رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

با سلام
گفتم با کسی که نمی توانم درد و دل کنم و از مشکلات و تنهایی هایم بگویم.لذا آمدم اینجا تا خودم را تخلیه کنم.
نظرات رو چون فرصت نمیکنم بدون پاسخ تایید میکنم و یا مختصر پاسخ میدم لذا خرده نگیرید.
تنهایی های من پایانی ندارد
از دیروز تا فردا بر بوم دل تنهایی را نقش زده ام
تنهایی را ستوده ام
تنهایی را بوییده ام
تنها یی را در کنج دل نهاده ام
و اکنون از تنهاییهای دل می نگارم

آیدی کانال : https://t.me/rangnamee
یا : @rangnamee

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین نظرات

مردان هم نیاز به محبت دارند!

چهارشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۹:۲۷ ب.ظ


با سلام

با توجه به پست قبلی خیلی ها داشتن یک همدم که حق من هست رو مذمت می کنند همانطور که فکر میکردم.

اما شما فکر نمی کنید مرد هم نیاز به محبت دارد ؟ نیاز به یک معشوقه دارد؟

شاید با توجه به روحیات مردان فکر کنید آنها فقط به فکر شکم و با عرض معذرت زیر شکم خود هستند و دنبال تخیله شهوت خودشونند اما بدونید همیشه اینطور نیست.

یک مرد دوست داره وقتی از کار با کلی خستگی میاد تو خونه همسرش بیاد دم در و خسته نباشید بگه و محبت کنه. ناهار رو آماده کنه با هم بخورند و بگند و بخندند و بعد شرایط استراحت رو فراهم کنه و مسلما این مرد با چنین زنی دنیایی به محبت میکنه.

اما اگه اینطور باشه که مرد با تمام خستگی وارد خانه بشه و سرکار همسر یه گوشه ای ماتم گرفته باشه و نه سلامی و نه علیکی و بعد ببینه یا ناهار نیست یا یه چیز آماده و بعد زن طلبکار هم باشه که من نوکرت نیستم و به جای آماده کردن بستر استراحت تا عصر غرر بزنه و گریه کنه آیا سزاوار نیست مرد به فکر یک همدم باشه؟

مگه من چه گناهی کردم که نباید از طریق حلال به آرامشم برسم؟ چرا خیلی از مردان دیگه به راحتی با دختران دوست و رابطه حتی متاسفانه جنسی داشته باشند تازه بدون هیچ مشکلی با همسر دائمش اما من با وجود مشکل دنبال یک همدم نباشم؟

بدانید مردان هم مثل زنان ابتدا دنبال محبت هستند و بعد نیازهای دیگرشون حداقل من اینطور هستم چون تمام سعیم اینه که حتی نگاه هم به نامحرم نکنم و چشمم هرز نباشه که به ناموس دیگری نگاه کنم.

نمیدونم....نمیدونم....نمیدونم

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۲۳
مرد تنها

نظرات  (۲۵)

چطوری این پست نمی تواند بهتر نوشته شود!

خواندن از طریق این پست به یاد من از همسر قدیمی من است!
او همیشه در مورد این چت صحبت کرد. من این را تحویل خواهم داد
نوشتن به او کاملا مشخص است که خواندنش خوب است.
تشکر فراوان برای به اشتراک گذاری!
۲۱ دی ۹۴ ، ۱۶:۱۰ آراد م .پ
تو پست قبل از این پست در جواب نظر یکی از دوستان که سوال پرسیده بود (شما راه دومی دارید ..صیغه اما زنی که در شرایط شماست ..باید چی کار کنه ؟؟؟؟ ) شما پاسخ داده بود طلاق بگیره ...
پاسخ قاطع شما خیلی برام جالب بود ..اونجور که مشخصه شما آدم مذهبی ای هستید ..برام جالب بود..که یه لحظه نمیتونید گوشه ذهنتون تصور کنید اون زن به جز راه طلاق حق دیگه ای هم باید داشته باشه ..و لزوما اینکه مذهب به زن این اجازه رو نداده نمیتونه ما رو از نظر عقلی ( که البته از نظر شما ناقصه و محروم از فهم پیامهای الهی ) اقناع کنه ...بله یه همچین شرایطی به شما یه مجوز یه توجیه برای خیانت میده ..اما به نظر من همچین شرایطی به یک زن هم مجوزی برای خیانت میده ....و تنها راه حل یه زن طلاق نیست ..حتی به جرات میتونم بگم اون کسی که به راحتی میتونه طلاق بگیره یه مرده ..به خاطر اینکه شرایط جامعه ی ما مردی رو زندگی ناموفق داشته تقبیح نمیکنه ..و از نظرجامعه طلاق مرد امری عادی و پذیرفته شدس ..اما امان از اینکه زنی هوس طلاق به سرش بزنه ..بماند که حق طلاق با مرده ..( همین اسلامی که انقد تو نوشته هاتون رنگ و لعابشو دارین این حقو به مرد داده) و متاسفانه علی رغم تصور عموم ،دادگاه ها حق وحقوق زنی رو که طلاق میخواد رو به خوبی رعایت نمیکنن ..لذا اون جواب قاطع شما به اون دوست و خواننده بزرگوار  برام خنده دار بود ...بهترین راه برای زنی در شرایط شما خیانته ...طلاق بدترین انتخاب یه زنه ..مورد هایی زیادی داشتم که همچین اظهار نظر قاطعی میکنم ..
شما حق دارید دنبال راه حل باشید ، کسى که بیمارى روحى دارد نباید ازدواج کند ولى ظاهرا اولا این بیمارى روحى از نوعى که ما تصور میکردیم نبوده و دوما بیمارى هاى روحى نظیر خانوم شما  چرا در جامعه به وفور دیده میشود !!!
زندگى من هم همین جورى مثل همین آقا به هم خورده ، با بیمار روحى نمیشه زندگى کرد ، موضوع اصلى رابطه فقط نیست ، موضوع اصلى نوع رابطه است 
نمیدونم چه باید کرد ولى خیلى ها دارند میسوزند و میسازند چه زن چه مرد 
ولى حالا شاید یه معجزه اى شد ، حالا شما فعلا زن نگیرید ، خانومها حساس میشند
سلام منم یه زنم شاید یه مدت حسه شمارو داشتم ولی عزممو جزم کردمو واسه زندگیم تلاش کردم خداروشکر داره پیش میره.اگه به وبم سر بزنید میفهمید
سلام خسته نباشید؟
مشکل شما این هست که فقط بدیهای زندگیتون رو می بینید.

سلام
چه روزایی که ناهار درست  کردم هیچکس نبود بخوره ویا بودن ورفتنو نخوردن!صرفا جهت اطلاع
فک نکید اشپزی بلد نیستم غذای 50 نفرو به تنهایی درست میکنم
پاسخ:
سلام
آفرین به شما معلومه کد بانویید
ما که غالبا غذامون ساده و الکیه.چون سرکار همسر تا نزدیک ظهر خوابه.

به نظر من برادرم بشین یه روز خوب خوب فکراتو بکن ببین آیا تقصیر خانومت نبوده که به جارش حسودیش شده مگه برادرتون به فکر ازدواج موقته ؟اگه این جوره یعنی اون هم یه زن صیغه ای داره ؟هیچوقت نباید خانومتون به جاریش حسودیش بشه من خودم یه زنم یه کم انصاف داشته باش شما با زنای دیگه زندگی نکردی فقط مادر خواهرتو دیدی اونم همیشه هواتو داشتن همیشه هر چی خواستی اوردن واست و کلی بهت رسیدن متوجه نشدید که زندگی مشترک یعنی مشتر ک دو نفر ،خانوم که مادر نیست تا محبت یه طرفه اش فوران کنه هی بهتون برسه شما خیلی جا ها همسرتون رو نادیده گرفتین فقط الان دارید نقاط مثبت خودتون رو می بینید و به خودتون می گید من حرام شدم فلانی چقدر زنش خوبه مثل خانوم من نیست اما واقعیت اینه که زنا همشون مثل هم هستند و با انرژی که مردشون بهشون می ده زندگی می کنن زندگیتون رو خرابتر نکنید بلکه با احترام مضاعف به همسرتون جلو مادر و خواهر وجاری ....دخل همه حسادت ها رو بکنید ببینید خانوم چه خانومی میشه از اون روز  زنا از چیزای غیر منتظره خوششون می آد برید حالا که داره دوباره باردار می شه یه کادوی خوشگل براش بخرید ببینید چی می بینید این فرصت محبت دوباره رو بهش بید اون احساس می کنه نادیده گرفته شده و اعتماد به نفسش کافی نیست و گرنه این جور رفتار نمی کرد یه بار غیرمنتظره اونو ببوسید اون الان خیالش راحت نیست به این که شما دوسش دارید یا نه باخیال ناراحت چه طور انتظار دارید بهتون برسه . اکثر زنا حسودن اکثر زنا حساس هستن مخصوصا به حرفای مادرشوهر مطمئن هستم اگه اینا رو انجام بدید دردسر پیدا کردن یه زن صیغه ای رو هم دیگه ندارید و در هرصورت شما به عنوان یه مرد هوسباز شناخته می شوید و اصلا بعدا که فاش شد چطور می خواید فردا پسرتون رو از دو.ست شدن با این دختر اون دختر برحذر دارید معذرت می خوام خیلی طول کشید.

پاسخ:
سلام و ادب
ممنون مطالبتون خوب بود و ان شالله عمل میکنم.
البته مشکل اصلی من و سرکار همسر محبت کردن و نادیده نگرفتن نیست.من تا بتونم محبت میکنم اما باید حسش رو ایجاد بکنه.
من وقتی میام شروع به بحث میکنه یا همیشه دعوا میکنه چطور میتونم محبت کنم؟
اما در کل موافقم .
سلام زنی هیجده ساله هستم دوساله ازدواج کردم توی دهات زندگی میکنم داخل یک اتاق یک فرشه پیش خانواده شوهرم زندگی میکنم مادرشوهرم هرروز بهم فوش وتهمت میزنه کاری کرده شوهری که منو ازجونش بیشتر دوس داشت پیش همه غرورمو بشکنه برادری عقب مانده دارم هرروز بهم نیش وکنایه میزنن بخدا هیچی واسه شوهرم کم نذاشتم ولی بازم طرف مادر دورو شو داره هرروزازخونه بیرونم میکنه وقتی شوهرم میاد مثل اب خوردن منو مقصرمیکنه
پاسخ:
سلام مریم خانم
خیلی ناراحت شدم. چقدر بد
شما از ابتدای اختلاف باید جلوی فاصله افتادن خودتون و مادر شوهرتون رو میگرفتید و نباید با هم دشمن می شدید.
سعی کنید مستقل بشید و از مادرشوهر دور باشید.
با مادر شوهر هم بحث نکنید و هر چی گفت گوش بدید و کوتاه بیاید و جوابش رو ندید.
تا میتونید کمتر رو در رو بشید تا مشکلی پیش نیاد.
شما هنوز 18 سال داری و این خیلی کمه حیفه از زندگی لذت نبرید.
با شوهرتون هم بحث نکنید زیاد و وقتی میاد چیزی نگید تا آرام بشه.
حتما بفکر مستقل شدن باشید . تو روستا خیلی سخت نیست.
ببخشید چندباری اومدم اما حس و حال و انگیزه نوشتن راجع به مشکلاتم رو نداشتم ..
در همین حد بگم که بی اعتمادی خدای نکرده نسبت به موارد اخلاقی نبود .. یه سری پیش قضاوتهای منفی نسبت به جایگاه عروس بوده و هست که هیچ وقتم نتونستم ثابت کنم این چیزا با روحیه من سازگاری نداشته و نداره !!!
بیخیال مهم نیست .. ینی هست .. ولی حرف زدن راجع بهش فایده ای نداره .. همونطور که در مقام عمل هم فایده ای نداشت !

در مورد رفع ایرادات هم حق با شماست .. آدمی همیشه باید سعی بر برطرف کردن عیوب رفتاری و اخلاقی خودش کنه ..
انشالله که بتونیم ..
موفق باشین
پاسخ:
سلام
تا میتونید حداقل در ظاهر خودتون رو تو خانواده شوهر دلسوز و اینکه دستشون دارید نشون بدید.
بهشون محبت کن و طرفداریشون رو بکنید.
حتی قلبا هم دوست نداشتید در ظاهر به زور این کار رو بکنید.
بله بابت انتقاد حق باشماست ..
وقتی از موضوعی خارج از زندگی زناشویی خودمون ناراحت میشیم نباید اونو وارد زندگی خودمون کنیم ..
در مورد منم تا اونجایی که میدیدم بیرون از ما دوتاست، کاری نداشتم و تحمل میکردم ..
اما اونجایی شکستم که متوجه شدم همه ی اون روزا فقط فکر میکردم لطمه وارد نشده !!! و در واقع تمام اون روزا همسرم با تکرار و تکرار حرفهای خانوادش علیه من، روزبروز بدبین تر میشده و بالاخره هم همشو سرم خالی کرد .. تازه فهمیدم نه اعتمادی هست نه باوری ، و نه ...
وقتی هم دلیلی برای اثبات حرفاش نداشت، میگفت من اونا رو چندسال بیشتر از تو میشناسم ... پس اگه حرفی میزنن درسته حتماً !!!!!!!!!
این شد که شکستم .. !
و اون موقع بود که تازه فهمید چقدر دخالت خانوادش در بحران ما نقش داشته !
همیشه با صبر ردش میکردم .. اما اون روزا دیگه حالم دست خودم نبود .. انگیزه مو از دست داده بودم .. !
که خب خداروشکر کم کم برطرف شد ... .

پاسخ:
در مورد شما چی میگفتند؟
چه بی اعتمادی بوجود اومدخ بود نسبت به شما؟
متاسفانه ضغف ماها اینجاست که تا به مشکلاتی برمیخوریم بجای حل اون دنبال مقصر هستیم و در صدد حلش نیستیم.ای کاش یاد بگیریم اگر دخالتی هم میشه دنبال این باشیم که اون رو متوجه و باهش کنار بیایم.که اگز زن و شوهر بخواند میشه.
آفرین صبر خوبه ولی خیلی به گذشته فکر نکنید و به همسرتون یاداوری نکنید.

منم یه مدت حدود یکماه، همینجور که همسر شما بود شده بودم .. با بحران شدیدی روبرو شده بودم و اون یکماه یا کارم شده بود گریه یا ماتم ! هروقت شوهرم میومد خونه با همچین وضعی روبرو میشد ..
ولی مشکل من برعکس خانوم شما بود .. آزار و اذیت خانواده شوهرم منو به چنین روزی انداخته بود .. تهمت و توهین و فحاشی و ..
دیگه کم آورده بودم و واقعاً شکستم .. خرد شده بودم .. افسرده .. از زندگی سیر .. و .. و .. .
شوهرمم البته به اندازه خودش مقصر بود .. ووقتی شکستنمو دید به خودش اومد ..
تلاش میکرد جبران کنه ولی فایده ای نداشت و دیگه انگیزه ای واسم نمونده بود ..
تا اینکه یه روز بهم گفت .. "ببین من مقصر، خانوادم مقصر .. ولی دیگه نمیتونم این وضعیت رو تحمل کنم .. من اون رهای سابقو میخوام "

شاید حرفش از نظر یک زن خودخواهانه باشه .. اما خیلی حرفها پشتش بود .. اینکه من با محبتم میتونم ورق رو برگردونم .. و اینکه همینی که متوجه اشتباهش شده برام بشه انگیزه تا بتونم دوباره بلند شم و ...
و در نهایت نمیخواستم زندگی سردی داشته باشم ..
این شد که یا علی گفتم و بلند شدم .. از خدا مدد خواستم ...
اوایل نقش بازی میکردم ..
اما به مرور بهتر شدم ..
گرچه هنوزم خوب نشدم و هنوزم به محض کوچکترین خاطره ای، بغضم میشکنه !(مثل الان) اما .. گریه هام شده در خلوت .. و سعی میکنم به شوهرم محبت کنم ..
اونم خیلی خیلی بهتر شده و دیگه تحت تاثیر حرفهای خانوادش منو آزار نمیده ..
واقعاً داره جبران میکنه ..

همه اینا رو گفتم که یه چیزی بگم ..
میفهمم شمام به همسرتون گفتین که این رویه رو دوست ندارین ..
اما سعی کنید به زبون خودش بگین ..
بگین که کنارش احساس آرامش نمیکنید ...
بگین که داره تو زندگیتون خلاء ایجاد میشه ..
یه جوری نم نمک غیرمستقیم که تلنگر بخوره ..
نه اینکه سوء برداشت کنه و بدتر بیفته به جونتون که دنبال فرد دیگه ای هستین ..
بگین دوستش دارین اما ازش راضی نیستین ..
ببخشید طولانی شد ..

واسه من همون یک جمله همسرم، همه ی این معناها بود و بیشتر ..
به زبون خودم بهم گفت ..
خیلی صادقانه .. اما صحیح ..!

 "" منم ازش فرصت خواستم .. "" ینی ما هردو یادگرفتیم که هروقت از رفتار هم گلایه و انتقاد کنیم، در عین حال به تقاضای طرف مقابل بهم فرصت هم بدیم ..

و در عین حال هردو برای کمک بهم میکوشیم ..
نمیگم زندگی عاشقانه ای داریم .. نه !
اتفاقاً یه زندگی معمولی داریم .. فقط سعی میکنیم همدیگه رو درک کنیم چون هردو بشدت طالب آرامشیم ..!
و وقتی یکی از عدم آرامشش صحبت میکنه اون یکی سریع درک میکنه ..

حالا شما دنبال نقطه مشترک هردو بگردین .. یه هدف دو سویه و قابل درک ..
همونو نشونه بگیرین ..
به همسرتون حتماً بگین که دوستش دارین اما از "رفتارش" ناراضی هستین نه خودش ..
بگین مشکلات گذشتش داره مانع خوشبختی هردوتون میشه ..
بگین کمکش میکنید با هم خوش باشین ..
هروقت ... هرجا از کسی یا چیزی عیب و ایراد گرفت .. شما بجای نهی، بهش اعتماد به نفس بدین تا لبریز شه .. بعدش بگین بیخیال فلانی یا فلان چیز ! خودتو عشقه ..
هروقت پیش خانواده تون رفتار ناشایست کرد ..
اول خانوادتون رو به رها کردن تشویق کنید بعد هم هیچی به همسرتون نگید ..
کم کم درست میشه ..
البته ببخشید جسارت کردم و حرف تکراری زدم .. هدفم یادآوری بود و دعام خوشبختی خانواده شما ..

پاسخ:
سلام
ممنون از حضورتون. نکات خوب و تجربه ارزشمندی بود.
من طبق گفته شما سعی میکنم همینطور عمل کنم و تا حالا هم سعیم این بوده اما خوبی شما دو نفر این هست که قصد اصلاح زندگی رو داشتید.متاسفانه سرکار همسر ما بخاطر عصبی بودن که از ابتدا داشته و حسادت ها و گذشته سختش نمیتونه زندگی خوب و آروم رو فراهم کنه.دست خودش هم نیست.
از شما هم یک انتقاد دارم.
درسته مادر شوهرتون اذیت کردند و ... اما میشه بگید گناه شوهر چیه این مواقع؟ بهتر نیست خانم ها در این مواقع بخاطر مادر شوهر زندگی عاشقانه خودشون رو خراب نکنند؟
در این زمینه پستی خواهم نوشت به امید خدا و اونجا حرفام رو میزنم.

ممنون از لطفتون که وقت گذاشتید و راه حل ارائه دادین.من همه این کارارو می کنم.اما موقتیه .یه چند روزی خوبیم و باز مشکلات شروع میشه.واقعیتش میدونین  اکثر اوقات هیچ احساسی بهش ندارم.از اینکه دائما در حال غر زدنه متنفرم...کار به جایی میرسه که برا حرفاش ارزشی قائل نیستم.میگه فلان جام مثلا پام درد میکنه یا دندونم اصلا دلم نمیلرزه.احساس می کنم بودنمون کنار هم فقط به خاطر پسرمه.دلم می خواد یه چند روزی از هم دور باشیم تا قدر باهم بودنمونو بدونیم.وقتی به روزای گذشته فکر میکنم که حتی تو دعواهامون هم عشق موج میزد دیوونه میشم.نمیدونم شاید توقع زیادی از همسرم دارم که دوست داشتنشو به زبون بیاره.اما اون میگه همین که صبح تا شب دارم برا این زندگی جون می کنم و با وجود همه شرایط به زن دیگه ای نگاه نمی کنم یعنی دوستت دارم...

به قول شما اونم توقع چندانی نداره.دلش می خواد از سر کار میاد سماورمون قل بزنه و براش چایی ببرم.کنارش بشینم.بالش براش بیارم  تا استراحت کنه.خونه ساکت باشه...چیزای خیلی ساده که انجامشون البته دل خوش می خواد و فکر آسوده...

بازم میام.حرفاتونو درک می کنم شدید...

پاسخ:
سلام
شاید انجام میدید اما مطمئن باشید ناقصه و هم اینکه گفتید موقتی.
باید تلاش کنید تو عصبانیت ها کنترول کنید.در مواقع عادی خوب بودن که هنر نیست بلکه هنر سکوت و تحمل در سختی هاست.
شما حواستون جمع باشه این حستون رو به همسرتون نگید که دلم نمیلرزه و... برعکس همانطور که نظر قبلی گفتم بهش محبت کنید مطمئن باشید یه مدت دیگه عوض میشه.
اینکه از شوهرتون بخواید محبتش رو زبونی بگه خوبه و توقع زیادی نیست اما این رو در همون نامه ها بگید.هر چند مرد خیلی اهل گفتن نیست و تقریبا همه مردها به زبان جاری نمی کنند محبتشون رو.
مطمئن باشید همسرتون دوستتون داره و زندگیتون براش مهمه اما این رفتارها باعث شده کمی با هم فاصله بگیرید.
سرکار همسر ما وقتی دو روزی اخلاقش خوبه حس میکنم خوشبخترین زوج جهانیم و واقعا از زندگی لذت میبرم اما افسوس زود خرابش میکنه.شما هم تلاش کنید خراب نشه.
اگر آینده بچه هاتون رو دوست دارید و دلتون میخواد زندگی شادی داشته باشد باید همت کنید.
نا شکری نکنید زندگی خوبی دارید.

سلام من به طور اتفاقی با وبلاگ شما آشنا شدم.برام جالبه حرفاتون.اخه بعضی حرفاتون شبیه حرفای همسر منه...هنوز کامل پستاتون رو نخوندم.اماسر فرصت حتما می خونم.می خوام بدونم همسرتون از اول اینجوری بوده یا یه اتفاق باعثش شده؟من وهمسرم خیلی خوب بودیم تو همه جهات.حتی من تا ساعت 5 که از سر کار میومد منتظر می موندم . نهارو اون موقع می پختم تا غذا برا همسرم گرم باشهدرد معدم از همون وقت شروع شد.بماند...بعد تولد دخترم و مشکلدار بودنش و پروازش بعد 4 روز به هردومون خیلی فشار اومد.اون خودشو با کار سرگرم کرد و من موندم وغمام.خداروشکر زود باردار شدم و الان یه پسر5/2 ساله دارم.اما رابطمون بهتر نشده که هیچ روز به روز خرابتر میشه.از یه بابت بهش حق میدم 10 ساعت کار سنگین بدون استراحت حالی برا آدم نمیذاره.اما خب من و پسرشم حق زندگی و تفریح داریم یا نه؟سر کوچکترین چیزی دعوا راه میندازه.منم که اولا کوتاه میومدم دیگه طاقت ندارم و جوابشو میدم که همین کارو خرابتر میکنه.بافتنی میکنم ایراد میگیره پای کامپیوتر میشینم کمیگه چرا نمیای پیشم؟آخه من بیام پیشت که دایم از رییس و کارگر و درز دیوار شکایت داری...دلخوشی ندارم و آرامش...

ببخشید که همش دردای خودمو نوشتم.اما آدما چه زن و چه مرد باید خودشون رو بذارن جای طرف مقابل و بعد قضاوت کنن...کاش زندگی ما بر میگشت به 3 سال اول...............

پاسخ:
سلام به مامان علی
سرکار همسر ما متاسفانه مشکلش به کودکی و پدر و مادرش بر میگرده و با توجه به گفته مشاور عصبی بودن و افسردگیش به دوران کودکی بر میگرده.
ما شکر خدا هیچ اتفاق بدی تو زندگی نداشتیم الا مسائل جزئی و بیخود مثل اینکه چرا مادرم فلان برخورد رو کرده؟چرا من باهش بازار نرفتم یه روز و... میبنید چقدر ناشکره؟
خدا میدونه من یک درصد هم مثل شوهر شما نیستم.هیچ موقعه از کار میرم خونه ناراحتی نمیبرم و تا میرسم شوخی و تعریف و ... اما متاسفانه سرکار همسر غالبا از یه موضوع ناراحته.
من خودم همیشه به ایشون میگم ناراحتیت رو تو زندگی دخالت نده و به موقعه درموردش صحبت میکنیم.اما یک اختلاف کوچیک با دوستش کل زندگی ما رو تحت شعاع خودش قرار میده.
اما در مورد مشکل شما:
دوست داشتید بیشتر صحبت میکنیم و تجربیات خودم رو ارائه میدم تا نواقصی ها رو بشناسید.
اولا سعی کنید هر طور شده رفتارتون رو به گذشته برگردونید و مثل سابق دوستش داشته باشید و این رو نشونش بدید.
براش هدیه بگیرید و نامه های عاشقانه بنویسید و بعد از مدتی نامه نگاری حرف دلاتون رو هم خیلی کم اضافه کنید البته میگم بعد از مدتی از نامه نگاری ها.
سرکار هست پیام های عاشقانه حتی لطفیه بفرستید و انتظار پاسخ هم نداشته باشید.
از سر کار میاد غذا آماده کنید و حتما خودتونم کنارش بنشیند ولو گرسنه نبودید چند لقمه بخورید.
اگر حرف از کار و رئیس زد ایراد نداره گوش بدید تا خودش رو تخلیه کنه.
بعد خسته بود حتما بزارید استراحت کنند و بعد استراحت برید کنارش.
از نظر ظاهری حتما پیشش خوب باشید و از نظر جنسی هم کم نزارید.
و....
بنظرم مشکل شما جزئی و قابل حل هست فقط باید خودتون بخواید.
یا علی
تکلیف خودتو مشخص کن آقای برادر..از یه طرف از این زن و این زندگی ناراضی هستی به حدی که تو فکر  ازدواج مجددی از طرفی میخوای از همین زنی که  براش تو فکر جایگزین پیداکردنی یه بچه دیگه داشته باشی....بچه وقتی باید بیاد که از قوام زندگی مشترک کاملا اطمینان داشته باشید و اساسا  بچه آوردن به این معنیه که شما میخواید یکی دیگه رو تو شادی و احساس رضایت و خوشبختی تون شریک کنید   اصلا مگه همین یه بچه ای که الان دارین تو ارامش و خوشبختی زندگی میکنه با این اخلاق خاص مادرش که شما میخوای یکی دیگه رو هم به این برزخ بیاری....میدونم یه تصمیم خیلی خصوصیه و فقط به شما و خانمت مربوطه اما برادر من شما مسئولیت کامل خوشبختی و ارامش و امنیت کسی که با اراده و اختیار شما به دنیا میاد به عهدت هست چه تو این دنیا و چه تو اون دنیا. اگه خدای نکرده خطایی و گناهی ازش سر بزنه که اون خطا بواسطه تربیت غلطش باشه شاید تو دنیا نه اما تو آخرت و پیش وجدان خودتون مسئولیت دارید....خواهش میکنم بیشتر و جدی تر و با احساس مسئولیت بیشتری نسبت به آینده یک انسان نگاه کنید...ببخشین طولانی شد.....ان شاالله بهترین تصمیم رو بگیرین
پاسخ:
سلام
درسته بف فکر ازدواج موقتم اما هدفم این هست که با آرامش آن به زندگی خودم ادامه بدم و بتونم اذیت های سرکار همسر رو تحمل بکنم.
زندگی ما طوری است که به طلاق نخواهد کشید چون به هیچ وجه طلاق نمیده و جایی رو نداره .خانه پدریش که نمیتونه چون مادری داره عصبی و بد اخلاق و ممکنه راهش هم نده و اوضاع مالی بدی هم دارند.
پس مجبورا باید زندگی کنیم .خب من نمیتونم از بچه داشتن بگذرم و عشقم بچه داشتنه.هدف از زندگی فقط برای خودم که نیست.
اما سعی و تلاش خواهم کرد که به بچه ها ضربه نخوره یا حداقل طوری برخورد کنم با بچه ها که بدونند رفتار درست چیه.
 نه اهل پوشیدن ساپورتم و نه مانتو تنگ و کوتاه و نه................ اغلب مانتوهایم به خاطر کارم که یه محیط دانشگاهی و فرهنگی هست گشاد و بلند هستند!!! چادری هستم و................ ولی هربار که باهاش بیرون می رم و می بینم به اون جور زنها نگاه میکنه و به من هم میگه نگاه کن(حالا مرد من که از خیلی مردهای دیگه نجیبتره) دلم آتیش میگیره به خاطر با حیا بودن خودم و هزاران زن دیگه!!!!!!!!!! زن های ایرانی همه نوعشان به هرحال درد میکشند!
پاسخ:
من منظورم شخص شما نبودید.
اما بدونید بیشترین تقصیرات رو خود خانم ها دارند.
نمیگم مردان مقصر نیستند. خیلی از مردان هم مشکل دارند و جای شکی نیست.
اما باور کنید اگر خانم ها زندگی شادی رو برای شوهر فراهم کند و یا بیرون منزل آنطور خود را نمایان نکند خیلی از این اتفاقات نمی افته.
متاسفانه آمار خیانت زنان شوهر دار هم که داره روز به روز بالا میره.
برای خودم و همه زن های سرزمینم متاسفم!!! متاسفم که برای اینکه مردمون چشمش دنبال یکی نباشه باید خود واقعی مون رو پشت هزار جور زهرمار قایم کنیم! باید به دلخواه اون لباس بپوشیم، به دلخواه اون راه بریم و سرکار و بچه دار....... وقتی چیزی از خودمون باقی نموند ببینیم مردمون رفته و با یکی دیگه خوشه!!! و ما زنان های این سرزمین حتی حق طلاق و اعتراض هم نداریم. می گن خرجی ات رو میده بشین و خفه شو........ امروز برای خودم و زنان سرزمینم گریه کردم و متاسف شدم!!!!!!!!!!!!
پاسخ:
سلام
چرا قایم کنید؟؟
چرا دنبال اصلاح نباشید؟؟ فرقی هم نمیکنه مرد هم باید دنبال اصلاح خودش باشه.
اگر زنان جامعه ما کمی عاقل باشند و به دور از احساس زندگی کنند مردان هیچ موقعه دنبال یکی دیگه نمی رند.
بجای تاسف و گریه بهتر نیست کمی فکر کنید چرا مردان چنین درخواست هایی دارند؟
بنده مشکلم مشخصه.
اما میدونید خیلی ها چرا دنبال تنوع هستند؟؟؟
چون خود شما خانم ها هستید که با پوشش های آنچنانی همه مردان را وسوسه می کنید.
زنی که ساپورت و مانتوی کوتاه و تنگ پوشیده و تمام اندام بدنش دل هر مردی رو به لرزه درمیاره چطور تنوع طلب نباشه؟
در پست بعدی در این رابطه صحبت خواهم کرد.
سلام
چه خبر بلاخره تصمیم گرفتید؟ کسی رو در نظر  دارید ؟ 
ولی دوستانه میگم بچه دوم نه نه 
خودتون رو باید اسیر خانمتون وبچه ها بکنید اونوقت چشم باز میکنید میبینید که خیلی دیر شده 
پاسخ:
سلام
بله تصمیم رو که گرفتم. به نظر شما به این راحتی پیدا میشه؟؟؟
نه گناه نیست که راحت جور بشه. توکلمون به خداست.خودش بخواد اونی که واقعا به دردم میخوره از نظر ایمان و... جور میکنه.
چه عرض کنم بحث بچه مفصله.
ى موقع زیادیت نکنه والا
پاسخ:
نمیدونم شاید!
چه دردناکه که فقط به این راه حل برای آرامشتون رسیدین!!!!تنها راه حل موجود ....
هر تصمیمی که میگیرین امیدوارم یادتون باشه که عدالت برقرار کردن سخت است!
اگه زنی جدید وارد زندگیتون شد باید به همون اندازه بهش محبت کنید که به همسر اولتون محبت میکنید....و عدالت چقدر سخت است!!!!
پاسخ:
سلام
شما راه حل بهتری سراغ دارید؟ خوشحال میشم راهنمایی کنید؟
محبت هیچ وقت اجباری نمیشه و اگر طرفین نسبت به هم رضایت داشته باشند محبت ناخوداگاه خودش بروز میکنه.
واقعا نمیدونم  چی باید گفت اما بهتره طلاقش بدی خودتو راحت کنی با اومدن کس دیگه به زندگیت دیگه بیخیال خانومت میشی واونم مطمئنا روز به روز بدتر خواهد شد
پاسخ:
به نظرم قابل جمع هست و میشه هر دو رو حفظ کرد.
نمی دونم چی بگم!!! ولی به هرحال من حتی اگه خیلی خیلی بد باشم برای همسرم و چندین بارم هم بهم تذکر بده، بازم دوست دارم اگه خواست ازدواج موقت بکنه من بدونم و بفهمم نه اینکه پنهونی باشه! اون موقع تصمیم میگیرم باشم و یا برم!!! برم و اون به جای ازدوج موقت ازدواج دوم و دائمی بکنه!!! نمی دونم هرکی یه نظری داره
پاسخ:
اگه زن بدونه مسلما روزگار رو به همسر صد چندان تلختر میکنه و اونطور صبح تا شب دعوا میشه و مرد هم مریض نیست که بخواد به همسرش بگه.
همینطوری داریم آزار میبینیم حالا اگه اینم بدونند که باید فاتحه خودمون رو بخونیم.
سلام برادر دینی من
حرفای من خیلیم جدی بود 
اخه عزیز من دیدم برادر بزرگ من مثل شما یه خانم از خود راضی و.............قسمتش شده بود الان بنده خدا فرسوده شده  سنی نداره امان پیر زن بد شده حال حوصله هیچکس رونداره همش افسوس میخوره که چرا به پای این موندم از زندگیم لذت نبردم گفتم که شما الان که جوان هستید مثل برادر من نشید 

پاسخ:
سلام
من خیلی شاداب بودم و تا خونه پدر و مادرم میرفتم شوخی و نشاط برپا بود و همه میخندیند و شاد بودیم.
اما الان چی؟
باید غصه گذشته ها و اخلاق سرکار همسر و آینده رو بخورم و افسرده بشینم.بترسم از اینکه چیزی نشه سرکار همسر اخلاق شیطانیش عود کنه و...
خب میفهمم برادرتون چی می کشند و خوشحالم که بالاخره یکی منو خوب درک میکنه و بهم حق میده.
سلام برادر دینی من شبتون بخیر 
این مدت که نبودید حسابی نشستید فکراتونو نمودید حال به حرف من رسیدین بله برادر دینی من فکر عاقلانه نمودید اصلا حرف هیچکس رو گوش نکن که ای خانمت ناراحت میشه وال میشه وبل میشه
مرد خونه که میاد اولا خودش باید مشکلات کاریشو بیرون از خونه بذاره بیاد تو
زن هم خودش و خونشو غذا شو برای همسر خسته اش اماده کنه تا استراحت کنه وخستگی کار بیرون از تنش بیرون بیاد بچه را ارام نگهداره تا کمی همسرش استراحت کنه وتا پاسی از شب بتونه بیدار بمونه اگه خانمتون اینکارها رو انجام میده براتون دراینصورت شما مقصر هستید در غیر این صورت 
مگه چند بار زندگی خواهیم نمود حال شانس شما همچین زنی قسمتتون شده ودوست هم ندارید طلاقش بدین بهترین را ه همینه که خودتون بفکرش  هستید لااقل با ایشون به ارامش می رسید وتحمل خانمتون راحتر میشه 
در ضمن هرچند بچه دوست هستید ولی از من میشنوید بچه دوم را نیارید چون با اخلاقی که همسرتون دارن بهتر کهنمیشه هیچ بدتر هم میشه اگه میخوایند زندگیتون بدتر از اینی که هست بشه بفکر بچه دوم باشید 
انشالله هرچی خیره قسمت بشه 
پاسخ:
سلام
جالبه موافقید.حالا نمیدونم واقعی بود نظرتون یا همه کنایه بود؟؟؟
چون خانم ها زیر بار هر چیزی برند زیر بار ازدواج موقت نمیرند.خوشحالم که شما موافق هستید.

بله برای بچه دوم منم موافق نیستم اما سرکار همسر اصرار دارند که الان وقتشه و متاسفانه یا خوشبختانه بر خلاف میل باطنیم دیگه جلوگیری نمیکنیم و به همین رودی ممکنه سر و کله یه وروجک دیگه پیدا بشه.
۲۳ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۱۴ باز باران...
سلام
یه زنی که محاسن خاصی نداره یا شادم بی بندبار حاضره با شما ارتباط برقرار کنه. ولی شما ارزشتون بیشتر از ایناس. خیلی بیشتر. اون خوب خوبه حق شماست.
شمایی که حتی نگاه به نامحرم نمیکنید.
ولی حواستون هست که اون خوب خوبه حاضر به این کار نمیشه؟
شرافتش اجازه نمیده که یه مدت با یه مردی باشه، و بعد هم هیچ.
اگه خیلی خوب باشه، یعنی دارای یک خانواده خوب هم هست، یعنی خانوادش اجازه میدن که با یه مردی ارتباط برقرار کنه؟

پاسخ:
سلام
نگاهتون به چنین زنانی خوب نیست.
خیلی از خانم ها هستند مطلقه یا بیوه که واقعا نجیب و با حیا هستند و بعضا بچه هم دارند و از جهات مختلف داره بهشون سخت میگذره یا از نظر فقر و نداری و مخارج با چند بچه یا از نظر عاطفی و یا...
خب اینها چکار بکنند؟ به کدامین گناه باید نیازهای خودشون رو یرکوب کنند؟شرافت اینها نباید اجازه بده به حقشون فکر کنند؟
شما تنها به دختر فکر نکنید بله منم قبول دارم دختر نمیشه و سخته اما زنان بیوه و مطلقه های زیادی داریم که اینها هم مردم همین جامعه هستند و باید فکری بحالشون کرد.
متاسفانه اینطور زنان در جامعه هیچ امنیتی ندارند و شاید هیچ جا جرات گفتن مطلقه بودن یا بیوه بودن رو ندارند چرا که آماج افکار شیطانی و افکار پلید متوجه اینگونه زنان مظلوم خواهد شد.
من با نظر شما موافقم که مردی بیفته تو کوچه و خیابان و به دنبال این چیزها باشه و قصد هم تخلیه تنها نیاز جنسیش باشه که نشان شهوت پرستی اوست. اما بنده امیدم بخداست و هدفم هیچ موقعه این چیزها نبود.
سلام.شما هم حق دارید مردها هم نیاز به محبت دارند نیاز به کسی دارند که باهاش صحبت کنند به کسی که همیشه تو هر شرایطی پیششون باشه.
بهتون حق میدم.
اما اینم بدونید خانومی که شما بخواید صیغه ش کنید فقط تو خوشیاتون همراهتونه به خاطر همین فکر میکنید از همسرتون بهتره چون ارتباطی با خانواده شما نداره که عصبی بشه و یا به جاریش حسودی کنه اون به دور از همه ی این دغدغه هاست پس مسلما میتونه از همسر خودتون بهتر باشه ولی اگه تو شرایط همسر خودتون باشه شاید بدتر هم رفتار کنه.
پاسخ:
سلام
بله حرف شما درست و بنظرم خود اینم یه حسنه که فقط تو خوی ها همراهم هست. حداقل آرامش روانی منو به هم نمیزنه.
اما مطئنم هر طوری هم باشه از سرکار همسر ما خیلی بهتره.زنی که سلامت روانی داره با زنی که مریض روحی هست قابل مقایسه نیستند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">