خودم رو بارها مذمت میکنم
با سلام
وقتی به رفتارهای سرکار همسر نگاه میکنم و متوجه این قضیه میشم که او از نظر روحی روانی مشکل دارد و من در انتخابم اشتباه کردم هزار بار خودم را مذمت میکنم. بله چه فایده ؟ دیگه کار از کار گذشته و دنیای خودم رو تباه کردم.
ایشان با همه مشکل دارند با همه. کسی نیست که در کنار او آرامش داشته باشه حتی مادر و خواهرش.
به کوچکترین حرکات دیگران حساس است و ناراحت می شود.
الان شهرستان هستیم و عروسی برادرم است.
چند روزی که اینجا هستیم خونه مادرش نمیرفت که به زور یک وعده خانه مادرش رفت و گفتم زشته نری. چون اخلاق مادرش از خودش بدتره یا شایدم اخلاق سرکار همسر انقدر بده که مادرش هم نمی تونه تحمل کنه. با زن داداشش هم مشکل داره که در یک ساختمان با مادرش هستند. مخصوصا که بچه کوچیک دارند و با آقا زاده ما همش دعوا و شلوغ می کنند.
طبق معمول که هیچ عروسی به من خوش نمیگذرد کلی بحث و غرر میزنه و میگه چرا از طرف ما این تعداد دعوت شدند از طرف جاری فلان تعداد؟
چرا موقعه جحاز نشون دادند به من نگفتن معرفی کن وسایل ها رو و به جاری گفتن؟ چرا فلان حرف رو به من زدند؟ چرا وقت آرایشگاه برای من نگرفتن؟ و هزار چرای دیگه.
این همه بحث مال سه روزه. حالا اینجا هستیم و فرصت نبوده خیلی تنها کنار هم باشیم. خدا به داد برسه وقتی داریم میریم شهر خودمون و تو ماشین و اونجا. تا یک ماه ول کن نمیشه و گریه و غرر و ...
بحث هایی که اصلا به من ربط نداره و نهایت فقط درد و دل کنه اما میگه تو باید جوابگوی خانواده خودت باشی.
کاش زن سالم می گرفتم.