اوضاع خوبی ندارم
سلام به دوستان
چند روزی هست که شهرستانم و دید و بازدیدها رو انجام دادیم.
متاسفانه اوضاع روحی مثل سابق خوب نیست و سرکار همسر مثل همیشه با آدم و عالم درگیره.
با زن داداشش قهر کرده - از روزی که اومدیم خانه مادرش نرفته که شش روز میشه - با خواهرم مشکل داره - هر حرفی مادرم میزنه گیر میده که چرا اینطور گفت و چرا اونطور نگفت و... - به جاری که بیش از حد حسادت میکنه و کنار اونا بودن بدترین عذابه براش.
دیشبم که یک ساعت موقع خواب گریه کرده و هزار عیب و ایراد گرفته و نهایت هم منو مقصر همه چیز دونسته. صبح هم همینطور.
طبق نظراتی که تو پست قبل دادید و من فهمیدم همه اینها برای زنان عادیه و این منم که مشکل دارم و طاقتم کمه.و ایشون با این اخلاق و رفتارش دنبال محبت هست و منم که محبت نمیکنم.
دعا کنید خدا منو آدم کنه که بتونم در مقابل این همه شکنجه ها و آزارهاش بتونم محبت کنم حتما اینطور کاملا طبیعی و عاقلانه است و من نمیفمیدم.