رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

با سلام
گفتم با کسی که نمی توانم درد و دل کنم و از مشکلات و تنهایی هایم بگویم.لذا آمدم اینجا تا خودم را تخلیه کنم.
نظرات رو چون فرصت نمیکنم بدون پاسخ تایید میکنم و یا مختصر پاسخ میدم لذا خرده نگیرید.
تنهایی های من پایانی ندارد
از دیروز تا فردا بر بوم دل تنهایی را نقش زده ام
تنهایی را ستوده ام
تنهایی را بوییده ام
تنها یی را در کنج دل نهاده ام
و اکنون از تنهاییهای دل می نگارم

آیدی کانال : https://t.me/rangnamee
یا : @rangnamee

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین نظرات

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مرد تنها» ثبت شده است

سلام

امروز سرکار همسر وقت دکتر داشتند دیشب سپردند حتما دیر سرکار برم تا برسونمشون مطب.

ما هم گفتیم باشه و چشم.

صبح یک ساعتی دیر به کار رفتم و سرکار همسر رو به مطب رسوندم و رفتم.

ظهر که برگشتم پرسیدند چرا یه اس ندادی بپرسی چی شد؟گفتم اس دادم اتفاقا.

گفت چرا ندیدم پس؟رفت سمت مبایل که هر چی گشت پیدا نکرد.تا بعد چند دقیقه گشتن و زنگ زدن به گوشیش گفت از ماشین که پیدا شدم حس کردم چیزی افتاد پس مبایلم بوده.اینجا بود که فهمید مبایلش گم شده.

سرکار همسر به طور عادیش هم ترسناکه حالا ببنید با این موضوع چه وضعی پیدا میشه.

جالبه بدونید این سومین یا چهارمین مبایله که ایشون گم کردند که یک موردم تو کیفش آب ریخته شد و کل مبایل سوخت و از بین رفت.

یعنی سالی یک مبایل ایشون از بین بردند و بیشتر از ده بار تا حالا تو جاهای مختلف جا گذاشتند و چند باری هم بخاطر بی دقتی خراب کردند و بردم تعمییر کردم.

مثلا یه بارم که از ماشین پیاده شد و اومد خونه گفت مبایلم نیست ولی تو ماشین دستم بود وقتی رفتم بیرون دیدم از ماشین پیاده شده افتاده زمین و ماشین هم اومده از روش رفته و داغون کرده و قاب و محتویات غالبا تعویض شد.

نمیدونم واقعا همه خانم ها براشون این طبیعیه؟

یاد خاطره 8 سال پیش افتادم بزارید تا بحث داغه بگم:

یادم نمیره ماه عسلم که رفته بودیم مشهد هر دو تا از حلقه هاش رو موقعه وضو گرفتن دراورده بود و تو سرویس بهداشتی جا گذاشت و وقتی فهمید زود برگشت که برده بودند و هیچ وقت هم پیدا نشد که به قیمت امروز نزدیک دو سه ملیون میشد.

اما من خدا میدونه کمترین دعوا رو نکردم و برعکس دلداریش دادم و گفتم غصه نخور حتما پیدا میشه و شاید بردنش وسایل گمشده.

همش میگفت برگردیم شهرمون چی بگم وقتی حلقه ها نیست و آبروم میره و ...

گفتم غصه نخور بدون اینکه کسی بفهمه میرم برات دوباره میخرم و همین کار رو هم کردیم و الانم که هست هیچکی خبر نداره.

برگردیم به اتفاق امروز.خلاصه شروع کرد ناراحتی کردن و گفت پاشو بریم سر کوچه ببینم مبایل اونجاست؟

گفتم سرکار همسر الان 4 یا 5 ساعتیه گذشته و مسلما نیست و تا حالا یا زیر ماشین مونده یا بردنش و منم خسته بودم تازه رسیده بودم و از گرسنگی داشتم جون میدادم.

بعد گفتم چرا دقت نمیکنی؟این چندمین باره که گوشتیت رو گم و چند باری هم خراب کردی.(همه این حرف ها رو با زبان کاملا خوش و بدون داد و فریاد گفتم)

اما ایشون باز شروع کردند به داد و فریاد و کاملا طلبکار شدند.منم گفتم بابا به جای اینکه من طلبکار باشم و ناراحت بشم شما ناراحتید و منو دعوا میکنید؟ادامه دادند و سرم داد میزد و غرر میزد و منم مثل همیشه سکوت و با آرامش جواب میدادم.

خلاصه بعدش رفتند و دیدند نیست ناراحت برگشتند.

حالا ناهار چیه؟ آبگوشت گذاشتند و انقدر سر نزدند به گاز که کل آبش فقط یه کاسه شده بود و یک سیب زمینی بسیار کوچک(چون نگفته بودند بخرم)منم که صبحونه نخوردم دیشبم کمی نون و پنیر خوردم و دیروز ناهار هم نذاشته بودند.

دیدم اگه جواب شکم رو ندم باید راهی بیمارستان بشم که جاتون نمیدون خالی یا پر نون و ماست رو زدم تو رگ.

البته نمیدونم چرا من انقدر دل نازکم و شاید ضربه همینو میخورم.چون دوباره عصری رفتم بیرون و چون دیدم سرکار همسر خیلی ناراحته دلم براش سوخت خواستم براش مبایل بخرم که دیدم قیمت ها بالاست و منم فعلا جیبم خالیه.

خلاصه نمیدونم با این بی دقتی ها و بعد طلبکاریش به جای عذر خواهیش چکار کنم؟و میدونم ادامه داره و درست بشو هم نیست.

خدابا...

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۲ ، ۰۰:۰۲
مرد تنها

امروز سرکار همسر با آقا زاده جانم ساعت 4:30 رفتن بیرون و منم حدود 3 از سر کار برگشتم و مریض حال و خسته بودم.

ناهار که خبری نبود و منم چیزی نگفتم چون اگر حرفی بزنم میگه چقدر بهم گیر میدی و ولم کن و... و البته عادت هم کردم به غذا درست نکردن هاش و یا غذا های الکی درست کردنش.

وقتی میخواست بره بهم گفت اسباب بازی های بچه که تو خانه ریخته بود جمع کن.یه مقدار آجر و چرخش بود.

بعد از رفتنشون من خوابیدم چون کسالت داشتم و بعد که بیدار شدم گفتم یه دوشی هم بگیرم و بعد نمازمم که حال نداشتم زود بخونم بعد حموم خوندم و بعد سرکار همسر رسید.

وقتی رفتم آیفون رو بزنم دیدم اسباب بازی ها رو کلا فراموش کردم و دونستم بیاد شری بپا میکنه اما خوب دیگه دیر شده بود.

وقتی اومد از دور اسباب بازی ها رو دید بدون سلامی و... داد زد ...اسباب بازی ها رو جمع نکردی؟

گفتم نه اصلا حواسم نبود و خواب بودم و بعدم حموم.شروع کرد دعوا که چقدر میخوابی و ما رفتیم بیرون تو با خیالت راحت خوابیدی؟

گفتم کار یک دقیقه هم نیست جمع میکنم.

اما تا یک ساعت تمام دعوا کرد و غرر زد و منم فقط ساکت بودم.

شامم جاتون پر نون و پنیر خوردیم.

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۲ ، ۲۱:۳۹
مرد تنها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۲ ، ۲۰:۱۹
مرد تنها

خوشا به حالت ای امام که اینگونه عاشق بودی.کاش ما هم عاشق میشدیم.

نامه امام به همسرش در غربت:

صدقت شوم؛ الهی قربانت بروم،

در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آینه قلبم منقوش است.

عزیزم، امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوشی در پناه خودش حفظ کند. [حال] من با هر شدتی باشد می‌گذرد ولی به حمدالله تاکنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم.

حقیقتا جای شما خالی است. فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراهم نیست که این منظره عالی به دل بچسبد...

ایام عمر و عزت مستدام.

تصدقت. قربانت؛ روح‌الله.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۵۶
مرد تنها

با سلام

خیلی از مواقع متاسفانه دخترانی با مشکلات روحی و جسمی به راحتی بدون اینکه به خواستگار خود چیزی بگویند ازدواج میکنند.

یا اینکه چون خانواده بدی دارد و می خواهد خلاص شود به هر موردی ولو خوشش هم که نیاید جواب بله رو می گوید خانه بخت میره.

یا خانمی مذهبی نیست و با این حال با شوهری مذهبی ازدواج میکند.

خوب آیا این کلاه برداری نیست؟

چرا زندگی یک مرد باید بخاطر مشکل شما تباه شود؟

چرا نمی گویی خودم بدختم دیگه یه مرد و چند بچه و آینده اونها رو دیگه خراب نکنم؟

پس تو ازدواج نکردی و کلاه برداری کردی!!!

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۲ ، ۱۸:۲۱
مرد تنها

وقتی زندگی شاد دوستان و بعضی از زن و شوهر ها رو میبینم و میشنوم خیلی خوشحال میشم که اینگونه از زندگی لذت میبرند.

اما از طرفی غبطه میخورم و با خود میگم خدایا چرا زندگی من اینطور نشد؟چرا من نباید از زندگی لذت ببرم؟

هر چیزی که انجام میدیم توش ناراحتی و عصبانیت خانه.

مسافرت میریم گیر میده؟

مهمونی میریم همینه؟

عروسی های نزدیکانه برام عزاست و...

خدایا....

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۱۶
مرد تنها

دارم از صدای شکستنهام سیر میشم 

دارم از زمونه دلگیر می شم 

دارم عاشق گوشه گیر می شم

دارم یه آدم خسته درگیر می شم..!!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۳۸
مرد تنها

یکی از مهمترین علت های درگیری ما حسادت بیش از حدی است که همسرم به جاریش دارد.

و متاسفانه علت حسادت دو چیز است که یکی دردآور است و دیگری ناراحت کننده.

می گوید او جاری بهترین شوهر رو داره و بهترین پدر و مادر رو داشته و من از هر دو محرومم.

میگم خانم من که بحمدالله از نظر مالی و اخلاقی از برادرم بد نیستم و شاید بهتر هم باشم چرا اینطور قضاوت میکنی؟میگه نه خیر تو خوب نیستی.

میگم اگر هم بدم چون تو رفتارت درست نیست و مطمئن باش اگر مثل جاری خوش اخلاق و دل به زندگی بدی منم بهترین رفتار رو با تو دارم.

وقتی همش با من جنگ و دعوا داری چطور میتونم محبت کنم؟

وقتی همیشه ناشکری میکنی و زندگیمون رو بدترین زندگی میدونی چطور بهت محبت کنم؟

و...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۴۹
مرد تنها


دیر زمانیست که من خسته ام

دیر زمانیست که بشکسته ام

راه ندانم که بر آن پا نهم

چاره ندارم ز گره وا رهم

زندگیم چرخه تکرار شد

دل به غمی سخت گرفتار شد

کو نفسی تا که مسیحا شود

بر من مرده دم عیسی شود

عمر همه صرف گرفتاری است

زندگی امروز که بیزاری است

روز نه روزیست که بهروز باد

روز همه بدتر دیروز باد

آخر این راه خدایا کجاست؟

خسته شدم از همه مولا کجاست؟

کی برسد نوگل زهرای ما

ای نفست جلوه گر مصطفی

کاش که آن روز همین جمعه بود

سهم من و تو همه این نغمه بود

یوسف زهرا که علمدار شد

عدل علی باز پدیدار شد.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۱۱
مرد تنها

عکس

8 سال هست ازدواج کردم.

اما لذتی از این زندگی نبردم.

نمیدونم خودم مقصرم یا انتخابم غلط بوده.

اما هر چی هست به آرامشی که دنبالش بودم نرسیدم.

خدایا به نداده ات شکر و به دادهایت هم شکر.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۲ ، ۱۷:۴۷
مرد تنها