مشکل از قبل ازدواج شروع میشه.
بعضی موقعه میبینم آمار ازدواج کم میشه میگم بهتر ,چرا خودشون و یه نسل رو بدبخت کنند؟ هر چند جوونها و پسرا وضعیت زندگی پدر و مادر رو میبینند که دوست ندارند ازدواج کنند.
بجای اینکه تن به زندگی بدیم همه چیزمون شده حسادت و مادر شوهر و جاری و هزار کوفت زهرماری.
شنیدم حضرت عیسی هم ازدواج نکردند بخاطر همین چیزا بوده که گفتند زندگی ارزش سختی ها و امتحانات سخت خدا رو نداره(نقل به مضمون)
هر کی به نحوی داره میناله از این زندگی که واقعا هم حق دارند.تازه ما با اعتقاد و مشورت و دقت اومدیم زندگیمون شده این ،خدا میدونه خیلی ها دیگه چه زندگی بدتری دارند.
سرکار همسر ما که روز به روز اخلاقشون افتضاحتر میشه و قطره قطره از چشم ما می افتند.به هیچ صراطی هم مستقیم نیستند و این تنهایی هست سرنوشت ما شده.
متاسفانه اعتراف میکنم در زندگیم شکست خوردم.

۴۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۴۳
مرد تنها

سلام

یادمه قبل ازدواج یه حرفی رو مادرم با اعتقاد تمام میزد و می فرمودند:

زن و ازدواج مثل یک هندوانه است تا واردش نشی هیچی مشخص نمیشه و چه هندوانه های به ظاهر خوبی که بدترین از آب دراومدند و چه هندوانه های به ظاهر بدی که شیرین و خوب از آب دراومدند.

انتخاب زن و هندوانه مشکل است ..............ضرب المثل فرانسوی

اونموقعه ها چون خودمون رو تحصیل کرده میدونستیم و اعتقاد به مشاوره و صحبت های خواستگاری و ... داشتیم فکر میکردیم میشه همه چیزی رو فهمید. اما بعد از گذشت 8 سال تازه به حرف مادرمون میرسیم و نه تنها زندگی خودمون بلگه زندگی خیلی ها رو هم که نگاه میکنم میبینم کاملا این حرف درسته.

دختر خانم دم بخت بخاطر اینکه خونه نمونه یا میبینه همه دوست و دخترای فامیل ازدواج کردند هر چی خواستگار میگه قبول میکنه یا موقعه خواستگاری میگه برای من دین و ایمان همسرم از همه چیز مهمتره و مادیات ارزشی برام نداره اما بعد خطبه عقد خرش که از پل گذشت زمین تا آسمان عوض میشه و تجمل پرستی میشه که همتا پیدا نمیشه براش.

یا با کلی نامحرم دوست بوده و میگه پاکم. خانواده مشکل داری دارند و حرفی نمیزنه و عصبی هست یا مشکلات دیگه اما هیچی نمیگه.

البته ممکنه در مورد مردها هم همین درست باشه اما در مورد زن ها بیشتر صادقه!

نظر شما دوستان چیه؟

۳۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۲۱
مرد تنها

سلام به دوستان

چند روزی هست که شهرستانم و دید و بازدیدها رو انجام دادیم.

متاسفانه اوضاع روحی مثل سابق خوب نیست و سرکار همسر مثل همیشه با آدم و عالم درگیره.

با زن داداشش قهر کرده - از روزی که اومدیم خانه مادرش نرفته که شش روز میشه - با خواهرم مشکل داره - هر حرفی مادرم میزنه گیر میده که چرا اینطور گفت و چرا اونطور نگفت و... - به جاری که بیش از حد حسادت میکنه و کنار اونا بودن بدترین عذابه براش.

دیشبم که یک ساعت موقع خواب گریه کرده و هزار عیب و ایراد گرفته و نهایت هم منو مقصر همه چیز دونسته. صبح هم همینطور.

طبق نظراتی که تو پست قبل دادید و من فهمیدم همه اینها برای زنان عادیه و این منم که مشکل دارم و طاقتم کمه.و ایشون با این اخلاق و رفتارش دنبال محبت هست و منم که محبت نمیکنم.

دعا کنید خدا منو آدم کنه که بتونم در مقابل این همه شکنجه ها و آزارهاش بتونم محبت کنم حتما اینطور کاملا طبیعی و عاقلانه است و من نمیفمیدم.

۲۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۱۴
مرد تنها

سلام و احترام

دیشب پدر و مادر گرام همراه یکی از برادرام و خانمش با هم اومدند.یکی از برادرام هم که طبقه پایین ما میشینه و سرکار همسر با اینا خوب نیست و حسادت داره.پدر و مادرم دوست داشتند یه مسافرتی هم برند و از قبل بحثش بود. حالا دیشب سرکار همسر پیامک دادند ببینید مسافرت میریم یانه. من عین پیامک هایی که بین ما رد و بدل شده بدون هیچ تحریفی الا اسم ها ، دقیقا میزارم خودتون قضاوت کنید: فقط داخل پرانتزها توضیحات خودمه تا دقیق تو جریان باشید.

پیامک سرکار همسر: سلام چه خبر؟ مادرنان برنامشون چیه؟ میرن مسافرت؟

پیامک مرد تنها: سلام . سلامتی . معلوم نیست شاید شهر ... و ....رفتیم.(دو شهری که یک ساعت با شهر ما فاصله دارند و صبح بریم عصر برمیگردیم)

سرکار همسر: تو کجا میری؟

مرد تنها : منم بیکارم دیگه میرم.

سرکار همسر: واقعا برات متاسفم که اینجوری سوارت شدن مگه آدم بدون زن و بچه اش پامیشه میره گردش؟ من دارم اینجا جان میدم تو میخوایی برادرت رو (برادرم که پایین میشنه.ماشین ندارند) ببری گردش؟خدا شاهده اگه قدم برداری نه من نه تو.خود دانی.

مرد تنها: برات متاسفم برادرم اصلا نگفتن. خودم دوست دارم برم.  بمونم تو خونه تنها تا تو دلت خنک باشه(چون حسودی میکنه جاریش من نرم اونا هم وسیله ندارند نمیرن)   بجایی که بگی برو حال و هوات عوض بشه

سرکار همسر: پس هرجا میخواستم برم با مادرنان مادر می گفت بدون شوهر آدم جایی نمیره. اونوقت میخوان بخاطر ماشینت بردارن ببرن. پاشو بیا...(شهرستان)ببین زنت چه حالیه. واقعا متاسفم که زود خر شدی . برادرت بدون زنش جایی میره که تو بدون من میخوایی بری؟ به جایی که بشی آتیش بیایی به من سر بزنی میخوایی بری گردش؟

مجدد سرکار همسر:(پیرو پیامک قبلیم) یعنی چی دوست دارم برم؟ واقعا برات متاسفم من دارم جان میدم تو می خوایی بری گردش؟ واقعا برات متاسفم.افتخارم می کنی دوست داری بری؟ ده روزه من دارم جان میدم عین خیالت آمد؟ هر کی بود می گفت زنم مریضه پا میشد می آمد. نشستی...(شهری که هستم)تا مامانت بیاد.من میگم...(پسرم)بهانه میکنه پاشی بیایی. دیگه حق نداری با من حرف بزنی. هر کاری خواستی بکن.

مرد متاهل: خودت میگی نیا شهرستان.من خودمم ار تنهایی خسته شدم. بیام شهرستان کجا وایسم؟

سرکار همسر: بیا خونه ننت. امشب برات متاسف شدم. مردم از زن و بچه شون پز میدن اونوقت پیش مادرنان و مردم میخوایی بری گردش.مگه من مریض نیستم؟واقعا جای تعجبه! من حامله ام بجایی که نازمو بکشی.یکماه(همش ده روزه رفته ها) من خونه مامانم یه هفته تو برو خونه ننت(در حالی که اصلا مادرم خونه نیست و اینجان). من ساده می گفتم بدون من دلت نمیاد بری عید گردش! اونوقت می خوایی بری مسافرت. اصلا برو وقتی درکت اینقدره من بازور چند بار جلوتو بگیرم. برو خوش باش نه من مهمم نه دو تا بچه هات فقط خودت و خانواده ات.


دیگه جوابی من ندادم چون واقعا موندم بهش چی بگم!

اما نکته های مهم:

1. خود سرکار همسر به من گفتم نیا و بمون چون بیایی جایی نیست که بمونی و حالا میگه چرا نیومدی.که خودمم تو پیام گفتم.

2. میگه از حال من جویا نیستی و... که روزی دو بار تلفنی یا من یا خودش زنگ میزنه و حالش رو می پرسم.

3. میگه دارم جون میدم اینجا ولی برای خودش همه دید و بازدیهای عید رو با مادرش داره میره و حتی بازار هم رفته بود بعد به من میگه تو با پدر و مادر دید و بازدید هم نرو چطور دلت میاد بری؟

4. این گردشی هم که میگه گفتم شاید یه صبح بریم و عصر برگردیم اونم میگم اگر بریم.

5. میگه بخاطر ماشینت و یا بخاطر برادرت خر کردنت. اما خوبه بدونید چون خانم اونم دوست داره زود بره شهرستان پیش پدر مادرش اصلا تمایلی به مسافرت ندارند اما سرکار همسر مثل همیشه تهمت میزنه.

6. ادبش رو در صحبت کردن ببینید: خر شدی ، ننت

خیلی از موقعه ها بعضی خانم ها میگن قضاوت سخته تا کامل ندونیم اما حالا تو این مورد همه چیز مشخصه و بدون هیچ تغییری نوشته ها رو گذاشتم و الان تصمصم گرفتم بزارم تا شما قضاوت کنید.

میبینید چقدر استرس به من میده؟ باور کنید انقدر ناراحتم منزوی شدم و حال خنده و شادی ندارم.من چطور می تونم اینجا گفته های دلابانو رو پیاده کنم و بگم عزیزم من بدون تو جایی نمیرم و ...؟

دیگه قضاوت با شما

۴۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۲۸
مرد تنها