رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

دلنوشته ها و درد و دل هایی که هیج کجا غیر از اینجا نمی توانم بیان کنم.

رنجنامه های مرد متأهل

با سلام
گفتم با کسی که نمی توانم درد و دل کنم و از مشکلات و تنهایی هایم بگویم.لذا آمدم اینجا تا خودم را تخلیه کنم.
نظرات رو چون فرصت نمیکنم بدون پاسخ تایید میکنم و یا مختصر پاسخ میدم لذا خرده نگیرید.
تنهایی های من پایانی ندارد
از دیروز تا فردا بر بوم دل تنهایی را نقش زده ام
تنهایی را ستوده ام
تنهایی را بوییده ام
تنها یی را در کنج دل نهاده ام
و اکنون از تنهاییهای دل می نگارم

آیدی کانال : https://t.me/rangnamee
یا : @rangnamee

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
آخرین نظرات

خرید جنجالی

يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۰۷ ب.ظ

سلام

امروز ظهر که برگشتم خونه سرکار همسر فرمودند باید بریم خرید.

گفتم خرید چی؟

گفتند کیف و کفش.

گفتم که چند ماه بیشتر نیست(تقریبا 4 یا 5 ماه پیش دروغ نگفته باشم) که کیف و کفش خریدیم.گفت نمیدونم خراب شده و باید بخریم.

گفتم باشه ایراد نداره اما بزار موقع گرفتن حقوقم بخرم الان پولی ندارم.(اگر بگم کلا نمیخواد بخری و تازه خریدی ول کن نمیشه و همیشه باید بگه تو هیچی نمیخری برام)

اما قبول نکرد و گفت باید همین امروز بریم. گفتم خوب من وقت ندارم امشب کار دارم , گفت فقط یه مغازه میریم و زود بر میگردیم.

خلاصه اجبار قبول کردم و رفتیم و ساعت 5:30 که رفتیم تا 9:30 بیرون بودیم البته بازارم خیلی نزدیک بود.

وقتی رفتیم شروع کردند گشتن همه مغازه ها و بازارچه ها.

گفتم شما که گفتی یه مغازه؟ گفت نظرم عوض شده( از دروغ گفتن متنفرم که سرکار همسر متاسفانه مهارت خوبی دارند در این زمینه)

من یه اخلاقی که دارم و نمیدونم درست یا غلط و نمیخوام هم دفاع کنم بیخود اینه که خیلی علاقه به گشتن زیاد در بازار ندارم و غالبا برای خودم هم نهایت دو تا سه مغازه میرم و خریدم رو میکنم.

اما سرکار همسر میگه باید همه بازار رو با هم بریم تا بخریم.

وقتی هم داخل مغازه میرفتند من دیگه داخل نمیرفتم و بیرون منتظر میموندم تا اگر موردی رو پسندید بعد وارد مغازه بشم چون غالبا در مغازه خانم ها بودند.

اما سرکار همسر میمودند و اعتراض میکردند چرا داخل نمیایی و چرا یکی یکی نگاه نمیکنی و نظر نمیدی؟

گفتم بابا من مرد هستم و تو با یه زن بازار نیومدی که توقع داری پا به پای تو همه مغازه ها رو بیام و از کفش و کیف ها حرف بزنم.

خدا نکنه سرکار همسر بازار بره, اصلا روحیه خوبی نداره و مخصوصا که نتونه چیزی رو انتخاب کنه دعوای مفصلی به بهانه ای راه میندازه.

بخاطر همین هیچکی باهشون حاضر نیست بازار بره حتی چند مورد که با مادر و خواهرشون رفته بود اونها هم باهش دعوا کرده بودند که انقدر لفت میده و نمیتونه چیزی رو انتخاب کنه.

نمونه اش همین آخرین مورد که مادر و خواهرش شهر ما بودند و رفتیم برای خرید کمد و سرویس غذا که انقدر گشتیم مادر و خواهرش باهش دعوا کردند و البته خودشون هم اعصابش خورد شده بود و با اونها بد برخورد میکرد چون نمیتونست انتخاب کنه.

خلاصه به زور یه کفش و یه کیف در دو جای دور از هم خریدیم و اومدیم .خونه که با دقت نگاه کرد گفت کیفم قشنگ نشد و فردا با دوستم میرم عوض میکنم.

طبق معمول هم که از شام خبری نبود و گفت از بیرون غذا بگیریم ببریم.

حالا وقتی سر اخلاقش که باهش بحث میکنم میگند تو هر وقت میریم بازار زهرمارم میکنی و نمیزاری درست خرید کنم.

میگم وقتی دروغ به من میگی , تو بازار انقدر بیخود میچرخی,نمیتونی یه انتخاب بکنی,وقتی خرید نمیتونی بکنی سر ما تلافی میکنی چطور ساکت باشم؟

تازه مگه داد میزنم سرت؟کتک میزنم؟ خیلی آروم و منطقی حرف میزنم که گوشت بدهکار نیست.

در ثانی قبول,من مشکل دارم با بازار رفتن شما.مادر و خواهرت چی؟ یا خواهر و مادر خود من چی؟چرا اونا حاضر نمیشند با تو بیان بازار؟ وقتی این رو میگفتم بیشتر ناراحت میشد.

واقعا تحمل این اخلاقش برام بده.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۰۵
مرد تنها

نظرات  (۱۰)

۱۴ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۲۲ دختر 76 کیلویی
سلام!
من که تجربه ی ازدواج رو ندارم اما خواهرم درست مثل خانوم شماست!
هزارتا مغازه رو می گرده و آخر میگه اونی که میخام نیس! وختی هم که بخره بیشتر اوقات میگه دوسش ندارم و میندازدش یه گوشه! 
منم اصلا باهاش نمیرم خرید! کلا حوصله ش رو ندارم.
چقد بده این اخلاق!
درکتون می کنم!

پاسخ:
سلام
پس خوب درکمون میکنید.
اوج مصیبت اینجاست که وقتی چیزی هم پیدا نمیکنه غررش رو به من میزنه و از من طلبکار میشه.
سلام 
خوبید 
ببخشید که ادامه ندادم  گفتم که
زندگی مشترک ما از یک اتاق 20 متری شروع شد که اتاق خواب واشپزخانه وپذیرایی همه تو اون اتاق بود 
من مبباید با همه اعضای خانواده کنار میومدم  هشت سال تو همون یک اتاق زندگی کردم  صاحب دوتا فرزند شدیم 
واما اخلاقات همسر من 
ایشون اصلا به امام وپیغمبر اعتقاد ندارند ولی چشم ودست پاک دارند نه به ناموس مردم نگاه میکنه نه مال حرام میخوره  این از خوبیهاش هست که من و  پایبند کرده که باهاش زندگی کنم 
ولی خیلی شک کاک هستند  به همه شک داره او ن اویل  که من عاصی شده بودم  از بس که بهم شک میکرد  مثلا یه نمونه شو براتون بگم 
کتابهای دوران دانشگاهی خودم  رو اورده بودم یه روز با همسر و خواهرشون این کتابها رو ریخته بودیم و از لابلاش دنبال جزوه میگشتم تا بدمش به خواهر شوهر 
یهو چشم همسری افتاد به یه شماره تلفن سریع با عصبانیت که انگار  مجرم رو پیدا کرده باشه پرسید این شماره چیه  ابراهیم کیه ؟؟؟  رفیقت بوده ؟؟ 
من موندم چی بگم هل شدم اخه خدایی من اهل دوست پسر نبودم  و از اون شماره خبری نداشتم  
گفتم چی داری میگی رفیق چیه ؟ بده ببینم بهم نداد وداد بیداد کرد و هی بهم تهمت زد  تا اینکه خواهرش از دستش گرفت وگفت بده ببینم چی هست وقتی نگاه کرد به شماره خندید و گفت داداش اینکه ابراهیم نیست اشتباه خوندی ابراهیمی هست وای خدا خیرش بده با گفتن ابراهیمی یادم اومد که شماره تلفن دوست دوران دانشگاهیم بوده که روی کتاب یاداشت کرده بود  جناب همسر انقدر داد بیداد کرده بود وتهمت زده بود که مادرش هم فهمید 
اون موقع سر این موضوع کلی گریه کردم  خدایی یادم نمیاد یه معذرت خواهی کرده باشه 
فعلا برم خدا نگهدار  
پاسخ:
سلام
از شما فقط یه کامنت هست نه بیشتر.
خب همین که این سختی ها رو تحمل کردید خیلی خوبه و این باعث میشه قدر داشته ها و آینده رو بیشتر بدونید.
مهم کوچیک بودن خانه نیست و خوبه صفا و آرامش باشه که هیچ فرقی با خانه های هزار متری نداره.
باور کنید زن و شوهرهایی که خونه های آنچنانی دارند غمشون و مشکلاتشون از ماها خیلی بیشتره .بنظرم شما باید این مشکل رو سکوی پرات بدونید و اینکه این باعث میشه قدر خونه خودتون رو بیشتر بدونید.
اما در مورد رفتار شوهرتون عرض کنم حتما بخاطر گذشته ای هست که داشته و شاید به دخترها بدبین بوده یا خاطرات بدی در این زمینه داشته.شما نباید حساسیت بخرج بدید و منطقی باهش برخورد کنید و اعتمادش رو جلب کنید.وقتی اعتمادش به شما کامل بشه هیچ وقت دیگه شک نمیکنه.
هیچ وقت بهش دروغ نگید.از مردهای دیگه پیشش تعریف نکنید.بهش بگید دوستش دارید و بهترین مرد زندگیتون هست و ...
سلام
خوب هستین؟ من نمیخواستم طرفداری همسرتون و بکنم نمیدونم چرا اینطور فکر کردین؟!
هر کسی یه سری ایرادا داره به هرحال. من به شخصه هیچ وقت چنین کاری نکردم و نمیکنم. تو جواب یه دوستی هم که گفتین که خانوما تو خرید پدر شوهرشون و در میارن باید بگم نه من نه اطرافیانم اینطور نیستیم و ندیدم این بی درکیا رو. شاید دلیلش این باشه که همیشه حواسمون به جیب شوهرامون هست وخدا روشکر همسر من هیچ چیزی و ازم دریغ نمیکنه. اون روز روز مرگمه که من بخوام پافشاری کنم بگم فلان چیزو میخوام الان باید بگیری برام.
پاسخ:
سلام
ممنون.
پس خوش بحال شوهرت.باید قدرتون رو بدونه.
بله نباید هم دریغ بکنه و من هم اصلا اینطور نیستم که بخوام به خانواده ام سخت بگذره و هدف از زندگی و کار همینه که خوش باشیم.
اما من منظورم مسائل مالی نبود! مردی که ازدواج میکنه باید نیازهای همسرش رو براورده کنه چه مالی چه عاطفی چه جنسی! من هم گفتم ملاک من داشتن اخلاق پسندیده و درک متقابله اما نگفتم مسائل مالی برام مهم نیست! حتی اگر طرفم مال و منال درست و حسابی نداشته باشه باید جربزه کار داشته باشه و زحمت کش باشه!
گفتید اول ایمانش برام مهم بود بعد جمالش! اما مشخصه در تشخیص ایمان خانمتون هم اشتباه کردید! زنی مومنه که به تمام دستورات خدا عمل کنه مخصوصا تامین نیازهای شوهر و تربیت درست فرزند! به نظرم بازم ظاهر رو مد نظر قرار داده و انتخاب کردید! مثلا چادری بودن! سر به زیر بودن یا نداشتن ارایش که اینا فقط ظاهر ادماست! باید قبل ازدواج شناخت پیدا میکردید و دنبال درک متقابل میبودید نه حجاب و بعضی مسائل ظاهری! ایمان ادما در قلبشونه ممکنه دختری حجاب انچنانی نداشته باشه اما در قلبش معتقد تر و در عمل پاکتر از افراد چادری باشه! دیگه کار از کار گذشته سعی کنید مهربونتر و با گذشت تر باشید و به رفع نیازهای عاطفی و جنسی خانمتون اهمیت بدید تا کم کم به امید خدا مشکلات برطف بشه و صلح و صفا ایجاد بشه...
پاسخ:
بله اگر بعد از ازدواج هم همین عقاید رو داشته باشید و عوض نشید خوبه.
بله من اشتباه کردم اما هیچ کوتاهی تو شناخت نکردم.تحقیق کامل کردیم حتی از دوستاش اما وقتی از درون خانه اینها کسی خبر نداره چکار میکردیم؟من حتی به آقا امام رضا هم متوسل شدم.
به قول قدیما که میگن زن مثل هنداونه است و بعد مشخص میشه چطوره واقعا سخن حکیمانه است.
به نظر من ایمان باید هم در ظاهر هم در قلب هر دو باشه و الا ارزش نداره هیچ کدوم.
فکر نکنید, مطمئن باشید که بی دقتی کردید[چشمک]همه ی وبلاگ ها اینجور هست باید از ارشیو اولین ماه رو اورد و از اول پست شروع کرد به خوندن[نیشخند]
پاسخ:
بله درسته من بی دقتی کردم.
تقصیر خودتون بوده از اون اولش بهش رو دادید ببخشید اینجوری صحبت میکنم چون شوهر من کلا با کلی دعوا و تهدید منو مثلا ادم کرده و مثلا فرموده 2 روز دیگه ساعت 12 باید نهار اماه باشه وگرنه ال میکنم بل میکنم و خیلی از چیزهای دیگه که بخوام بگم میشه یه تومار اعتقادشم اینه که مرد هست و زن باید تابع مردش باشه و هر چی مرد میگه زن باید گوش کنه  البته خانوادش اینجوری بهش یاد دادن والا خوش به حاله همسر شما
پاسخ:
خب من دوست ندارم تو خونه حکومت اسبدادی کنم.
من دوست دارم کمی عقل و فهم رو کار بندازه.
اینجوری که میگین همه شناختی نسبت به اخلاقش دارن پس باکی از بی ابرویی نداشته باشین چون اون مقصر دیده میشه
شما وقتی حرفشو گوش میکنید دعوا داره گوش نمیکنید دعوا داره و در هر دو صورت شما لطمه میخورید ...
از من میشنوید فکر خودتون باشید مگه ما ادمها چند صباحی زنده ایم ؟
چقدر میخواید تلاش کنید ادمی که چند سال از عمرشو با تربیتی خاص بزرگ شده تغییر بدین و این امکان پذیر نیس
دقت کنید تو رابطه اتون :توی این مدت این شمایین که دارین تغییر میکنین نه اون
شما مردین تلافی هر کاری رو بیشتر از اون میتونید در بیارید ...
پایدار باشید
پاسخ:
چه عرض کنم!!!
هرچه بیشتر می خوانمتان تا شاید اشکالی از شما بیابم که باعث میشود زنتان همچین رفتاری داشته باشد ناامید تر میشوم...
شما در سرآغاز نوشته اید 29 سال دارید و 8 سال است ازدواج کرده اید و یک پسر 4 ساله دارید.... به نظر می اید زود ازدواج کرده اید!!! البته شاید زود از نظر من.... اما شما در پست هایتان نوشته اید همسرتان کم غذا درست میکند یک سوال دارم چگونه نیازهای بچه 4 ساله تان برطرف میشود. پسر دوساله من اگه روزی ناهار نداشته باشیم و وقت غذاش بگذره، زمین و زمان رو بهم میدوزه.. اگه گرسنه باشه بداخلاقیش دنیا پرمیکنه.. میخوام بدونم یه مادر چطور ممکنه در برابر گرسنگی فرزندش بی تفاوت باشه...
پاسخ:
بی اشکال نیستم و در یک پست از اشکالاتم خواهم گفت.
نه بنظرم زود هم نبود.چون دوست نداشتم به گناه بیفتم.
گرسنه هم نمیزاره با نون و پنیر یا برنج ساده زود درست میکنه و میده.خیلی موقعه غذای مانده مثل برنج یخ کرده که واقعا ناراحت میشم و وقتی میگم چرا حداقل داغ نمیکنی بدی میگه خودت داغ میکردی!
سلام اولین باره میبینم مردی متاهل از مسائل و مشکلات شخصیش تو فضای مجازی مینویسه برام جالب بود! من خودم خیلی دوس دارم ازدواج کنم اما گاهی از این میترسم گیر ادمی بیوفتم که درکم نکنه و بهونه گیر و اهل دعوا و لج لجبازی باشه! من از این مسائل متنفرم و فقط طالب ارامش و صلح و صفا هستم! بنابراین اول از همه به شخصیت طرفم و گذشت و صبوریش توجه میکنم و عاشق ادمای صبور و مهربون میشم حتی اگر اون طرف فقیر باشه یا از نظر ظاهری جالب نباشه! اما اقایون اول ظاهر خانم براشون مهمه برای همین دچار اشتباه میشن و یه عمر رنج میکشن! افرادی مثل شما خیلی زیادن چون موقع ازدواج جنبه جنسی و ظاهری رو مد نظر قرار میدن و سعی نمیکنن دنبال باطن زیبا و درک متقابل باشن! پس این مشکلات معموله...

پاسخ:
سلام
مردای دیگه شاید مشکلشون رو راحت به دوست یا پدر و مادر میگند اما من دوست ندارم جایی بگم و اینجا رو مناسب دیدم و شکر خدا دوستان خوبی هم پیدا کردم و راهنمایی های خوبی می کنند.
یه چیز میگم منظورم شما نیستید و امیدورام ناراحت نشید.
اما همه دختران قبل ازدواج همینو میگند اما تا شوهر میکنند و خیالشون راحت میشه همه چیز رو فراموش می کنند.دختر خانم ها قبل ازدواج همشون میگن برای ما ایمان و تقوی و صداقت و ساده زیستی مهمه اما تو خرید پدر شوهرشون رو در میارند و یا تو زندگی همه چیز میخواند.
اگر پست های ابتدایی بنده رو مطالعه می کردید ملاک های همسر آیندم رو نوشته بودم و اتفاقا من فقط بخاطر ایمان و تقوی بود که سراغ سرکار همسر رفتم یعنی اول کمال بعدا جمال.
سلام ببخشید ها اما خانمتون دیگ شورش رو دراورده واقعا کی میخواد خوب بشه فکر میکنه هنوز بچست...واقعا ک واس ی خانم شرم اوره خدا بهتون صبر بده...
پاسخ:
سلام
جز تحمل کاری ندارم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">