رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

با سلام
گفتم با کسی که نمی توانم درد و دل کنم و از مشکلات و تنهایی هایم بگویم.لذا آمدم اینجا تا خودم را تخلیه کنم.
نظرات رو چون فرصت نمیکنم بدون پاسخ تایید میکنم و یا مختصر پاسخ میدم لذا خرده نگیرید.
تنهایی های من پایانی ندارد
از دیروز تا فردا بر بوم دل تنهایی را نقش زده ام
تنهایی را ستوده ام
تنهایی را بوییده ام
تنها یی را در کنج دل نهاده ام
و اکنون از تنهاییهای دل می نگارم

آیدی کانال : https://t.me/rangnamee
یا : @rangnamee

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین نظرات

۱۲۸ مطلب توسط «مرد تنها» ثبت شده است

با سلام

ابتدا دوستان ببخشند تو نظرات قول داده بودم راجب بعضی موضوعات مثل تصمیم به ازدواج موقت که داشتم بیشتر و موضوعات دیگه صحبت کنم اما فعلا حسش نیست و سر فرصت میحرفیم.

الان در مورد یه چیز دیگه میخوام صحبت کنم و اونم اینکه چرا زن و شوهرها رفتارهاشون رو نسبت به هم مدیریت نمی کنند؟

قبل از توضیح منظورم مشکل خودم و سرکار همسرم رو بگم.ببینید هر شخصی برای خودش یک خلق و خو و اخلاق خاصی داره که در ذات اوست و شخص با اون از بچگی شکل گرفته و دیگه نمی تونه تغییر خاصی بده.مثلا همین دیروز سرکار همسر میگفتند که یکی از اقوام گفته شوهر تو یعنی من تنها شخص ساکت و کم حرفی هستم و خیلی اهل تعریف نیستم.البته این حرف رو نسبت به برادرم که پر حرفه زده بودند. قبول دارم کم حرفم اما خیلی هم نیست.بعد سرکار همسر گیر داده بودند و دعوایی راه انداختند که تو چرا باید اینطور باشی و...

من بهشون گفتم اولا کم حرفی من شدید نیست که مشکل ساز بشه. ثانیا هر کسی خلق و خوی خاصی داره و خود شما هم اخلاق های بد زیاد داری آیا حل کردید؟و خلاصه بحث مفصلی شد مثل همیشه و حاصلی جزء سر درد و نفرت بیشتر از هم به دنبال نداشت.

حالا من چی میخوام بگم ؟ اینکه اگر یک خانمی شوهری داره مثلا عصبی یا خیلی شوخ یا پر حرف یا اهل محبت کردن نیست یا تو خونه کمک نمیکنه و ... وقتی دید بعد از چندین بار تذکر اخلاق شوهرش عوض نمیشه بیاد و خودش رو عادت بده به اون اخلاق همسرش و تحمل کنه و بسازه. چه مشکلی پیش میاد اگه تحمل کرد و به اون عادت کرد؟ آیا با دعوا و جر و بحث همیشکی کار درست میشه؟

یا نه مردی هست که زنش عصبی یا حسود یا تنبل و...هست بهتره خودش رو عادت بده و تحمل کنه.این یعنی مدیریت رفتار.

متاسفانه زن و شوهر ها یاد گرفتن اگر یک ایرادی یکشون داره یا اخلاق خاصی همش به سرش میزنه و تحقیر میکنه و بحث و دعوا.خب چرا گذشت نباشه؟

پس بیایم از امروز اون اخلاق هایی که سرکار همسر از ابتدای ازدواج داشته و تا حال درست نکرده رو به رسمیت بشناسیم و خودمون رو به اون عادت بدیم و رفتاری مناسب با اون داشته باشیم.

۲۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۲ ، ۰۰:۳۸
مرد تنها


با سلام

با توجه به پست قبلی خیلی ها داشتن یک همدم که حق من هست رو مذمت می کنند همانطور که فکر میکردم.

اما شما فکر نمی کنید مرد هم نیاز به محبت دارد ؟ نیاز به یک معشوقه دارد؟

شاید با توجه به روحیات مردان فکر کنید آنها فقط به فکر شکم و با عرض معذرت زیر شکم خود هستند و دنبال تخیله شهوت خودشونند اما بدونید همیشه اینطور نیست.

یک مرد دوست داره وقتی از کار با کلی خستگی میاد تو خونه همسرش بیاد دم در و خسته نباشید بگه و محبت کنه. ناهار رو آماده کنه با هم بخورند و بگند و بخندند و بعد شرایط استراحت رو فراهم کنه و مسلما این مرد با چنین زنی دنیایی به محبت میکنه.

اما اگه اینطور باشه که مرد با تمام خستگی وارد خانه بشه و سرکار همسر یه گوشه ای ماتم گرفته باشه و نه سلامی و نه علیکی و بعد ببینه یا ناهار نیست یا یه چیز آماده و بعد زن طلبکار هم باشه که من نوکرت نیستم و به جای آماده کردن بستر استراحت تا عصر غرر بزنه و گریه کنه آیا سزاوار نیست مرد به فکر یک همدم باشه؟

مگه من چه گناهی کردم که نباید از طریق حلال به آرامشم برسم؟ چرا خیلی از مردان دیگه به راحتی با دختران دوست و رابطه حتی متاسفانه جنسی داشته باشند تازه بدون هیچ مشکلی با همسر دائمش اما من با وجود مشکل دنبال یک همدم نباشم؟

بدانید مردان هم مثل زنان ابتدا دنبال محبت هستند و بعد نیازهای دیگرشون حداقل من اینطور هستم چون تمام سعیم اینه که حتی نگاه هم به نامحرم نکنم و چشمم هرز نباشه که به ناموس دیگری نگاه کنم.

نمیدونم....نمیدونم....نمیدونم

۲۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۲۷
مرد تنها

با سلام

متاسفانه این روزها حسادت سرکار همسر نسبت به جاری اش شدت بیشتری پیدا کرده و همین دردسرهای زیادی بوجود اورده. هر چقدر هم صحبت میکنم متوجه نمی شود.

اصلا سیاست ندارد و بخاطر اخلاق بدی که دارد زود این حسادت را بروز میده. پسرم که کمی از بچه اونها بزرگتره و با هم بازی میکنند و اذیت میکنه و بچه جاری رو میزنه برادرم تذکر که میده سرکار همسر ناراحت میشه.طوری که برای این مسئله کوچیک به مادرم هم خبر داده که پسرت بچه ما رو دعوا میکنه.

خب اونها هم گفتند نمیشه که بچه شما کتک بزنه و بلایی سر بچه اونها بیاره و ساکت باشند بلکه باید مراقب بچه بود.

و حرف حق رو میزنند اما سرکار همسر ما مشکلش جای دیگه است و از حسادت هست که اینطور میکنه و ابروی خودش رو هم برد.

همه از دستش در امان نیستند و نمیدانند من چی میکشم. بابد تو خودم بریزم و سکوت کنم.

چند باری به فکر این بودم موردی برای ازدواج موقت پیدا کنم که حداقل بتوانم با او درد و دل کنم تا تحمل کارهای سرکار همسر برام راحتر باشه.

منو مذمت نکنید بخاطر این تصمیم چون زنی که برای شوهر هیچ آرامشی ایجاد نمی کند که هیچ بلکه از نظر روانی به هم میریزه باید همین کار رو بکنم.من نیاز به دوست دارم نیاز به همدم دارم به کسی که بهش محبت کنم و اونم به من محبت کنه . پس شما خانم ها مراقب باشید تا اینطور عمل نکنید که همسرتون به فکر ارامش جای دیگر باشد.

متاسفانه رابطه گناه مثل اب خوردن شده اما رابطه حلال هیچ.

۱۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۱۹
مرد تنها

با سلام

زیبایی دنیا به عاشق شدنه و اینکه واقعا یکی رو از تمام وجود دوستش داشته باشی و محبت کنی و محبت ببینی.

حالا ممکنه افراد با هم فرق داشته باشند و اونی که با ایمانه عاشق خداست و واقعا لذت میبره و اونی که در مراتب پاینتره عشقشون زمینیه.

شاید این عشق واقعی زمینی هست که ایجاد انگیزه برای عشق واقعی میکنه همون که عشق مجازی گفته میشه.

شاید اگر هر کسی عاشق واقعی بود هیچ موقعه به فکر یکی دیگه نمی افتاد.

چون عاشق نشدیم چموشیم.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۲ ، ۱۹:۴۷
مرد تنها

با سلام

دوستان منو ببخشند مدتی بود حال و حوصله نداشتم چیزی بنویسم حتی یک خط.الانم خیلی فرق نکرده و بی حالی رو دارم اما وقتی با دوستان مشورت میکنم و راه حل رد و بد میکنیم خودش دلگرمی خوبی بود.

تو این مدت اوضاع سرکار همسر از نظر روحی فرق نکرده و بعضی موقع بدتر هم میشه و خیلی بهم سخت میگذره.طوری شده که متاسفانه منی که تو صبر زبانزد بودم زود از کوره در میرم.هر چند زود ساکت میشم چون میدونم در دعوا و اختلافات یکی از طرفین باید کوتاه بیاند و اون منم.

من ناراحتیم از اینه که مشکلات و اختلافات و دعواها باید بخاطر یک چیز پوچ و کوچیک باشه و چیزایی که حتی ارزش فکر کردن ندارند چه برسه سرش دعوا کنی.

کاش ارزش زندگی مشترک و تشکیل خانواده رو انقدر کوچیک نکنیم و داشته های خوب بیاندیشیم.

یک ماهی هم هست سرکار همسر گیر دادند به بچه دوم و من مخالفم و میگم با این اخلاق و روحیه نمیشه و میگه قول میدم خوب باشم و همه زنها اینطورند و... و من همینطور ماندم که چه کنم چون خودمم عاشق بچم اما ....

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۱۹
مرد تنها

سلام

بعضی موقعه ها به کارای خودمون که فکر میکنم میبینم واقعا خیلی منیت و خودخواهی توشه.فقط میخوایم اون چیزی که ما میخوایم بشه و یا فکر میکنیم اون چی که به ذهنمون میرسه اون درسته.

خوب وقتی طرز فکرم اینطور باشه مسلما نمیتونم زندگی موفقی داشته باشم و هم با سرکار همسر به مشکل بر میخورم هم با بچه های خودم مخصوصا در آینده و زمانی که اونها برای خودشون سلیقه های خاص خواهند داشت.

و همینطور اگر سرکار همسر اینطور باشه که فقط بخواد خودخواهی کنه به مشکل بر میخوریم.

اگر مادر سرکار همسر یا پدرش کاری کرده یا حرفی زده من چرا باید با او تندی کنم و دعوا کنم؟ چرا باید زندگی رو به بچه و او حروم کنم؟

یا سرکار مشکلی پیدا کردم چرا باید بیام تو خونه خودم رو تخلیه کنم؟

یا نه اگه مادر من یا خواهر من به سرکار همسر چیزی گفتن یا برخوردی کردن چرا باید بیاد خونه چند روز کارش دعوا و گریه و قهر و ... باشه؟حالا مادر من چیزی گفته من چکار می تونم بکنم؟

چرا ما زن و شوهر ها دیواری کوتاه تر از خودمون برای تخیله پیدا نمیکنیم؟

واقعا حیف زندگی چند روزه دنیا نیست؟

حیف نیست دختر و پسری که میتونیم به بهترین روش تربیت کنیم و یه دانشمند تحویل بدیم با این کارا افسرده کنیمش؟ و در آینده اونم مثل ما تو زندگی به مشکل بر بخوره؟

فکر میکنم خیلی از مشکلات ما به خودخواهی ها و منیت ها برگرده و اینکه اهل گذشت و وفاداری نیستم.

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۲ ، ۱۶:۴۳
مرد تنها

با سلام

از دوستانی که این چند روز جویای حال ما بودند ممونم.

مثل قبل دیگه حال نوشتن ندارم چند بار اومدم مطلب جدید بزارم و از اتفاقات افتاده بگم اما حس نوشتن نبود.

متاسفانه وضعیت فرقی نکرده و مشکلات مثل سابق هست.

از همه بیشتر تنهایی اذیتم می کند.

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۲ ، ۰۰:۰۸
مرد تنها

با سلام و ادب به دوستای خوبم

عرض تسلیت دارم بخاطر شهادت امام حسین و یاران باوفایش.

ببخشید چند روز نبودم.این تعطیلات رفته بودیم زادگاه پیش پدر و مادرمون شهرستان.

روزای خوبی بود تو روضه های امام حسین خوب حال میکردم.

سرکار همسر هم متاسفانه مثل همیشه عملکرد خوبی نداشتند.روزی که رفته بود خونه مادرش ظاهرا دعوای مفصلی کرده بودند و تو ماشین که بودیم میگفت چرا اومدیم اینجا و... و حسابی عصبانی بود و طبق معمول با من دعوا میکرد طوری که بحث کردیم تو ماشین داد میزد.

میبینید شانس ما رو؟ غالب زنا برای مادرشون و رفتن خونه مادرشون جون میدند سرکار همسر ما هم اینطور جون میده.

خونه مادرمم که هست موقع خواب پدرم رو درمیاره.که چرا مادرت به جاری عسل داد برد و بچه اش مریضه چرا داروهای گیاهی داده و...؟چرا بچه ما مریض میشه اینکار رو نمیکنه؟(البته دروغ میگه چون با بچه ما هم همینطوره شایدم بیشتر چون خیلی دوستش دارند اما سرکار همسر از حسادت فوق از حد معمول چشم دیدن نداره)

و متاسفانه تحقیرات بیش از حدی که همیشه میکنه.

میگه دوستات بهترین جایگاه اداری و اجتماعی پیدا کردند و تو هیچی نشدی.عرضه نداری و...

و شاید یک ساعتی همین تحقیرات رو ادامه میداد و من ساکت بودم و جوابش رو نمیدادم چون بحمدالله خدا به من بیش از لیاقتم داده و اگر دوستام پیشرفت کردند هم سنشون بیشتر از منه هم شرایطشون از ابتدا با من فرق داشته.من که خدا رو شکر میکنم و تلاشم رو هم ادامه میدم.

حالا کاش خودش طوری بود که زرنگ و فعال باشه اما ...

در کل مسافرت خسته کننده و بدی بود مثل همه مسافرت ها.

۱۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۲ ، ۱۲:۰۳
مرد تنها

پیراهن سیاه تو من نمیدم به عالمی
دلم میخواد بیام آقا به کربلا محرمی
تا نبینم کربلا تو دل منم خونه حسین
حک شده روی قلب من، أنا مجنون الحسین
آقا خودت میدونی، من که به عشقت اسیرم
ایشاالله یه روزی میاد من برای تو میمیرم
گریه کنا، سینه زنا رسیده فصل ماتم
خدارو شکر میبینم که رسید محرم
هرچی میخوای بگیر ازم  محرمو نگیر ازم
تورو به جون مادرت پیرهنتو نگیر ازم
نوکر مشکی پوشتم، بخدا مدیونتم
کربلامو امضا کنی، آقا ممنونتم
برای غربت تو من بمیرم حسین جان
بیخیال غم تو من نمیشم بقرآن
به یاد اون لحظه ای که میشه تن تو بی سر
یه مادری تو گودال میگه غریب مادر
به یاد اون مادری که حالش گریه داره
و میگه با اشاره حسین کفن نداره    

شاعر : جواد قمری


بچه ها این روزا روزهای خوبیه فراموشم نکنید حتما دعام کنید خیلی محتاجم.(این پشت رو که مینوشتم اشکم رو جاری کرد.دعا نه بخاطر زندگیم و اشکمم برای این نیست به دل زار و خسته خودم گریه میکنم و میخوام دعا کنید)

حسین جان شرمندتم اما توفیق نوکریت رو از من گنهکار نگیر.میدونم ازم خسته شدی و بخاطر کوتاهی هام دوستم نداری اما حسین جان یک دقیقه مجلس تو و نوکری تو رو با عالم عوض نمیکنم.

حسین جان آرامش که در مجلس تو و گریه برای تو بهم دست میده هیجا تجربه اش نکردم پس التماست میکنم منو محروم نکن.

کاش هزار جان داشتم و در راه تو میدادم.

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۲ ، ۰۹:۱۱
مرد تنها


سلام به دوستای خوبم

ما مردها مثل زنها برامون تولد گرفتن و خرید هدیه و... خیلی مهم نیست اما جماعت زن خیلی دوست دارند که شوهراشون تولدشون رو به یاد داشته باشند و بهترین هدیه رو بخرند.

دیروز روز تولدم بود جالبه بدونید همراه اول تولد منو زودتر یادش بود تا سرکار همسر و ایشان ظهری که اومدم میگه امروز تولدته ها بعد گفت مبارک باشه و اگه میخوای پول بده تا برات یه چیز بخرم.

جالبه بدونید که روز قبلش مقداری که پول داشت و منم مقداری گذاشتم روش و یه پالتو خرید.خوب اگه واقعا دوست داشتی چیزی بخری پولت رو خرج نمی کردی.

فکر نکنید من دوست داشتم برام بخره ها نه چون ما مردا یا حداقل خودم برام تولد گرفتن مهم نیست و خیلی عادت به این چیزا نداشتیم.

اما بزارید از خاطره های قبل و سالروز تولدهای همسر بگم.

همین آخرین تولد رو بگم. میدونید ما مردا تقریبا حواس پرتیم و از طرفی هم خیلی قید وبند به این چیزا نیستیم و این روحیه ماست نه اینکه مثلا زن برامون بی ارزش باشه.

روز تولد سرکار همسر رو من اصلا یادم نبود هیچ و ظهر که رسیدم خونه دیدم خیلی ناراحته و یکم که گذشت پرسیدند در مورد امروز چیزی یادت نمیاد؟روز خاصی نیست؟

با ناراحتی که پرسید و لحن بدی که داشت و چون قبلا هم تو سالگرد های ازدواج خرابکاری کرده بودم و فراموش کرده بودم کمی که فک کردم(چند ثانیه ای)فهمیدم روز تولدشه.گفتم بله امروز روز تولدته .

بچه خدا میدونه بلایی سرم اورد که بدترین روزهای زندگیم بود. شروع کرد دعوا و غرر زدن که تو آدم نیتستی و مرد زندگی نیستی و به گرد فلانی نمیرسی و...

گریه می کرد و هر چی هم هست میگفت که باور کنید زنی که کمترین شعور رو هم داشته باشه اینطور حرف نمیزنه.اما ایشان وقتی ناراحت باشند شعور و فهم کلا تعطیله.

من بهشون گفتم بابا فراموش کردم ببخشید و این که دیگه این همه دعوا و... نداره و اونم گوشش بدهکار نبود.

عصری به زور با ناراحتی تمام منو برد بازار که براش هدیه تولد خرید بخرم.خیلی جالبه نه؟

میدونید چرا میخواست بره خرید؟ چون فقط میخواست وقتی جاری یا هر کسی پرسید شوهرت چی خریده بگه بله اینو برام خریده. من بهش میگفتم آخه تا کی میخوایی بخاطر این چیزا زندگی رو زهر مار کنی؟

کلی تو بازار هم غرر زد و دعوا کردیم و تو اومدیم خونه در حالی که از ناراحتی یادمه سرم داشت میترکید که زنی به این بی منطقی دارم.

واقعا یه فراموش کردن این چیزها رو داره؟ بعد هدیه تولد زوریه؟ چرا عشق و محبت رو بجاش به هم هدیه نکنیم؟

ببینید اگر ما آدما یاد بگیریم به جای این ظاهر بازیا به اصل مطلب بچسبیم زندگی هامون گلستان میشه.قبول دارم خرید هدیه خوبه اما مهمتر از اون چیزای دیگه است.

فکر کنید چقدر خوب میشید وقتی سرکار همسر می پرسید امروز چه روزیه و من میگفتم روز تولدته میگفت آفرین که یادته ولی عب نداره فراموش کردی و مهم همینه که تاریخ تولدم تو ذهنته.بعد میگفت امروز بخاطر تولدم بهترین ناهار رو درست کردم و خودم رو مرتب کردم و...

خوب وقتی اینطور برخورد کنه منم حتما میرم با جان و دل بهترین هدیه رو میخرم براش.

ولی خواهرای خوبم تو رو خدا شماها مثل سرکار همسر ما نباشید.

۴۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۲ ، ۱۰:۵۸
مرد تنها