حرف حسابی
با سلام
عید بر همگی شما مبارک.امیدوارم این چند روزه به شما خوش گذشته باشه.
ایام عید بود چیزی ننوشتم تا باعث ناراحتی کسی نشده باشم.
از امروز صبح بگم که سرکار همسر بیدار شدند و گفتند بریم دکتر آزمایش بنویسه و بعد بریم آزمایشگاه.(بدون هیچ مقدمه ای و تذکر در روز قبل)
بنده هم عرض کردم ایرادی نداره ولی دکتر رو امروز بریم و آزمایشگاه رو فردا صبح.چون اگه هر دو رو با هم بریم من به کارم نمیرسم و از طرفی هم 9 جلسه مهمی داشتم.
وقتی که این پیشنهاد کاملا منطقی و منصفانه رو دادم ایشان طبق روال همیشگی شروع به اعتراض کردند و گفتند نه خیر هر دو رو باید با هم امروز بریم تو چرا به سلامتی من اهمیت نمیدی ؟ چرا هر چی تو میگی باید اون باشه ؟و...
خلاصه همینطور قطار کردند و گفتند.منم گفتم بابا خیلی از زنا خودشون تنها میرند حالا من حاضرم با تو بیام و هم دکتر میام هم آزمایشگاه اما بزار یکیش رو امروز بریم و اون یکی رو فردا.این کجاش به سلامتی تو لطمه میزنه؟ضروری هم که نیست.
اما ایشون کلی غرر زدند و آخرشم گوش نکردند و رفتیم و هر دو رو صبح انجام دادیم و من با هزار بدبختی خودم رو به جلسه رسوندم.
حالا ظهر برگشتم خونه و موقعه ناهار هست و سرکار همسر چند تا سیب زمینی آب پز کردند و روغن زدند و کوبیدند و به آقا زاده هم اسرار می کنند غذا بخور.
آقا زاده هم دست به غذا نزد و رفت بازیگوشی کردن خودش.سرکار همسر گفتند بچه رو باید ببریم دکتر و ... چون هیچی نمیخوره.گفتم خوب طبیعیه این قضایی که شما گذاشتی رو منم نمیتونم بخورم و تا نگاه کردم با وجود گرسنگی زیادم سیر شدم چه توقعی داری بچه از این بخوره؟ و ایشون هم ناراحت شدند گفتند مگه چه مشکلی داره؟و...
متاسفانه همیشه کوتاهی های خودش رو با دکتر رفتند و آزمایش میخواد جبران کنه.در حالی که اگه همیشه غذای خوب بزاره بچه خوب میخوره و مشکلی پیش نمیاد.خیلی از مواقع خصوصا شب ها یا شام نیست یا مانده و ظهرا بی کیفیت .
البته ناگفته نمونه 12:30 منزل رسیده بودند اما میتونستند غذای بهتر بزارند.حالا من هیچ اما برای بچه که لازم بود.
کاش می شد اندکی از تاریخ را بهتر نوشت
کاش می شد پشت پا زد بر تمام زندگی