رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

با سلام
گفتم با کسی که نمی توانم درد و دل کنم و از مشکلات و تنهایی هایم بگویم.لذا آمدم اینجا تا خودم را تخلیه کنم.
نظرات رو چون فرصت نمیکنم بدون پاسخ تایید میکنم و یا مختصر پاسخ میدم لذا خرده نگیرید.
تنهایی های من پایانی ندارد
از دیروز تا فردا بر بوم دل تنهایی را نقش زده ام
تنهایی را ستوده ام
تنهایی را بوییده ام
تنها یی را در کنج دل نهاده ام
و اکنون از تنهاییهای دل می نگارم

آیدی کانال : https://t.me/rangnamee
یا : @rangnamee

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین نظرات

با سلام

خیلی از مواقع متاسفانه دخترانی با مشکلات روحی و جسمی به راحتی بدون اینکه به خواستگار خود چیزی بگویند ازدواج میکنند.

یا اینکه چون خانواده بدی دارد و می خواهد خلاص شود به هر موردی ولو خوشش هم که نیاید جواب بله رو می گوید خانه بخت میره.

یا خانمی مذهبی نیست و با این حال با شوهری مذهبی ازدواج میکند.

خوب آیا این کلاه برداری نیست؟

چرا زندگی یک مرد باید بخاطر مشکل شما تباه شود؟

چرا نمی گویی خودم بدختم دیگه یه مرد و چند بچه و آینده اونها رو دیگه خراب نکنم؟

پس تو ازدواج نکردی و کلاه برداری کردی!!!

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۲ ، ۱۸:۲۱
مرد تنها

وقتی زندگی شاد دوستان و بعضی از زن و شوهر ها رو میبینم و میشنوم خیلی خوشحال میشم که اینگونه از زندگی لذت میبرند.

اما از طرفی غبطه میخورم و با خود میگم خدایا چرا زندگی من اینطور نشد؟چرا من نباید از زندگی لذت ببرم؟

هر چیزی که انجام میدیم توش ناراحتی و عصبانیت خانه.

مسافرت میریم گیر میده؟

مهمونی میریم همینه؟

عروسی های نزدیکانه برام عزاست و...

خدایا....

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۱۶
مرد تنها

دارم از صدای شکستنهام سیر میشم 

دارم از زمونه دلگیر می شم 

دارم عاشق گوشه گیر می شم

دارم یه آدم خسته درگیر می شم..!!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۳۸
مرد تنها

یکی از مهمترین علت های درگیری ما حسادت بیش از حدی است که همسرم به جاریش دارد.

و متاسفانه علت حسادت دو چیز است که یکی دردآور است و دیگری ناراحت کننده.

می گوید او جاری بهترین شوهر رو داره و بهترین پدر و مادر رو داشته و من از هر دو محرومم.

میگم خانم من که بحمدالله از نظر مالی و اخلاقی از برادرم بد نیستم و شاید بهتر هم باشم چرا اینطور قضاوت میکنی؟میگه نه خیر تو خوب نیستی.

میگم اگر هم بدم چون تو رفتارت درست نیست و مطمئن باش اگر مثل جاری خوش اخلاق و دل به زندگی بدی منم بهترین رفتار رو با تو دارم.

وقتی همش با من جنگ و دعوا داری چطور میتونم محبت کنم؟

وقتی همیشه ناشکری میکنی و زندگیمون رو بدترین زندگی میدونی چطور بهت محبت کنم؟

و...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۴۹
مرد تنها


دیر زمانیست که من خسته ام

دیر زمانیست که بشکسته ام

راه ندانم که بر آن پا نهم

چاره ندارم ز گره وا رهم

زندگیم چرخه تکرار شد

دل به غمی سخت گرفتار شد

کو نفسی تا که مسیحا شود

بر من مرده دم عیسی شود

عمر همه صرف گرفتاری است

زندگی امروز که بیزاری است

روز نه روزیست که بهروز باد

روز همه بدتر دیروز باد

آخر این راه خدایا کجاست؟

خسته شدم از همه مولا کجاست؟

کی برسد نوگل زهرای ما

ای نفست جلوه گر مصطفی

کاش که آن روز همین جمعه بود

سهم من و تو همه این نغمه بود

یوسف زهرا که علمدار شد

عدل علی باز پدیدار شد.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۱۱
مرد تنها

بسم الله

یادمه دنبال مورد بودم که یکی از دوستان دختری رو معرفی کرد و من هم وقتی خصوصیاتش رو شنیدم راغب شدم مادرم رو بفرستم تا ببینه چطوره.

اما رفیقم گفت وضع مالی خوبی ندارند و پدرش هم کمی مریض حاله.

گفتم ایراد نداره حالا بریم ببینیم چی میشه.

وقتی مادرم تماس گرفتند قرار گذاشتند و رفتند و مادرم پسندید و خودم هم که رفتم صحبتی کردم و جلسه اول پسندیدم چون محجبه و اهل نماز و مومن بود.

جلسه دوم هم رفتم و اونم مثل جلسه اول خوب بود.البته خیلی صحبت نکردیم چون کلیات به هم میخوردیم مشکلی ندیدم.

بعد که پدرش رو دیدم متوجه شدم وضعیت جسمانی خوب ندارد و چیزی شبیه عقب مونده ها هست که البته به دلایلی اینگونه شده بود.وضع مالی بدی هم داشتند که همین دو دلیل اساسی باعث مخالفت شدید پدر و مادرم شد.

اما من واقعا دلم برای خانمم سوخت هم بخاطر وضع مالیش و هم بخاطر پدرش و گفتم چرا باید یک دختر خوب و مومن بخاطر این دو مشکل نتواند زندگی خوبی داشته باشد.

اما بزرگترین اشتباه زندگیم همین بود و به قول معروف اومدیم ثواب کنیم کباب شدیم.

این خانم از ابتدا در خانواده فقیر بوده و پدرش این وضعیت رو داشته و فشار زندگی روی مادرش بوده و مادر هم یه زن ساده و عصبی بوده که به قول خانمم تا 20 سالگی فقط در منزل دعوا و فریاد بوده.

در نتیجه من با خانمی ازدواج کردم که 20 سال با شرایط بد زندگی کرده و اعصابش به هم خورده و دارای افسردگی بوده.

اما همه اینها از ما پنهان بود و ما ظاهر را می دیدیم و وقتی من دختر را که تحصیل کرده و مذهبی میدیدم و دارای ایمان ،هیچ وقت چنین احتمالی را نمی دادم که چه گذشته ای داشته باشد و چگونه به روحیاتش ضربه زده خورده است.

خلاصه هر چه بود گذشت و نفهمیدیم و ازدواج کردیم.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۳۹
مرد تنها

امشب میبینم که خانم اعصاب نداره.

میگم خانم چیه؟چی شده عصباب نداری که؟

چون همش سر بچه داد میزد و با منم بد برخورد میکرد، با اخلاقش آشنام میدوم باز ناراحته.

بعد که پرسیدم میگه یاد گذشته و کارای تو افتادم.

منم چی بگم؟

گذشته ای که خودش خراب کرده و بعدا تو پست ها مفصل میگم.

نگو خانم با دوستانش صحبت کرده و دوستانش از گذشته گفتن و اینم مثل همیشه فکر میکنه گذشته خوبی نداشته.

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۲ ، ۲۱:۳۱
مرد تنها

عکس

8 سال هست ازدواج کردم.

اما لذتی از این زندگی نبردم.

نمیدونم خودم مقصرم یا انتخابم غلط بوده.

اما هر چی هست به آرامشی که دنبالش بودم نرسیدم.

خدایا به نداده ات شکر و به دادهایت هم شکر.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۲ ، ۱۷:۴۷
مرد تنها