امشب حال ندارم
با سلام
امشب هیچ حال ندارم سرمم حسابی درد میکنه.
سرکار همسر بخاطر شرایط بارداری معده درد شدید داره طوری که همش خوابه و احساس ناراحتی میکنه. مادرش هم چند روز بود و سه روز پیش رفت.
مادرش بود میرسید بهش و تقریبا بهتر بود اما حالا بازم حالش بده. من کمک میکنم حتی غذا هم میزارم ولی خب غذای ساده است و مقوی نیست.
حالا گیر داده که بره شهرستان خونه مادرش این چند روزه.تا اینجا مشکلی نیست.
مشکل اینه که از شانس بد ما پدر و مادرم برای اولین بار عید میخوان بیان شهر ما چون هرسال ما میرفتیم امسال اونا میخوان بیان و سرکار همسرم حالش اینطور و داره میره.
به مادرم زنگ زدم که بگم داره میاد شهرستان بنده خدا از لحنش فک کنم کمی ناراحت شد اما انقدر خوب و فهمیده است که چیزی نگفت و برعکس گفت بیاد و عید هم بمونه پیش مادرش و اگه ما هم اومدیم شهر شما میریم خونه داداشت. و گفت بودنش اونجا فایده نداره چون مریضه و بره پیش مادرش تا بهتر بشه.
متاسفانه سرکار همسر ما همه کاراش با زنای دیگه فرق داره.اون خانواده ،اون رفتارش، رابطه اش با دیگران،اینم حاملگی.
من درکش میکنم و کمک هم میکنم تو کار خونه و الانم که میخواد بره شهرستان هیچی نگفتم و اتفاقا گفتم برو.
البته سرکار همسر از ابتدای ازدواج هر مهمونی برای ناهار شام میومد دعوای اساسی راه می انداخت.قبلا هم گفته بودم متاسفانه زرنگ نیست.
باور کنید این نه ماه درد ما مردها کمتر از شما زن ها نیست.ما هم یه جورایی حامله ایم و دردمونم بیشتره.
به نظر من صیغه کردن با خیانت کردن هیچ فرقی نداره.
راه حل مشکلات، پاک کردن صورت مساله نیست.
اگه واقعا فکر میکنین همه راههای ممکن(اعم از محبت کردن، صحبت کردن در مورد مشکلات، مشاوره و...) رفتید و باز هم اثری نداشته و فکر میکنین هیچ جوری درست نمیشه، خوب طلاقش بدید ، خلاص شید.
نمیخوام طلاق رو تشویق کنم . (طلاق باید آخرین راه حل باشه) ،اما لا اقل با اینکار براش بعنوان یک انسان احترام قایل شدید. حداقل بهتر از اینه که تصمیم بگیرید بی خبر از اون برید صیغه کنید. شما بهانه میارین میگین اگه بهش بگم جنگ بپا میشه یا مهریه شو باید بدم .
معذرت میخوام که اینو میگم، ولی مثل این میمونه که خانمتون خدای نکرده از دست شما ناراحت باشه و بگه شوهرم درست بشو نیست که نیست. منم که از ترس آبرو نمیخوام طلاق بگیرم و خونه پدری هم که نمی تونم برم.قانون هم که به من اجازه ازدواج همزمان با یه مرد دیگه رو نمیده، پس بهتره با یه مرد دیگه پنهانی در ارتباط باشم و کمبودهامو از طریق اون جبران کنم ولی همزمان با شوهرم زندگی کنم و تحملش کنم.ولی کیفشو با یکی دیگه ببرم.
در این صورت کار شما یا خدای نکرده ( زبونم لال)کار اون چه فرقی با هم داره؟اینکه هر دو به خاطر عواقب طلاق یه عمر همدیگرو فریب بدین و یه زندگی جنبی دیگه هم در کنار این زندگی داشته باشین.آخه این درسته؟
خیانت کردن یا بقول شما صیغه کردن آسون ترین ولی در عین حال غیر انسانی ترین کار ممکنه.
خواهش میکنم از دست من و جسارتم تو حرف زدن ناراحت نشین.
نمیشناسمتون ولی از خوندن مشکلات شما و همسرتون واقعا اذیت شدم. البته همه مشکل دارن ولی هرکس به یک شکلی.باور کنید پدر و مادر من اونقدر باهم مشکل داشتند که نگو و نپرس. اصلا هیچ جوری هم کفو یا هم فکر نبودن. مثل سفید و سباه، مثل روز و شب. ولی همیشه اینو از هر دوشون شنیدم که وقتی پیش دیگران حرف میزدن میگفتن که بهم دیگه از این جنبه اعتماد صد در صد دارن.
همین باعث شد من با وجودیکه بارها و بارها در معرض وسوسه های محیط اطرافم بودم و موقعیتش همه جوره برام فراهم بود ولی حتی یه لحظه هم بهش فکر نکردم.من دلیلش رو فقط پدر و مادرم میدونم که تو این زمینه الگوی خوبی برام بودن.
ببینید مثلا تو عربستان یه مرد چند تا زن داره و همه باهم توطبقات مختلف یه آپارتمان زندگی میکنند و اتفاقا ممکنه خیلی با هم خوب باشند. ولی اینجا عربستان نیست که یه مرد چند تا زن داشته باشه، زنه هم وقتی بفهمه عین خیالش نباشه. کافیه زنی متوجه این مساله بشه از لحاظ روحی داغون میشه به پوچی میرسه. تا چه برسه به همسر شما که خودش هم مشکلات روحی داره.دو سال پیش دختر یکی از همسایه هامون وقتی فهمید شوهرش یه زن دیگه گرفته،با بنزین خودشو تو حموم آتیش زد.میخوام بگم همونقدر که تحمل این مساله خیانت برای یه مرد درد آوره برای زنم همینطوره. من همسرم همیشه بهم میگه ترجیح میدم بمیرم ولی اون روزو نبینم که خانمم بهم خیانت کنه. کاملا حسشو درک میکنم چون منم دقیقا همین حسو دارم.
لطفا صبر کنین بعد زایمانش با هم برین پیش یه مشاور خوب ، با هم با آرامش حرف بزنین، اگه اون اولش سرکشی کرد شما بزرگی به خرج بدین.
باور کنین محبت دل سنگو هم آب میکنه، تا چه برسه با خانم شما.
منم قبلا تو دلم به بعضیا حسودی میکردم.از دستورالعمل های یه مشاور استفاده کردم. الان نه تنها خودم خیلی آروم شدم بلکه یه مدتیه هر شب برای شادی و موفقیت اون چند نفری که بهشون حسادت میکردم دعا میکنم.
در هر صورت اگه با حرفام ناراحتتون کردم یا بی ادبی کردم معذرت میخوام.
امیدوارم کمکی کرده باشم. ببخشید که طولانی شد.