قضاوت با شما
سلام و احترام
دیشب پدر و مادر گرام همراه یکی از برادرام و خانمش با هم اومدند.یکی از برادرام هم که طبقه پایین ما میشینه و سرکار همسر با اینا خوب نیست و حسادت داره.پدر و مادرم دوست داشتند یه مسافرتی هم برند و از قبل بحثش بود. حالا دیشب سرکار همسر پیامک دادند ببینید مسافرت میریم یانه. من عین پیامک هایی که بین ما رد و بدل شده بدون هیچ تحریفی الا اسم ها ، دقیقا میزارم خودتون قضاوت کنید: فقط داخل پرانتزها توضیحات خودمه تا دقیق تو جریان باشید.
پیامک سرکار همسر: سلام چه خبر؟ مادرنان برنامشون چیه؟ میرن مسافرت؟
پیامک مرد تنها: سلام . سلامتی . معلوم نیست شاید شهر ... و ....رفتیم.(دو شهری که یک ساعت با شهر ما فاصله دارند و صبح بریم عصر برمیگردیم)
سرکار همسر: تو کجا میری؟
مرد تنها : منم بیکارم دیگه میرم.
سرکار همسر: واقعا برات متاسفم که اینجوری سوارت شدن مگه آدم بدون زن و بچه اش پامیشه میره گردش؟ من دارم اینجا جان میدم تو میخوایی برادرت رو (برادرم که پایین میشنه.ماشین ندارند) ببری گردش؟خدا شاهده اگه قدم برداری نه من نه تو.خود دانی.
مرد تنها: برات متاسفم برادرم اصلا نگفتن. خودم دوست دارم برم. بمونم تو خونه تنها تا تو دلت خنک باشه(چون حسودی میکنه جاریش من نرم اونا هم وسیله ندارند نمیرن) بجایی که بگی برو حال و هوات عوض بشه
سرکار همسر: پس هرجا میخواستم برم با مادرنان مادر می گفت بدون شوهر آدم جایی نمیره. اونوقت میخوان بخاطر ماشینت بردارن ببرن. پاشو بیا...(شهرستان)ببین زنت چه حالیه. واقعا متاسفم که زود خر شدی . برادرت بدون زنش جایی میره که تو بدون من میخوایی بری؟ به جایی که بشی آتیش بیایی به من سر بزنی میخوایی بری گردش؟
مجدد سرکار همسر:(پیرو پیامک قبلیم) یعنی چی دوست دارم برم؟ واقعا برات متاسفم من دارم جان میدم تو می خوایی بری گردش؟ واقعا برات متاسفم.افتخارم می کنی دوست داری بری؟ ده روزه من دارم جان میدم عین خیالت آمد؟ هر کی بود می گفت زنم مریضه پا میشد می آمد. نشستی...(شهری که هستم)تا مامانت بیاد.من میگم...(پسرم)بهانه میکنه پاشی بیایی. دیگه حق نداری با من حرف بزنی. هر کاری خواستی بکن.
مرد متاهل: خودت میگی نیا شهرستان.من خودمم ار تنهایی خسته شدم. بیام شهرستان کجا وایسم؟
سرکار همسر: بیا خونه ننت. امشب برات متاسف شدم. مردم از زن و بچه شون پز میدن اونوقت پیش مادرنان و مردم میخوایی بری گردش.مگه من مریض نیستم؟واقعا جای تعجبه! من حامله ام بجایی که نازمو بکشی.یکماه(همش ده روزه رفته ها) من خونه مامانم یه هفته تو برو خونه ننت(در حالی که اصلا مادرم خونه نیست و اینجان). من ساده می گفتم بدون من دلت نمیاد بری عید گردش! اونوقت می خوایی بری مسافرت. اصلا برو وقتی درکت اینقدره من بازور چند بار جلوتو بگیرم. برو خوش باش نه من مهمم نه دو تا بچه هات فقط خودت و خانواده ات.
دیگه جوابی من ندادم چون واقعا موندم بهش چی بگم!
اما نکته های مهم:
1. خود سرکار همسر به من گفتم نیا و بمون چون بیایی جایی نیست که بمونی و حالا میگه چرا نیومدی.که خودمم تو پیام گفتم.
2. میگه از حال من جویا نیستی و... که روزی دو بار تلفنی یا من یا خودش زنگ میزنه و حالش رو می پرسم.
3. میگه دارم جون میدم اینجا ولی برای خودش همه دید و بازدیهای عید رو با مادرش داره میره و حتی بازار هم رفته بود بعد به من میگه تو با پدر و مادر دید و بازدید هم نرو چطور دلت میاد بری؟
4. این گردشی هم که میگه گفتم شاید یه صبح بریم و عصر برگردیم اونم میگم اگر بریم.
5. میگه بخاطر ماشینت و یا بخاطر برادرت خر کردنت. اما خوبه بدونید چون خانم اونم دوست داره زود بره شهرستان پیش پدر مادرش اصلا تمایلی به مسافرت ندارند اما سرکار همسر مثل همیشه تهمت میزنه.
6. ادبش رو در صحبت کردن ببینید: خر شدی ، ننت
خیلی از موقعه ها بعضی خانم ها میگن قضاوت سخته تا کامل ندونیم اما حالا تو این مورد همه چیز مشخصه و بدون هیچ تغییری نوشته ها رو گذاشتم و الان تصمصم گرفتم بزارم تا شما قضاوت کنید.
میبینید چقدر استرس به من میده؟ باور کنید انقدر ناراحتم منزوی شدم و حال خنده و شادی ندارم.من چطور می تونم اینجا گفته های دلابانو رو پیاده کنم و بگم عزیزم من بدون تو جایی نمیرم و ...؟
دیگه قضاوت با شما