رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

با سلام
گفتم با کسی که نمی توانم درد و دل کنم و از مشکلات و تنهایی هایم بگویم.لذا آمدم اینجا تا خودم را تخلیه کنم.
نظرات رو چون فرصت نمیکنم بدون پاسخ تایید میکنم و یا مختصر پاسخ میدم لذا خرده نگیرید.
تنهایی های من پایانی ندارد
از دیروز تا فردا بر بوم دل تنهایی را نقش زده ام
تنهایی را ستوده ام
تنهایی را بوییده ام
تنها یی را در کنج دل نهاده ام
و اکنون از تنهاییهای دل می نگارم

آیدی کانال : https://t.me/rangnamee
یا : @rangnamee

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین نظرات

این روزها حال خوشی ندارم

دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۰۵ ق.ظ

با سلام

ممنونم از دوستانی که جویای حال من هستند.یه مدتی هست حال نوشتن هم ندارم و خیلی خسته ام.

من این وبلاگ رو جهت نوشتن درد و دل و خاطرات خودم درست کردم اما یعضی از دوستان با نظرات خاص خودشون نمک به زخم ما می پاشند و بعضی ها هم با درک بالایی که داشتند علاوه بر هم دردی راه حل و کمک های خوبی کردند که تشکر میکنم از همگیشون.1

سرکار همسر جدیدا با خانم های فامیل ما درگیری پیدا کردند که به بحث و جدل کشیده شده و این وسط  من رو تنها گزینه تخلیه عصبانیت های خودش قرار داده و اعصاب برام نذاشته.

هر کس هر اشتباهی می کنه از من توضیح میخواد و انقدر غرر میزنه و گلایه میکنه و زمین و زمان رو به هم میبافه تا بحث به مشاجره ختم بشه. توهین به مادر و پدر و ... که هیچ ربطی به مشکل ندارند. فک نکنید میاد با من درد و دل میکنه تا تخلیه بشه ها نه میاد سر من خالی میکنه عصبانیت هاش رو.

من نمیدونم چرا این زن با هیچ کس نمی تونه تعامل داشته باشه و با همه درگیره یاد ندارم به کسی نزدیک شده باشه و دوستیش ادامه دار باشه.

دیگه همه فهمیدند همسر با اخلاقی ندارم و همانطور که به موقعیت ام لطمه زده باعث شده از ما فاصله بگیرند .


1. پ.ن : نمیدونم شاید دیگه مطلب ننویسم یا برم یه وبلاگ دیگه و بی سر و صدا مطلب بنویسم بدون فعال کردن نظرات.خودم باشم بدبختی های خودم.

موافقین ۰ مخالفین ۱ ۹۳/۰۳/۱۲
مرد تنها

نظرات  (۲۹)

تلاش عالی وجود دارد. پس چه اتفاقی افتاد؟ موفق باشید!
۱۷ خرداد ۹۳ ، ۰۰:۳۹ دکتر صالحی
 
عرض سلام و ادب و احترام....
امیدوار حالتان در این روز های گرم و بهاری و خوش و خرم باشد...

امیدوارم دفتر ایام مطابق میلتان ورق بخورد و آرزوی سعادت و خوشبختی برایتان دارم.... .
دکتر صالحی
سلام 
شوهرمن 
خیلی جون دوست وشکموست خدا نکند یه بیمار چیزی تو بدنش احساس کند دیگه ما بیچاره میشیم 
شوهرمن خانواده خودش رو دوست داره  مرتب خونه پدرش میره اگه بپرسی کجا فوری قیافه حق بجانب بخودش میگیره میگه نمی تونم به مادرم ویا پدرم سر بزنم 
اصلا بفکر سلامتی من نیست نبوده 
اصلا بفکر لباس وضع جسمانی من نیست 
تنبل از اول زندگی زورکی فرستادم سر کار بفکر پس انداز پول و اینده نیست تا قرون اخر پولش رو خرج میکنه وقتی چیزی ازش بخوایم میگه چکار کنم ندارم دیگه
 به ظاهر اصلا به حقوق من کاری نداره ولی انقدر در تنگنا میمونم که مجبورم حقوق که هیچ از برادر وخواهرم قرض بگیرم تا زندگی بچرخه
اصلا بفکر فیش اب وبرق نیست انقدر میمونه یا من پرداخت کنم یا اینکه بیان قطع کنند 
به وسایل خونه کاری نداره اصلا براش مهم نیست مبل کهنه شده حالا هرچی اگه خریدم وسیلمون را عوض میکنیم والا باید همونطور باشه به نظافت خونه اصلا کمک نمیکنه از خواب که بلند میشه رختخواب همینطور رو زمین میمونه چای میخوره قندان واستکانش اگه من برندارم همونطور میمونه عاشق اهن ضایعات اهن  مثل پیچ ومهره دینام سوخته اگه من داد بی داد نکنم اینارو جزئ وسایل تزئین خوته قرار میده 
 خدا نکنه مثلا من بگم دندونم درد میکنه فوری چند تا درد باهم میگه ومیناله من بدبخت باید صدامو در نیارم 
اگه به خانواده خودش مقروض باشیم مرتب میگه وسریع باید بهشون بدیم 
اگه از خونواده من قرضی گرفته باشم عین خیالش نیست خودشو میزنه به اون راه به بی تفاوتی 
  در هر شرایطی باید نیاز جنسیش براورده بشه مریض باشم حوصله نداشته باشم حتی مادرم فوت کرده بود هنوز دفنش نکرده بودند اون شب هم به خواستش رسید  
 اوایل خیلیم بد دل بود سر کار که میرفتم اگه دیر میشد دمار از روزگارم در میورد  با کمال پرویی میگفت با همکارت بودی؟  
سه تا ازش بچه دارم سر هر کدومش که فهمیده باردارم منو به گریه انداخته  سر اولی بعد از دوا ودرمون حامله شدم جواب ازمایش رو وقتی بهش نشون دادم با کمال پرویی گفت فکر نکن که حالا بچه دار شدی چی شده و رویت زیاد بشه وچیزای دیگه  سر دومی وقتی فهمید حامله هستم اسرار میکرد که برو بندازش وقتی دید اینکار و نمی کنم پسرم  رو از بغلم گرفت منو انداخت بیرون  بدون کیف وپول با گریه پیاده رفتم خونه بابام  (چیت سازی تهران تا افسریه  اگه بشناسید مسافت زیادیه اونم زن ویاردار )بعد از چند روز خودش نیومد دنبالم برادرش ویکی از فامیلاش  اومدن دنبالم  
باز بچه سوم رو هم همینطور فهمید که حامله هستم دعوا که برو بندازش منم نرفتم میگفتم با خودت میرم تنهایی نه خلاصه بعد از دوسه ماهی که قهر بود مادرش بهش گفته بود ببین من مریضم بخاطر من  نخوا که سقط کنه دیگه چیزی بمن نگفت ولی جرات نداشتم بگم من بردارم یه کم بهم کمک کن اگه میگفتم با کمال پرویی میگفت منکه نمی خواستم  مادرش در هر جمع فامیل مینشست با افتخار میگفت من از ........... خواستم بچه رو سقط نکنید بخاطر من بچه رو نگهداشت من همیشه نگران بودم وقتی بچه ام بزرگ شد وفهمید بخاطر مادربزرگش باباش از سقطش منصرف شده چه حالی میشه 
وای چی بگم دلم داره میترکه مرور گذشته اشکمو در اورده 
تمام تربیت وتجصیل بچه ها به عهده خودم روزی میشد بخدا وقت پیدا نمیکردم ببخشید دستشویی برم خرید وکار بیرون نظافت خونه رسیدگی به نظافت ودرس بچه ها همه بامن بود ایشون هر وقت دوست داشت سر کار میرفت  راحت بود خیلم اهل کتاب قربونش برم فرد روشن فکر مملکته میرفت دنبال فلان کتاب میگشت باید پیداش میکرد حالا یا از کتاب خونه ها یا میخرید 
اهل دین وامام وپیغمبر هم نیست بگم فقط خدا رو قبول داره باز درست نگفتم بعضی مواقع میگه خدایی هم نیست همه چیز از طبیعت بوجود اومده بماند
اینا ........ ولی ادم پاکی هست  میتونم قسم بخورم تا حالا به زنی به نیت بد نگاه نکرده  مال حرام خور هم نیست 
33 سال باهاش زندگی کردم چند بار منو بزور کشونده دادگاه رفتم سریع برگشتم که بچه هام خونه تنهان هر وقت کارهای اداریش رو انجام دادی من میام طلاقنامه رو امضا میکنم 
اون روزا گذشت خدا رو شکر الان  بچه ها بزرگ شدن خودم باز نشسته شدم دختر وپسر اولم ازدواج کردن یه نوه پسری دارم 
پسر بزرگم کشاورزی خونده الان برای خودش کارگاه داره وسایا کشاورزی تولید میکنه دخترم مهندس مخابرات پسر اخریم هم  با برادرش کار میکنه هم ورزشکار قهرمان کشور دیپلمس  ادامه نداد 

حالا شما بفرمایید شوهر من جز کدام دسته است ؟؟
سلام....داشتم عاشقانه های یه وبلاگ دیگه رو می خوندم که تو نظراتش نظر شما رو دیدم که نوشته بودید : چندتا از پست هاتون رو خوندم.
اما نمیدونم چرا یه حسی میگه این مطالب همه تخیلاتی هستند که بهش نرسیدید و دارید اینجا می نویسید..............کنجکاو شدم اومدم سراغ وبتون اما انقدر غمگین نوشته بودید که فقط چند تا پست رو خوندم..........دیدید تو قانون جذب میگه هر چی رو که بیشتر بهش فکر کنی بیشتر جذب می کنی؟...انقدر به مشکلاتتون پر و بال می دید که هر روزم داره بیشتر می شه ......چرا فقط از بدی های همسرتون می گید ...چرا روزای اول زندگی مشترکتون یادتون نمی یاد ؟...بلاخره از اول که این شکلی نبوده حتما عاشقش شدید که باهاش ازدواج کردید دیگه....فکر کنید چه جوری می تونید دوباره مثله روزای اول عاشق هم باشید .....من در حدی نیستم که بخوام راهنمایی بکنم ..ابراز هم دردی هم که به درد شما نمی خوره ....فقط می تونم بگم تا سنتون بالا نرفته یه کاری بکنید ...مگه ادم چند بار به دنیا میاد که اونم بخواد با غم و غصه زندگی کنه ..........یه راهی پیدا کنید برای خوشبختی .........من نه میگم مشاوره نه چیزای دیگه ، هرچند که می تونه اینا هم کمکتون کنه ...اما ..اول و اخر همه چیز فقط خداست ....ببخشید زیاد حرف زدم ....امیدوارم یه روز تو این وبلاگ عاشقانه هاتون رو بخونم.
سلام برادر خوب و تنها . کار بعضی از دوستان هم اشتباه بوده ما که شناخت کاملی از همسرتون نداریم. نباید اینطوری قضاوت کنیم. یه حسی بهم میگه اگه همسرتون این رنجنامه های شما رو ببینه و بخونه در رفتارش تجدید نظر میکنه. داداش خوبم باید به همسرت بفهمونی که مهمترین و عزیزترین فرده زندگیته. باور کن محبت کردن معجزه میکنه. قبول دارم کار سختیه ولی شما از پسش برمیای. ...
من فک میکنم همسر شما افسردگی داره.چرا پیش مشاور نمیرین؟ضمنا به عنوان یه زن میگم دلیل نصف مشکلات شمایید.چون درک نمیکنید اون بارداره.اونم یه ادمه که حق داره اونجور که میخواد لباس بپوشه یا معاشرت کنه ...........
سلام دوست عزیز
با ستار موافقم
قوی باش مردونه باش
این رفتارای خانومت دقیقا واسه اینه که هیچ جذابیت مردونه ای ندیده
زنم و حس میکنم که همینه
به هر حال نظر منه
موفق باشی
وبلاگ شما رو دوست دارم. خیلی وقت نیست میخونمت ولی یه مقدار از آرشیو رو تو این مدت نگاه کردم. امیدوارم اگه نوشتن به زندگیت لطمه ای نمیزنه، بازم بنویسی. چون نوشتن شما برای من که مفید بوده :)
انشالله مشکلاتتون با هم حل شه و شرایط بهتر
براتون دعا میکنم
موفق باشی

من خیلی وقته فهمیدم هیچ کس مثل خودمون نمیتونه درک کنه چه غمی ته دلمونه

باهاش بداخلاق بشید نتیجه نمیده؟یه جوری که بفهمه اعصاب خرد کن شده، فکر کنه دیگه نمتونید باهاش زندگی کنید  اینجوری شاید برای زندگیش نگران بشه و سر عقل بیاد. انشالله که درست بشه

سلام خوبید؟نمیدونم واقعا نمیدونم چی بگم.فقط میگم همیشه توکلتون بخدا باشه و هیچ وقت ناامید نشین!ناامیدی از گناهانه کبیرست.
بمنم آدرس بدین بی یر و صدا نرینا

سلام

من خیلی دلم گرفته بود اومدم اینجا سرگرم بشم ناراحتیمو یادم بره بدتر شد راستی شاید خانمتون به خاطر بارداریشه که حساس شده

 

بی خیال حرص خوردن نداره ادم باید در بدترین شرایط زندگی به خدا توکل کنه
شما میتونید با یک سیاست درست وحساب شده به خوبی زندگی وهمسرتون رو مدیریت کنید به من وامثال من هم به چشم یک دوست نگاه کنید که هرکس برای خودش نظری داره مهم اون کاری هست که شما باید انجام بدید اونم سیاست حساب شدست منظورم بدی کردن نیست بلکه همیشه جواب بدی جز بدی نیست
منظورم اینه که سیاست ورفتارتون رو تغییر بدیدوکاری کنید که خودش دنبالتون بیاد ومطیع ویارو یاورتون باشه کمک خواستین در خدمتم تا الان هرچی گفتم شوخی وبه نوعی ادم شناسی به سبک خودم بود از این پس جز یاری وکمک اگه بتونم هدف دیگه ای ندارم به امید خوشبختی شما وهمسرتون.
سلام اقای مدیر
چرادق ودلی بقیه سر من خالی میکی؟؟!!!
سلام خوش امدید!!
همین
 مثل اینکه از اومدن دوباره من خوشتون نیومد
بی خیال غمی نیست همه که مثل من بزرگ دل نیستند

ما یه همسایه داریم وقتی این پست رو خوندم یاد اون افتادم میدونید اون آقا چه واکنشی نشون میده در برابر زنش، فقط سکوت. اصلا نمیگه داری با کی حرف میزنی .میزاره کل حرفاشو بزنه... میتونی دو تا پنبه بدون اینکه متوجه بشه بزارید توی گوشتون اونوقت شما هم اعصابتون خرد نمیشه...شما دیگه الان باید به اخلاقش عادت کرده باشید پس خونسرد باشید و بی خیال 
سلام برادر عزیزم
وقتی پستو میخوندم واقعا متاسف شدم.بعضی از ما ب ندونسته  و یک طرفه قضاوت کردن در مورد بقیه عادت کردیم
امیدوارم ک مشکلاتتون ب زودی حل بشه و گشایشی توی زندگیتون رخ بده.
بهترین کار ممکنو میکنی به سلامت.
معلوم شد شمایی که طاقت دو تا انتقادو نداری وای به حال همسر گرامیتون حتما یه حرف سادشو اینطوری مینویسی

۱۲ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۲۲ معرفی وبلاگ های خش
پس ما چیتو؟؟؟؟

لغت قلبه رو اشتباه نوشتم منظورم قلنبه بود

واقعا ناراحت شدم ... متاسفم که بعضی از این کامنت ها هم نمک شدن به روی زخم شما... ولی خواهشا اینجا رو ترک نکنید ؛اینجا حداقل جایی که میتونید خودتون رو تخلیه روحی کنید اگه نوشتن رو هم بیخیال شید که دیگه هیچی .... نهایتا قسمت نظرها رو مسدود کنید یا رمز بگذارید ولی ترک نکنید،

قابل توجه خانم هایی که نظرات مخرب گذاشتن: حالا اگه یه خانم جای آقای متاهل این پست هارو مینوشت و همین شماها کلی رحم و مروتتون قلبه میشد !!! !!!لطفا وقتی نمیتونید مرحم باشید زخم نباشید ؛ این بنده خدا به خاطر دل خودش میاد مینویسه نامه براتون نفرستاده که میایید میخونید و الکی محکومش میکنید والا من خودم زنم و به جرات میگم زنها هم کمتر از مردهابی اشکال نیستند وگاهی خودشون عامل فساد و خیلی اتفاقات ناجور هستند .... من کل کانت ها و جواب هارو خوندم  تا حالا این بنده خدا تو جواب دادن به کامنت ها بی ادبی کرده  ویا متنی به دور از ادب و... زده  خوبه منصف باشیم

سلام ازاین پستتون حسابی دلم گرفت.وبهتون حق میدم که برید ازاینجا.متاسفانه درپست قبلی بعضیها خیلی کامنتهای ناجوری گذاشتن و میدونماعصابتون را به هم ربخت.
له هرحال امیدوارم شادی روزی شماشودوبه اون زندگی که لیاقتشو داریددست پیداکنید.
سلام.بعضیا که بیدردمینالندوبعضیا هم بی انصافانه می نویسن.من هنوزبرسرحرفم هستم نتیجه بالا25 سال زندگی پرفرازونشیب .تاوقتی مقتدرنباشی هرجای دنیا باهرکی وصلت کنی همینه.نشنیدی که میگن زمین نرم داس فرومیره؟محبت به زن جزوظایف مردهست اما زن هم باید جنبه ی محبت وگذشت رونشون بده .نه مردونه زن هیچکدام حق ندارندبهم بی احترامی بکنند.فردابچتون ازهردونفرحرف شنوی نمیکنه.فکراونجاواون مرحله رابکن که ازدست همسرت کاری برنمیاد.مردباش...خشونت بهیچوجه امامرزهاراباید رعایت کرد
چقدر دلم گرفت از این پستتون............
 کاری از دست م بر نمیاد غیر از این که دعا کنم:
خدایا مشکل این برادر صاحب وبلاگ رو به حق بزرگی خودت و به حق علمدار کربلا که امروز روز میلادش هست برطرف کن و دلش رو شاد کن، بهش آرامش بده و   کمک کن همسرش هم رفتارهاش رو اصلاح کنه .............. آمین
اینقدر دوست دارم خانومتون  رو میدیدم نمیدونم شاید شما توجه زیاد بهش کردی که این شده خب یکم مقتدر باش شما هم میشینی وگوش میدی خب ایندفعه جور دیگه برخورد کن
به نظر من اگه خواستی وبلاگتو عوض کنی ، برو به بلاگ اسکی
چون امکانات زیادی داره.
مثلاً آی پی هایی که دوست نداری ازشون کامنت داشته باشی رو بلاک میکنی. اینجوری دیگه رو اعصاب نیستن.

حتی میتونی واسه کل وبلاگت هم پسورد بزاری و رمزشو فقط به کسایی بدی که خودت میخوای خواننده ات باشن و حرفاتو میفهمن.
خیلی ناراحت شدم کاش بلد بودم کمکتون کنم اما نمی دونم چطوری به هر حال واستون دعا میکنم 
آدمها درکت نمیکنند. ترجمه ات میکنند.آنهم به زبان خودشان و این درد است.
 برات ناراحت شدم. امیدوارم روحیه ات زود خوب بشه. توکلت به خدا باشه برادر عزیزم.
سلام
چیزی نمیتونم بگم جز آرزوی بهبودی اوضاع و شادی شما و خانواده محترمتون .
به شما حق میدم چنین تصمیمی بگیرین .
نه این کارو نکنید.اونا هم نظر خودشونو گفتن.هر بحثی هم موافق داره هم مخالف.به دل نگیرید.در مورد همسرتون هم شاید یه دلیلی داره یا واقعا بهش بدی کردن.بشینید پای صحبتاش از اولش واسه تون توضیح بده ببینید حق با کی بوده.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">